سفر به مرکز نیستی | الف


رضا نجفی در کتاب «شناختی از هرمان هسه: بازخوانی تفسیری و انتقادی آثار هرمان هسه» می‌نویسد: «هسه از هنگام تولد در کالو و نزدیک جنگل سیاه تا هنگام مرگ در مونتانیولا در کنار دریاچه لوگانو، هرگز از طبیعت جدا نبود و تاثیر طبیعت را نمی‌باید در آثار هسه دست کم گرفت.» هرمان هسه در اکثر آثارش مبارزه همیشگی روح و زندگی را به تصویر کشیده است و در سفری روایی به این دو پدیده همیشه بین تردید و حقیقت در تلاش بوده برای ایجاد تعادل.

سلوک به سوی صبح» [Journey to the East (Die Morgenlandfahrt)]  هرمان هسه

هسه تحت تأثیر مادرش که مبلغ مذهبی در هندوستان بود، به فلسفه هندی روی آورد که اوج این تاثیرپذیری را می‌توان در کتاب «سیذارتا»ی وی که اتفاقا از کتابهای پرمخاطب او نیز هست، دید. هنری میلر درباره این کتاب می‌گوید: سیذارتا داروی شفابخشی است که از انجیل عهد جدید مؤثرتر است.

کتاب «سلوک به سوی صبح» [Journey to the East (Die Morgenlandfahrt)] رمان کوتاهی از این نویسنده- عارف سوئیسی است که در آن به شرح سیر و سلوک شخصی بنام «ه. ه» (که مخفف نام خود نویسنده هم هست)، پیوستنش به حلقه سالکان، رنج‌ها و سختی‌هایش، تردیدهایش، خارج شدنش از حلقه و... از زاویه دید خود این مرد (ه. ه) می‌پردازد.

«ه. ه» چند سال «پس از پایان جنگ بزرگ» به گروه سالکان راه صبح می‌پیوندد؛ صبح معرفت. تا سفری عرفانی را به سمت حقیقت ناب و تکامل آغاز کند. این سفر، سفری به شرق است البته نه در مفهوم جغرافیایی‌اش چرا که این سفر از قید و بندهای مکان و زمان آزاد است و در مرز بین تخیل و واقعیت قرار دارد، بلکه در اینجا منظور از شرق بازگشت به خود است آن هم نه خود فردی به معنای مدرنیستی‌اش بلکه خود جمعی و توده‌ای. در این اثر ما شاهد حضور تمام قد بسیاری شخصیتها و عناصری هستیم که در رابطه‌ای بینامتنی با سایر آثار هسه و عناصری خارج از متن معنا می‌یابند. به عنوان مثال در این سفر افرادی چون موتسارت و آلبرت کبیر و همچنین اشخاص داستان‌های هسه مثل گلودموند و کلینگزو و سیذارتها و... نیز شرکت دارند یا معشوقه «ه. ه» زنی است بنام «گرترود» که عنوان کتاب دیگری از این نویسنده نیز هست. این ویژگی کتاب احتمالا برای خواننده ناآشنا به این عناصر بینامتنی، درک داستان را با سختی روبه‌رو کند.

این کتاب را به نوعی نماد زندگی خود هرمان هسه دانسته‌اند که در سال ۱۹۳۲ منتشر شده است هرچند اگر با دیدی عمیق‌تر به آثار این نویسنده نگریسته شود، پی خواهیم برد که اکثر داستانهای هسه سرگذشت زندگی خود او هستند. این اثر، تصویری است از دیدگاه نویسنده به زندگی و جنگ همیشگی‌اش با روح که در گوشه‌ای از داستان این گونه روایت می‌شود: «سفر ما به سوی صبح و حلقه ما، یعنی پیوندی که بنیاد آن بود، مهم‌ترین، بلکه تنها چیز ارجمند زندگی من بود، چیزی بود که وجود من در کنار آن سخت ناچیز می‌نمود و اکنون که می‌خواهم این مهم‌ترین چیز، یا دست کم چیزکی از آن را، ثبت کنم و محفوظ بدارم، آن همه را جز توده‌ای تصویر پاشیده از هم نمی‌یابم که در چیزی بازتابیده‌اند و این چیز «منِ» این بنده است و این من، این صفحه‌ی آبگینه را، هر جا که از آن سوالی دارم، جز هیچ، جز پوسته زبرین سطحی شیشه‌ای، نمی‌یابم.» این خلاء، این اعتراف به نیستی- به عنوان فصل مشترک اکثر عرفانهای شرقی- شاید یک میل مبهمی باشد که به قول لوکاس (از شخصیت‌های کتاب حاضر) بعد از میل به شناختن و چشیدن، به نوعی میل به فراموش کردن شناخته‌ها است.

اما سفری که هسه در این داستان آغاز می‌کند، سفری ناموفق است چرا که در میان سفر، برخی افراد به علت شک و تردید، وفاداری و ایمان خود را به حلقه از دست می‌دهند و از آن جدا می‌شوند و به راه خود می‌روند تا این که خدمتکار گروه (لئو) هم گم می‌شود در حالی که منشور گروه را نیز در دست داشته است. با رفتن او سستی و تردید در گروه نفوذ می‌کند. راوی برای یافتن لئو به دنبال نشانه‌های او می‌گردد و وقتی او را پیدا می‌کند، متوجه می‌شود که گم شدن لئو فقط یک آزمون بوده و خود او بوده که با راه دادن تردید به دل خود از حلقه جا افتاده، در حالی که حلقه به سفر خود به سوی صبح ادامه می‌دهد. با این شکست در سفر، راوی به یاس و سرخوردگی دچار می‌شود: «نخستین بار احساسی شبیه به اندوه و تردید در دل یافتم و هر قدر این احساس در دلم شدیدتر می‌شد، آشکارتر می‌دیدم که فقط امید به بازیافتن لئو نبود که سستی می‌گرفت، بلکه گویی دیگر هیچ چیز درخور اطمینان نبود و همه چیز سزاوار تردید بود و بیم آن بود که رفاقت همراهان و ایمان به سفر و سوگند وفاداری و حتی سلوک ما به سوی صبح و خود زندگی، همه ارزش و معنای خود را از دست بدهند.» ولی بعدها سعی می‌کند مجددا به حلقه راه یابد.

اين اثر پیش از این نیز با عنوان «سفر به شرق» با ترجمه كيانوش هدايت و محمد بقايي(ماكان) منتشر شده بود. اما در نسخه حاضر ترجمه و تجربه سروش حبیبی متنی متناسب با تم اصلی داستان پیش روی ما گذاشته که زبان ترجمه را به زبانی فاخر به سبک متون عرفانی نزدیک کرده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...