کتاب زندگی‌نامه داستانی شهید مدافع حرم سرهنگ دوم مرتضی زرهرن با عنوان «حاجت روا» نوشته زینب گودینی، توسط انتشارات سوره سبز منتشر شد.

به گزارش مهر، شروع روایت داستانی این کتاب از چند ساعت قبل از شهادت شهید مرتضی زرهرن و لحظه مقابله با تکفیری‌های داعشی آغاز می‌شود و با بازگشت و تداعی خاطرات دوران کودکی او و همسر شهید ادامه می‌یابد.

کتاب «حاج‌روا» در قالب ۵ فصل شامل داستان زندگی این شهید و یک بخش پایانی با عنوان «روایت تصاویر» که تصاویری از شهید و خانواده، دوستان و همرزمانش را منعکس می‌کند، تدوین شده است.

در ابتدای این کتاب، در مطلب آغازین، با عنوان «سخن ناشر» آمده است: «شاید به خاطر نوع نگاهی که تاکنون به موضوع مدافعان حرم شده است و حریمی که برای آن تعریف کرده‌ایم، ناخودآگاه آن را به مجموعه‌ای پیچیده بدل کرده باشیم که بسیاری از سر کنجکاوی علاقه‌ای به گشودن آن ندارند… اما یک چیز مسلم است؛ در داستان مدافعان حرم، مردان و زنانی دیده می‌شوند که جنس‌شان با اکثریت متفاوت است، عیارشان خالص‌تراست، عملشان را با معیارهای دنیوی نمی‌توان محک زد و فقط خدا از عمق روح و عظمت وجودشان آگاه است و بس.»

سخن ناشر در ادامه به روحیه و نیات حق‌طلبانه مدافعان حرم اشاره می‌کند و که در نهایت منجر به دفع خطراتی می‌شود که انسانیت و کشور ما را از گزند آسیب‌ها و مصائب دور داشته است. نگارنده می‌نویسد: «دفاع مدافعان حرم، لبیک گویی به وصیت امیرالمومنین (ع) است؛ آنجا که فرمود: حسنم و حسینم! هر کجا هستید برای ظالم، دشمن و برای مظلوم، دوست و یاور باشید (نهج البلاغه، نامه ۴۷)».

شهید سرهنگ دوم مرتضی زرهرن در تاریخ بیست و چهارم خرداد ۱۳۵۸ در شهرستان شیروان به دنیا آمد، تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در روستای حسین آباد و دبیرستان را در شهرستان شیروان گذارد و بعد از اخذ دپیلم در سال ۷۸ در دانشگاه افسری امام علی (ع) پذیرفته شده و به خدمت ارتش جمهوری اسلامی درآمد.

وی در اسفند ۹۴ داوطلبانه برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) و جنگ با کفار تکفیری داعشی به سوریه اعزام شده و در نیمه‌شب ۲۱ فروردین سال ۹۵ در منطقه جنوب حلب در کشور سوریه در حین درگیری مستقیم با دشمن تکفیری بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن به درجه رفیع شهادت نائل گردید.

مزار این شهید بزرگوار در خراسان شمالی، شهرستان شیروان، همجوار برادر امام رضا (ع) در گلزار شهدای زیارت واقع شده است.

کتاب «حاجت‌روا؛ زندگی‌نامه داستانی شهید مدافع حرم سرهنگ دوم مرتضی زرهرن» به قلم زینب گودینی توسط انتشارات سوره سبز در قالب یک کتاب ۱۰۰ صفحه‌ای با شمارگان ۲ هزار نسخه و قیمت ۱۲ هزار و ۸۰۰ تومان منتشر و روانه بازار کتاب شده است.

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...