انقلابیِ داستان کوتاه | اعتماد


پیش از آنکه جان اشتاین‌بک داستان‌هایی از خاک و خون آمریکا بنویسد، پیش از آنکه ویلیام فاکنر روح جنوبی و جاودانگی روح انسان را جهانی کند، پیش از آنکه ارنست همینگوی پژواک صداهای گمشدگان و بیگانگان را منعکس کند، پیش از آنکه اسکات فیتزجرالد از خیر و شر سخن بگوید، شروود اندرسن [Sherwood Anderson] بود. کسی که آهسته در گمنامی محو شد اما سرنوشت غول‌های ادبی آینده را تغییر داد. آثار او بر بسیاری از نویسندگان آمریکایی که در دوره‌های پس از او ظهور کردند، تأثیر گذاشت. یکی از مهم‌ترین آثار او اخیرا در ایران به چاپ سوم رسیده است: «کتاب عجایب، واینزبرگ، اوهایو»[Winesburg, Ohio: A Group of Tales of Ohio Small Town Life]. این کتاب با ترجمه روحی افسر به تازگی از سوی نشر نیلوفر برای سومین بار منتشر و به پیشخوان کتاب‌فروشی‌ها راه یافته است. به همین بهانه نگاهی انداخته‌ایم به زندگی ادبی شروود اندرسن.

شروود اندرسن [Sherwood Anderson] کتاب عجایب» [Winesburg, Ohio: A Group of Tales of Ohio Small Town Life]

هاینزبرگ و خواهرخوانده‌هایش
شاید شما هم وقتی شروع به خواندن مجموعه داستان‌های به‌هم پیوسته «هاینزبرگ، اوهایو» اندرسن کردید، مانند من یاد «عزاداران بیل» ساعدی بیفتید. هر دو نویسنده در این دو مجموعه داستان، تصویری تاریک از زندگی در جامعه‌ای بسته به خواننده نشان می‌دهند؛ یکی در فضای شهری آمریکا و دیگری در فضای روستایی ایران با 47 سال فاصله.

«هاینزبرگ، اوهایو» و «عزاداران بیل» با تمام تفاوت‌های‌شان، ویژگی‌های مشترکی نیز دارند: در هر دو مجموعه شخصیت‌هایی داریم غریب که هر کدام نمادی از ناهنجاری اجتماعی هستند؛ مشدی حسن، عباس، مو سرخه... در یکی و در دیگری وینگ بیدلباوم، دکتر ریفی، الیزابت ویلارد. آنها در یک جهان به دنبال رهایی از تنهایی و خرافه هستند و در دیگری به دنبال یافتن حقیقت. مکانی که این دو نویسنده خلق کرده‌اند در عین اینکه وجود ندارند، وجود دارند؛ مکان‌هایی خیالی با مختصات حقیقی؛ روستایی خرافی که زندگی را زیر سایه عقب‌ماندگی و فقر دفن کرده و دیگری شهری کوچک که آرزوها و احساسات مردمش را سرکوب کرده.

هرچند اینجا هدف انطباق یا مقایسه این دو اثر با یکدیگر نیست اما اشاره به این شباهت، رهگذری برای ورود به جهانی است که شروود اندرسون سال 1919 خلق کرد.

جهان ِ انزوا
شهروندان هاینزبرگ، تنها، غمگین، منزوی و مضطرب هستند و می‌توان گفت تقریبا همگی مطرود شده‌اند. از سمت خانواده، جامعه و خویش. برخی مادر و پدری فقیر داشتند و برخی خودشان فقیر بودند. با این‌‌همه، فقر چیزی نیست که داستان‌ها بر پاشنه آن بچرخند. اندرسن در این داستان‌ها بیش از هر چیزی گرفتار احساسات و آسیب‌های روحی است. معلمی که با اتهام تعرض جنسی به شاگردانش فرار کرده و به این شهر پناه آورده، دکتری که دلش بیمار نمی‌خواهد و به دنبال هویت خویش به این شهر پناه آورده تا داستانش را بنویسد، مادری با عشقی غریب به فرزندش و تنفری عظیم به همسرش، دکتری تنها و منزوی که به دنبال هویت خود چشم امید به تصویر مرد جوانی بسته و...

شخصیت‌پردازی واقعی در شهری خیالی
«هاینزبرگ، اوهایو»، به‌راستی کتاب عجایب است؛ مردمی غریب که هر کدام زخمی بر روح و روان خود دارند، با رفتارهایی عجیب و امیالی دور از ذهن و حقایقی که دایم در حال تغییر هستند. به نظر می‌رسد هر کدام از این داستان‌ها، روایتی از یک «ضربه» است که می‌تواند از منظر روانشناسی مورد بحث و بررسی مفصل قرار گیرد. پررنگ‌ترین این روایت‌ها را شاید بتوان در داستان چهار بخشی «ایمان» دید که قصه‌ایست درباره خانواده بنتلی؛ آدم‌هایی در سیطره مذهب، خرافه، انزوا، اضطراب و ترس. این شخصیت‌ها، شاید واقعی به نظر نرسند اما آنها بازمانده‌ای از تکه‌های انسانی هستند که رنج و تنهایی آنها را از هم پاشیده.

می‌توان گفت یکی از نقاط قوت هاینزبرگ، اوهایو شخصیت‌پردازی اندرسن است. شخصیت‌هایی که آنقدر منحصر به فرد هستند که تا مدت‌ها در ذهن خواننده باقی می‌مانند. آنها ویژگی‌هایی غریب و رفتاری اغراق‌آمیز دارند. اندرسن در شخصیت‌پردازی این داستان‌ها شیوه‌ای در پیش گرفته تا خواننده به عمق روان و احساسات شخصیت‌ها راه یابد. نکته دیگری که باعث برجستگی شخصیت‌پردازی در این مجموعه شده است، درون‌گرایی شخصیت‎‌هاست که آمیخته با مونولوگ‌ها و جریان سیال ذهن است. همین امر باعث می‌شود خواننده شناخت نسبتا خوب و کاملی از هر شخصیت به دست بیاورد. شخصیت‌های راینزبرگ، اوهایو پیچیده هستند؛ مجموعه‌ای از ویژگی‌ها و احساسات متناقض درونی. برخی از آنها در طول داستان دچار تحول می‌شوند که بارزترین‌شان جورج ویلارد خبرنگار است که شاید این مجموعه داستان در حقیقت داستانی درباره تحول اوست. می‌توانیم از منظر جامعه‌شناختی نیز به شخصیت‌های این مجموعه داستان نگاه کنیم. در این صورت شاید بتوان هر کدام از شخصیت‌های مهم این داستان را نمادی از تیپ شخصیت در جامعه دانست. برای مثال جورج ویلارد که به نظر می‌رسد مهم‌ترین شخصیت این مجموعه است و تقریبا همه جا رد پایش دیده می‌شود؛ جوانی مشتاق کشف دنیای بیرون از هاینزبرگ، نمادی از جوانی و امید. وینگ بیدلباوم؛ معلمی که با اتهام نادرست تعرض جنسی به شاگردانش از شهر خود رانده شده؛ نمادی از سرکوب و ناامیدی در جامعه. دکتر ریفی، مردی با شخصیتی غریب که ایده‌ها و افکار خود را روی تکه‌های کاغذ نوشته و آنها را به شکل قرص درمی‌آورد؛ نمادی از تفکر. کیت سوویفت، زنی که احساسات و تمایلات جنسی خود را سرکوب می‌کند؛ نمادی از سرکوبی زنان در جامعه. جسی بنتلی، کشاورزی مذهبی که به اعتقادات خود پایبند است؛ نمادی از تعصب مذهبی.

زاویه دید و زبان در شهر خیالی
هاینزبرگ، اوهایو اولین مجموعه داستان شروود اندرسن است. همه این بیست و پنج داستان کوتاه از زاویه دید دانای کل روایت شده است. داستان‌ها با زبانی روان و ساده نوشته شده است و مهم‌ترین نکته‌ای که در نگاه اول به ذهن خواننده می‌رسد، کم بودن گفت‌وگو در داستان است. گویی ما به عنوان خواننده در هسته این شهر خیالی نشسته‌ایم و واگویه‌های درونی شهروندانش را می‌شنویم. داستان روی دوش واگویه‌های درونی شخصیت‌ها پیش می‌رود. این واگویه‌ها و این زبان ساده و روان، این فضای تاریک و غم‌انگیز شاید این ذهنیت را به وجود آورد که با جهانی ملال‌آور روبه‌رو هستیم اما حقیقت چیز دیگری است؛ ما میان تلاطم‌ها و تقلای آدم‌ها برای درک خویش و مسائل‌شان گیر خواهیم افتاد.

زبان ساده اندرسن را نباید در این داستان‌ها دست‌کم گرفت. او با همین زبان، پوشالی بر شهری کشیده؛ روی این پوشال آسمان آبی است و نمایی از زندگی آمریکایی در شهرهای کوچک دیده می‌شود؛ خیابان‌هایی که در شب پر از ماجرا و صداست و در روز آرام و تهی است، مردمی که در ملال و روزمرگی زندگی می‌کنند. اما زیر این پوشال هیاهوی روان‌هایی است پریشان، زخم‌هایی ناسور که بهبود نیافته‌اند و سرگشتگی‌های ناتمام؛ دو جهان کاملا متفاوت.

با همین زبان ساده اندرسن و تمرکز بر جزییات، توصیفاتی از شهر، آدم‌ها و احساسات دارد که می‌تواند در ذهن ماندگار شود: «داستان دکتر ریفی و عشق و عاشقی او با آن دختر قد‌بلند و سبزه‌رو، که بعدها زنش شد و تمام ثروتش را برای او گذاشت، داستانی است بسیار جالب. خوشمزه هم هست مثل سیب‌های کوچک و کج و کوله‌ای که در باغ‌های میوه واینزبرگ عمل می‌آید. اگر کسی در فصل پاییز در باغ‌های میوه قدم زده باشد می‌داند که در این فصل زمین زیر پای آدم بر اثر یخبندان سفت می‌شود. میوه‌چین‌ها سیب‌ها را از درخت‌ها چیده‌اند. آنها را در جعبه گذاشته و با کشتی به شهرهایی فرستاده‌اند تا در آپارتمان‌هایی که پر از کتاب، مجله، اثاثیه و آدم است خورده شوند. روی درخت‌ها فقط تعدادی سیب کج و کوله باقی مانده که میوه‌چین‌ها آنها را قابل چیدن ندانسته‌اند. این سیب‌ها شبیه بند انگشت‌های دکتر ریفی است. اگر این سیب‌ها را گاز بزنی می‌بینی چقدر خوشمزه‌اند... فقط بعضی‌ها از شیرینی سیب‌های کج و کوله خبر دارند.»

انقلابی در سال 1919
هاینزبرگ، اوهایو سال 1919 منتشر شد. شروود اندرسن در آن زمان46‌ساله بود و جالب است بدانید سالینجر در زمستان همین سال به دنیا آمد. روی زمان انتشار این مجموعه داستان که نوشتنش حدود چهار سال طول کشید مکث می‌کنم؛ زیرا سال 1919 سال بسیار مهمی در تاریخ ادبیات جهان محسوب می‌شود. با پایان یافتن جنگ جهانی اول، دوره‌ای که از این سال آغاز می‌شود، شاهد تحولات بسیاری در نگرش‌های ادبی و جهان داستانی بود. دوره‌ای پویا که از جمله مهم‌ترین نویسندگانش عبارت بودند از: شروود اندرسن، سامرست موآم، هرمان هسه، ویرجینیا وولف، جیمز جویس، تی. اس. الیوت و دی اچ لارنس.

فقط هاینزبرگ، اوهایوی اندرسن نبود که به عنوان کتابی مهم در تاریخ ادبیات در سال 1919 منتشر شد. در همین سال سامرست موآم نیز رمان «ماه و شش پنی» را منتشر کرد که یکی از مشهورترین آثارش است؛ اقتباسی از زندگینامه نقاش معروف، پل گوگن. همچنین کتاب «دمیان» به قلم هرمان هسه منتشر شد که بازهم یکی از آثار مشهور ادبی محسوب می‌شود؛ سرگذشت هیجان‌آور یک جوانی به نام امیل سینکلر که در واقع همان هرمان هسه است. همچنین ویرجینیا وولف رمان «شب و روز» خود را در همین سال منتشر کرد؛ داستان دو زن در لندن، که در لندن، رمانی که زندگی روزمره و دلبستگی‌های عاشقانه دو آشنا، کاترین هیلبری و مری دچت را در تضاد با یکدیگر به نمایش می‌گذارد. اما انقلاب اندرسن در چنین سالی چه بود؟ یکی تاکید و اهمیت بر انگیزه‌های غریزی انسان. چیزی که تا آن زمان به ندرت چنین پررنگ و مستقیم در داستان‌ها به آن اشاره شده بود. تلاش برای نشان دادن حقیقت. همانطور که هاینزبرگ، اوهایو، روایتی است درباره حقیقت. در این مجموعه داستان ما وینگ بیدلبام را می‌بینیم که متهم به تمایلاتی غیرمتعارف است. آلیس هیندمن که آنقدر آرزوی یک معشوقه را دارد که [...] در خیابان می‌دود، و کشیش کرتیس هارتمن که در صحنه‌ای از رمان [...] به هیجان می‌آید و دیگر شخصیت‌ها...

دومین چیز، فرم و موضوع داستان‌هاست. باوجودی که هر کدام از داستان‌های هاینزبرگ، اوهایو، نگاهی کلی به زندگی شخصیت است و تنها باریکه‌ای از آن به خواننده نشان داده می‌شود اما به‌نظر می‌رسد همه عناصر برای رسیدن داستان‌ها به آن «تجلی» که جویس به آن معتقد بود، با هم کار می‌کنند. جویس طلایی‌ترین و متجلی‌ترین لحظه داستان را آن لحظه‌ای می‌دانست که در حقیقت لحظه‌ای از مکاشفه است؛ همان نقطه‌ای که ناگهان همه‌چیز درک می‌شود.

اندرسن و هاینزبرگ از کجا به کجا
مجموعه داستان هاینزبرگ، اوهایو، اکنون یکی از منابع اصلی دروس دبیرستان‌های انگلیس و از جمله بهترین آثار کلاسیک جهان است. درحالی که زمان انتشار، منتقدان به اثر تاختند و یکی از آن منتقدان ناشناس در نیویورک ایونینگ‌پست نوشت: «هیچ مردی آرزو نمی‌کند آن را در دست دختر یا خواهرش ببیند.» همین جمله نشان می‌دهد که شدیدترین حملات آن سال‌ها به مسائل جنسی این داستان‌ها معطوف بود که نقض تابوهای ادبی رایج آن زمان محسوب می‌شد. اندرسن دو دهه بعد در خاطرات خود نوشت پس از انتشار هاینزبرگ، اوهایو، «هفته‌ها و ماه‌ها، صندوق نامه‌های من پر از نامه‌هایی بود که مرا «کثیف» و... می‌نامیدند. این انتقادات، مرا بیمار کرد.»

چند سال بعد، نویسندگان جوان بسیاری از هاینزبرگ و زبان ساده و نگاه اندرسن به زندگی مردم عادی برای داستان‌نویسی الهام گرفتند؛ ارنست همینگوی، ویلیام فاکنر، توماس ولف، جان دوس پاسوس، ارسکین کالدول، ویلیام سارویان، جان اشتاین بک. فاکنر در یادداشتی به نام «شروود اندرسن» (سال 1953 در نشریه آتلانتیک) نقل قولی از اندرسن منتشر کرد: «باید جایی برای شروع داشته باشی، بعد شروع به یادگیری می‌کنی. مهم نیست کجا بوده، فقط باید آن را به یاد داشته باشی و از آن خجالت نکشی. چون یک نقطه برای شروع به اندازه‌ هر نقطه‌ دیگری مهم است... تمام چیزی که آمریکا می‌خواهد این است که به آن نگاه کنی و به آن گوش کنی و اگر می‌توانی آن را بفهمی. فقط فهمیدن هم مهم نیست. مهم این است که حتی اگر آن را نمی‌فهمی، به آن اعتقاد داشته باشی و سپس سعی کنی آن را بگویی، آن را بنویسی. هرگز کاملا درست نخواهد بود، اما همیشه دفعه‌ بعد وجود دارد. همیشه جوهر و کاغذ بیشتری وجود دارد و چیز دیگری برای تلاش برای فهمیدن و گفتن وجود دارد. و آن یکی هم احتمالا دقیقا درست نخواهد بود، اما برای آن یکی هم دفعه‌ بعد وجود دارد. چون فردا آمریکا قرار است چیز متفاوتی باشد، چیز جدیدتر و بیشتری برای تماشا و گوش دادن و تلاش برای فهمیدن. و حتی اگر نمی‌توانی بفهمی، باور کن.»

پایان ماجراجویی
اندرسن سال ۱۹۴۱ در ۶۴ سالگی درگذشت. گفته می‌شود وی طی سفر دریایی تفریحی که با همسرش به آمریکای جنوبی انجام داد، دچار بیماری و دل درد شد به گونه‌ای که مجبور شد در میانه مسافرت و در پاناما کشتی را ترک کرده و به بیمارستان مراجعه کند. تلاش پزشکان نتیجه‌ای نداد و اندرسن درگذشت. کالبدشکافی نشان داد که وی به‌طور تصادفی خلال دندانی را بلعیده و همین خلال دندان باعث آسیب و عفونت اعضای داخلی بدنش شده بود.

سنگ قبر او توسط دوست قدیمی‌اش، مجسمه‌ساز وارتون اشرِیک، طراحی شده و نوشته‌ روی سنگ قبر، یکی از جملات خود اندرسن است: «زندگی، نه مرگ، یک ماجراجویی بزرگ است٭».

٭ Life, not death, is the great adventure

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...