داستان دراکولایی کارلوس فوئنتس، روایتی است متفاوت از ظهور کنت دراکولا در یک زندگی خانوادگی مدرن.

ولاد یا دراکولای ترس در خانواده‌ی مدرن Vlad  Carlos Fuentes

به گزارش کتاب نیوز به نقل از همشهری آنلاین، کارلوس فوئنتس نویسنده مکزیکی جایی گفته بود که همه آثارش درباره ترس هستند؛ درباره احساس جهانی ترس از اینکه چه کسی از در وارد می‌شود، چه کسی ما را دوست دارد، چه کسی را دوست داریم و چگونه به اشتیاقمان می‌رسیم.

آخرین رمان او، با نام «ولاد» [Vlad] که بعد از مرگش منتشر شد نیز داستانی درباره ترس است. ترسِ از دست دادن کسانی که دوست داریم، ترس از مرگ و جاودانگی. فوئنتس در زمان حیاتش درباره این رمان گفته بود که داستان یک خون‌آشام است. خون‌آشامی که از زندگی در اروپا خسته می‌شود و به مکزیکوسیتی نقل مکان می‌کند.

ولاد، در روایت‌های تاریخی، داستانی تقریبا شناخته شده دارد. داستانی که از کنت دراکولای واقعی نقل می‌شود از این قرار است که در سال ۱۴۴۸ بعد از میلاد، دراکولا با نام واقعی ولاد تیپس به سلطنت والاکیا می‌رسد. والاکیا یا والاکی منطقه‌ای در بالکان بوده است که در جغرافیای امروز، جایی است در حوالی جنوب رومانی. آنچه در تاریخ از سال‌های سلطنت ولاد نقل شده، همه داستان‌هایی است خونین و پر از خشونت. ولاد سوم، پادشاه والاکی، به خاطر جنایت‌هایش و خون‌هایی که ریخت، به ولاد به میخ کشنده یا ولاد دراکولا معروف شد. از قرار معلوم برام استوکر، خالق دراکولای داستانی، از این شخصیت تاریخی برای خلق خون‌آشام مشهورش وام گرفته است. در تاریخ آمده بعد از سال‌ها خونخواری ولاد، شاه والاکیا، به هنگام حمله عثمانی به فرماندهی سلطان محمد فاتح، در حوالی بخارست امروزی کشته شد. عثمانی‌ها سرش را از تنش جدا کردند و به استانبول آوردند.

شخصیت ولاد و البته کنت دراکولای برام استوکر، بارها دستمایه اقتباس‌های نویسندگان و فیلم‌سازان شده است. یکی از کسانی که ولاد را دوباره زنده کرد و در داستانش نشاند، کارلوس فوئنتس بود.

روایت فوئنتس، با داستان‌های دراکولایی دیگر متفاوت است. ولاد، به مکزیکوسیتی می‌آید و یک مشاور املاک، برایش خانه‌ای دست و پا می‌کند و از اینجا، پایش به زندگی یک خانواده معمولی مکزیکی باز می‌شود. مرد که داستان از نگاه او روایت می‌شود، وکیل است و همسرش مشاور املاک. آن‌ها مامور می‌شوند برای شاهزاده‌ای از یک تبار فراموش شده و خسته از سکونت در اروپا، مردی در لباس سیاه و با عینکی تیره به چشم که هیچ روزنی به نور ندارد، خانه‌ای با شرایط ویژه دست و پا کنند. عمارت مورد نظر ولاد، خانه‌ای است که باید تمام پنجره‌هایش پوشانده شوند و تونلی داشته باشد به آبکندی در نزدیکی خانه.

کنت ولادیمیر رادو، با وکیل ملاقاتی ترتیب می‌دهد و آهسته آهسته در زندگی و البته در روح و روان او و همسرش نفوذ می‌کند. وقتی ولاد پایش را به عمارت محله لوماس می‌گذارد به مرد وکیل می‌گوید که رایحه همسر او را در خانه و در هوای شهر می‌شنود. ترسی که در داستان شناور است، با ترس‌ داستان‌های خون‌آشامی متفاوت است. اینجا دیگر قصه مکیدن خون قربانی نیست، بلکه ناپدید شدن عشق و فرور رفتن در تاریکی است. مرد در پایان دست به انتخابی سخت می‌زند و غریبه، زندگی او را برای همیشه تغییر می‌دهد. داستان فوئنتس، یک روایت جادویی از واقعیت و آمیختن خیال با ترس‌هایی مرموز است که ما اغلب تجربه‌شان می‌کنیم.

این داستان بلند را محمدعلی مهمان‌نوازان به فارسی ترجمه و انتشارات مرواید منتشر کرده است.

................ هر روز با کتاب ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...