قنوت کلمات بر شاخه‌های سطر | آرمان ملی
 

دفتر شعر «جزر و مد پلک‌ها» اثری است از کوروش همه‌خوانی با 60 شعر تقریبا ماکسی‌مال و در جوانبی مینی‌مال توسط انتشارات «کتاب هرمز» در اهواز به چاپ رسیده است.

جزر و مد پلک‌ها» کوروش همه‌خوانی

همه‌خوانی که قبل از این دفتر شعر، 16 عنوان دیگر را نیز در کارنامه‌ فرهنگی و ادبی خود دارد، در « جزر و مد پلک‌ها» با رعایت و آیت کلمات توانسته شعر را دردایره‌ زبانی نوتر و شکیل‌تر فرود بیاورد. زبان سُراینده بسیار سلیس و روان است و از کلماتی ساده، معانی بلند و کارآمدی را خلق می‌کند؛ به‌طوری که دانش، بینش و منش را از خود کلمات استخراج می‌کند. این فرهنگ‌سازی با بازی کلمات در میدان شعر با تاکتیک و تکنیک خاصی به انجام میرسد. همه‌خانی دانش‌آموخته‌ کلمات است؛ از این‌رو که هم در اتیمولوژی کلمات سعه‌صدر می‌گذارد و هم درآنتولوژی کلمات به یک هستندگی قابل تفقد می‌رسد و هم در تعادل و تعامل کلمات در کنار هم به نوبار‌گی و نوباوگی قابل ملاحظه‌ای دست می‌یابد.

صنعت تشخیص مهم‌ترین ابداع شاعر است که به سهولت به کلمات تشخّص می‌دهد تا به‌سان انسان‌ها با هم به گفت‌و‌گو و گفت‌و‌گومندی بنشینند. شخصیت بخشی و جان‌دهی به کلمات از اصول اصلی زبان شاعرند که به زیبایی در اشعارشان لحاظ شده‌اند. همه‌خانی شاعری چند‌جانبه است؛ به‌گونه‌ای که از سه‌جنبه‌ ادبی – فکری و زبانی از برای تراوش، کاوش و چاوش شعر بهره‌های بسامد و سرآمدی را می‌برد. تم (‌درون‌مایه‌) اشعارش بیشتر اجتماعی – عاشقانه است و در زوایایی هم اعتراضی- انتقادی. دو زبان درمتن درحال سیر و سلوک و پارفت هستند؛ نخست، زبانی پارادُکسیکال – تکنیکال است که این زبان مضمون‌هایی اجتماعی و انتقادی را تصویر میکند و دو دیگر، زبان دلبرانه‌گی و دلداد‌گی شاعر است که دربافت و ساختی شاعرانه شعریت و زبانیت شعر را ترسیم می‌کند. کلمات در شعر همه‌خانی به نبوغ فکری و بلوغ فرهنگی و کلامیت می‌رسند . همه‌خانی زبانی هموار دارد که می‌خواهد ناهمواری‌های جامعه را درجاده‌ ادب و فرهنگ هموار سازد. دو نوع زیست را تجربه کرده است. یکی از خانه به خیابان است و دو دیگر، از خیابان به جهان. در خود نگریستن و در جهان زیستن از دیگر مؤلفه‌های شعر همه‌خوانی است. شعر در نهایت خود به بی‌نهایت می‌رسد و سُراینده به دنبال همین بی‌نهایت‌هاست. زبان شعرش ریشه در پیشه‌های پست‌مدرن هم دارد و در جوانی هم شاعری با مؤلفه‌ها و المان‌های دنیای مدرن است.

او به معنا‌گرایی بیشتر از معناگریزی توجه می‌کند اما فرهنگ کلمات در شعرش بسیار فرهنگ‌مند عمل می‌کنند و گویی که قنوت کلمات بر شاخه‌های سطر عبارتی از عبادت شعر اوست: «کرامت یک درخت تناور/ با یک دانه/ به فضیلت می‌رسد/ برخیز بده پیاله/ کلمه از گوشه‌ی لب/ دهانم را/ به انگور نگاهت می‌گَزد/ و در صافی گلو مستانه می‌کند/ چشم‌ات عبارت حقیقت/ ترکیبی ساده/ در برق این کشاکش/ تردید از حباب دهان بردار/ زبان تر کن/ تصویر در این شعر/ نم‌نم مرا به جایی می‌کشاند/ تا ببینم: / در آن آینه هرچه هست/ دوست داشتن/ یک راز خلوت است» این شعر، دیالوگی عاشقانه توأمِ با تصویر‌سازی است. کلمات در شعر به جای راه رفتن می‌رقصند و این پایکوبی بسیار مستانه و هستانه است. تشخیص و تشخص دادن به کلمات در جهت نیل به شعری ناب و فاب از مهارت‌های شاعر محسوب می‌شوند. بازنمونه: «تصویرها از کاغذ بیرون می‌آید/ نگاه ما را/ تا خلوت جنگل می‌برد/ و یا عریان/ تا ساحل دریا/ من/ آفتاب دم بخت کلمه‌ها هستم/ وقتی که ماه/ چشم وحشی‌ات را/ برایم خیره می‌کند.»

در شعر نوعی پلی فونی ( چند صدایی) احساس می‌شود و در چندصدا، بی‌صدایی عشق را صدادار می‌کند. مونولوگ‌وار تصویرها را از کاغذ بیرون می‌کشد و از آن حالت مونولوگ، شعر را در مسیر دیالوگ‌هایی چند جانبه قرار می‌دهد و به زیبایی تشخیص را در شعر لحاظ می‌کند. این دفتر از حیث زبان و بیان، فرآیندی واحد را طی می‌کند و خواننده با هر تورقی در بطن دفتر با شعرهایی زیبا روبه‌رو و تصادم دارد. همه‌خانی در شعر هم من فردی-شخصی و هم من اجتماعی و انتقادی دارد و به سهولت با نظر خود منظرهای جامعه را در قالبی هنری به تصویر می‌کشد. شاعری دغدغه‌مند جامعه است و درد و دردمندی خود را با جامعه تقسیم می‌کند.

مرگ‌اندیشی و نمادی از فلسفه‌ مرگ نیز در شعر همه‌خوانی قابل تأمل و رؤیت است: «تمام داشته‌های زندگی‌ام/ دارد تمام می‌شود/ مرگ را می‌بینم/ دربه‌در/ به دنبال‌ام می‌آید/ خوب می‌دانم/ کجا مرا پیدا می‌کند/ دور از همه/ درآغوش هم می‌رویم/ و می‌رویم/ تاجایی.../ دست کسی به ما نرسد/ از این پس/ سراغ مرا از سکوت بگیرید.» نگاه سُراینده به مرگ نگاهی پارادُکسیکال است زیرا گاهی حس خوب و رفاقت گونی را با مرگ در ذهن خواننده تداعی می‌کند و گاهی هم مرگ را نمادی از خاموشی و سکوت می‌داند. شعر از صنعت تشخیص بهرهمند شده و کلمات در شعر به یک آزادی بیان می‌رسند؛ به‌طوری که در هرکجای سطر که دوست دارند زندگی می‌کنند و در یک چینش بینش‌مند درکنار هم به تعادل و تعامل چند سویه و چند گویه دست می‌یابند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...