راه آسمان | آرمان ملی
 

«راهی نیست» [No Highway] یکی از آثار شناخته‌شده نویل شوت است که در سال 1948 منتشر شد. نیویورک‌تایمز این رمان را رمانی توصیف کرد که قلب و ذهن خواننده را درگیر می‌کند و شوت را با نویسنده‌هایی چون رابرت لویئس استوینسون نویسنده «جزیره گنج» مقایسه کرد.

راهی نیست [No Highway]  نویل شوت

داستان کتاب از این قرار است: دنیس اسکات به مدیریت وزارت ساخت‌وساز تأسیسات هواپیمایی رویال بریتانیا منصوب‌ شده بود. او مسئول سازمان‌دهی تحقیقات میدانی بود و تحقیقاتش تا زمان بازنشستگی ادامه داشت. تا آن زمان هیچ‌کس چنین هواپیمایی با میله‌هایی و بندهایی که متعلق به بال هواپیماست نساخته بود و این درحالی بود که تحقیقات او در مورد اندازه‌گیری فشاری که روی بال‎های هواپیماها ایجاد می‌شود درحال تکمیل بود.
نظریه تئودور هانی بسیار پیچیده بود. او سال‌ها روی فرسودگی فلزات که باعث سقوط هواپیما می‌شود مطالعه کرده و برای دکتر اسکات توضیح می‌دهد که چطور انرژی قابل‌توجهی در دُم و بال هواپیما از حداقل حرکت جزیی ایجاد می‌شود، ولی انرژی ‌بخش‌های کوچک غیرقابل محاسبه است. هانی معتقد است انرژی منقل‌شده از هسته ‌اتم آلومینیوم درنهایت سبب تغییر در ساختار برای ضعیف‌ترشدن بلوره‌های ایجادشده که براثر شکستگی می‌شود.
اسکات گفت: «این نظریه برچه اساسی است؟» هانی تمامی قسمت‌های دُم هواپیمای روتلند را به او نشان داد که جزو افتخارات خدمات برون‌مرزی انگلیس به نیویورک و اوتاوا محسوب می‌شود. هانی موقتا ماشینی را برای بازتولید نیروهایی که در دُم هواپیما ایجادشده سرهم‌بندی کرده بود که 8 ساعت در روز فعالیت می‌کنند. بعد از محاسبات ریاضی متوجه شد که دم ساخته‌شده بعد از 1440 ساعت پرواز سقوط می‌کند. شرکت هواپیمایی برون‌مرزی بریتانیا تاکنون طی چندین ماه 12 فروند از این هواپیماها را به بهره‌برداری رسانده که هرکدام در مجموع 400 ساعت پرواز کردند اما یکی از آنها دریکی از بیابان‌های کِبک سقوط کرد که ظاهرا دلیل این سقوط خطای خلبان اعلام کردند.

اما اسکات مطمئن نبود. بنابراین با رئیس تأسیسات هواپیمایی رویال بریتانیا مشورت کرد. و در جلسه‌ای همه افراد مربوطه را فراخواند. شامل مسئول وزارت دارایی انگلیس و شرکت هواپیمایی روتلند و طراح پیشران شرکت هواپیمایی ‌ای پی و چندین مسئول دفاتر دولتی که بیشتر آنها تجربه همکاری با آقای هانی را بیش از یک سال داشتند. آنها عکس‌هایی از سقوط داشتند که هیچ‌چیزی را ثابت نمی‌کرد. گروه تصمیم گرفتند که یک نفر را باید به سایت کبک بفرستند که نمونه‌هایی بیاورد. درضمن هواپیماها باید به 720 ساعت پرواز محدود شوند. دقیقا نصف زمانی که آقای هانی شکست را پیش‌بینی کرده بود.
اسکات در کنگره متخصصان هواپیمایی، دپارتمان خود را با خواندن مقاله‌ای علمی آغاز خواهد کرد. او کارشناس شکستگی ناشی از فشار است؛ بنابراین اسکات برای او عکسی از حادثه هواپیمایی به کانادا فرستاد. هانی از همسرش جداشده و با دختر 12ساله‌اش که به‌تنهایی او را بزرگ کرده زندگی می‌کند. همسر اسکات معلم مدرسه دخترشان است و پیشنهاد داده در نبود هانی از دخترش مراقبت کند.
هانی فرداشب‌ پروازی به کانادا دارد. و شرکت هواپیمایی به خدمه پرواز دستور داده که با او به‌طور ویژه‌ای برخورد شود. کمک‌خلبان بعد از چند ساعت پرواز از او درخواست می‌کند که به بازدید اتاقک خلبان برود. در گفت‌وگوهای خلبان با مهندس پرواز، هانی متوجه شد بعد از 600ساعت موتور جدید نصب می‌کنند و این جز نگهداری روتین هواپیماست. و این سومین‌بار است که تنظیم می‌شود.

هواپیما 5 صبح در جزیره نیوفانلند برای سوخت‌گیری با امنیت کامل فرود آمد. خلبان ساموئل سان خلبان هواپیمایی را که سقوط کرده بود می‌شناخت و می‌دانست این پیش‌بینی که «خطای خلبان» اشتباه بوده. هیچ خلبان باتجربه‌ای این‌قدر احمق نیست که بخواهد میان مه پرواز کند و از «مسیرش منحرف شود» و به صخره‌ها برخورد کند. ساموئل می‌خواست از هواپیما مطمئن شود با بازرس محلی تماس گرفت. او از هانی خواست که درباره نظریه‌اش برای بازرس توضیح دهد. آنها را برای بررسی بیشتر به دُم هواپیما فرستادند و جز نقص فنی کوچکی در قفل ایمنی چرخ‌دنده‌های فرود مورد خاص دیگری مشاهده نکردند؛ بنابراین تصمیم گرفتند تا اوتاوا به مسیر خود ادامه دهند. او راه دیگری برای جلوگیری از فاجعه نمی‌بیند؛ بنابراین اهرم چرخ‌دنده فرود را بالا می‌کشد و چرخ‎های هواپیما باز می‌شود و بدنه 72 تنی هواپیما با صدای بلندی روی آسفالت کشیده می‌شود...
در فصل‌های بعدی داستان می‌خوانیم، درحالی‌که او مشغول دفاع از طرحش در شرکت هوایی است و ممکن است ایرلاین مجبور به ایجاد وقفه‌ای در خدمات هوایی شوند، دو زن زیبا نیز برای جلب‌توجه او رقابت می‌کنند.

نویل شوت نویسنده داستان که خودش مسئول شرکت هواپیمایی در بریتانیا بوده است، و هوش زیادی در زمینه ادغام تکنیک‌های هوایی و نوشتن داستان‌های سرگرم‌کننده دارد، نتیجه‌ای منطقی و غیرقابل‌پیش‌بینی برای این در نظر گرفته است و رمانی خواندنی ارائه داده است که پس از هفت دهه همچنان خواندنی است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...