بهای جاودانگی | الف


تاریخ معاصر ایران سرشار از حوادث و ماجراهایی‌ست که پتانسیل بالایی برای بدل شدن به آثار روایی دارند. رضا جولایی با درک این مهم، همواره برای نوشتن آثار داستانی خود عنایت ویژه ای به تاریخ معاصر دارد و چنان از این مصالح در نوشته‌های خود بهره برده که جنبه تاریخی آثارش، به یکی از ویژگی‌های اصلی سبک او بدل شده است.

خلاصه رمان جاودانگان رضا جولای

او در اغلب نوشته‌هایش به اعماق تاریخ سفر کرده و روی نقاط تاریک و جنبه‌هایی از آن که با کم توجهی روبه رو شده‌اند، دست می‌گذارد و با آوردن آنها به ساحت داستان و افزودن شاخ و برگ‌های دراماتیک به این عناصر، رمانهایی داستانگو و در عین حال جذاب برای طیف‌های گوناگونی از مخاطبان ادبیات داستانی خلق کرده است. پرداخت داستانی آثار او اغلب واقعگرایانه است، اگرچه آمیزه‌ای‌ست از تخیل و واقعیت؛ در این رمانها چارچوبهای کلی اغلب به وقایع تاریخی وفادارند، حتی آنجا که پای شخصیت‌های واقعی تاریخی به داستان به میان می‌آید جولایی کم و بیش به کلیات تاریخی وفادار مانده و بیشتر در جزییات داستان از تخیل بهره می‌گیرد و به عنوان موتور محرک داستانهایش استفاده می‌کند.

با توجه به آنچه به عنوان ویژگی‌های سبکی آثار جولایی برشمردیم، رمان کوتاه «جاودانگان» را می‌توان یکی از آثار متفاوت کارنامه‌ی او محسوب کرد. این رمان که به تازگی به همت نشر چشمه منتشر شده، نخستین بار در میانه دهه هفتاد به بازار آمد اما به دلیل پخش بد، آنگونه که باید دیده نشد.

جولایی در «جاودانگان»، همچنان دلبسته تاریخ است، اما از تاریخ تنها به عنوان زمان وقوع داستان بهره برده که بازتاب آن در فضای کلی و زبان راوی بیشتر از دیگر جنبه‌ها احساس می‌شود. صدای راوی از دل تاریخ معاصر بر آمده و قصد دارد در رهگذر بازگو کردن اتفاقات عجیب غریب و تا اندازه‌ای ترسناک از ورطه هولناکی سخن بگوید که یکباره خود را در آن گفتار می‌بیند. از این جنبه جاودانگان از اغلب آثار جولایی فاصله گرفته و به جای حال و هوایی واقعگرایانه، از کم و کیفی فرا واقعگرایانه برخوردار شده است.

اندیشه جاودانگی و نامیرایی بی گمان یکی از شیرین ترین رویاهای آدمی‌ست؛ رویایی که انسان هنوز راه حلی برای آن نیافته و از این منظر مرگ به عنوان نقطه پایان جاودانگی از جمله کابوسهایی بوده که آدمی همواره با آن دست به گریبان بوده است. متاثر از این شرایط انسانها با توجه به دلبستگی ها و امیال سیری ناپذیر خود به دنبال آن بودند که با کسب جاودانگی به آرامش و رضایت دست یابند؛ اما به‎راستی بهای جاودانگی چیست و آیا با بدست آوردن زندگی بی پایان به هر وسیله‌ای می‌تواند به آرامش دست یافت؟ جولایی در «جاودانگان» به نیت پرداختن به چنین مفاهیمی به روایت داستانی پرداخته که از منظر مضمونی در ادبیات داستانی ایران به ندرت بتوان نمونه مشابه آن را پیدا کرد. در واقع او در قالب داستانی وهمناک و قصه ای دلهره آور در فضایی گوتیک، توانسته روایتگر داستانی باشد که با وجود جنبه فراواقعی اش خواننده را با قرار دادن در موقعیت داستانی در فکر فرو ببرد و با مفاهیم انسانی روبه‌رو کند.

داستان با ورود راوی به یک روستای متروکه آغاز می شود. مأموری از عدلیه که برای بررسی یک پرونده، رسیدگی به شکایات و برقراری عدالت میان اهالی روستا و شاهزاده‌ای که در قصری عجیب و غریب زندگی می‌کند، وارد این روستای بی نام نشان می‌شود. خانه‌های روستا به شکلی عجیبی خالی از سکنه هستند، گویی همه سال‌هاست مرده‌اند؛ اما راوی داستان (و همراه او خواننده) سنگینی نگاه‌هایی که شبه‌وار در رفت و آمدند احساس می‌کند. مامور ناگزیر می شود در خانه‌ی شاهزاده ساکن شود. درحالی که او برای احقاق حق روستاییان دربرابر شاهزاده، به آنجا آمده است. با ورود به خانه شاهزاده، داستان وارد فازی عجیب و به مراتب هولناک تر می‌شود.

در «جاودانگان» جولایی کوشیده در چهارچوب ادبیات داستانی ایران رمانی به سبک و سیاق گوتیک بنویسد. استفاده از اتمسفری تاریخی البته به خلق چنین فضایی بسیار کمک کرده است. تا در این فضای پر از وهم و کابوس رویارویی راوی با خون آشامها، جادوگران و اجنه پذیرفتنی‌تر باشد! راوی در یک سیر تدریجی در روبه رو شدن با حوادث عجیب پیرامون خود به ماهیت غریب این آدمها پی می برد. آدمهایی که برای رسیدن به جاودانگی در یک گذرگاه تاریخی روح خود را به شیطان فروخته‌اند. به این ترتیب یکی از مفاهیم مهم مورد اشاره خود را در رمان پررنگ می سازد، این که جاودانگی به چه قیمتی؟

با توجه به این که خون‌آشام‌ها و موجوداتی فراواقعی از این دست، از خاستگاه تاریخی و فرهنگی غیر ایرانی برخوردارند، بکار گرفتن آنها در داستانی با سبقه تاریخی در ایران (که به روزگار صفویه و زندیه ارجاع می دهد) یک نوع تجربه توأم را با ریسک پذیری بوده که در مجموع جولایی در آن موفق عمل کرده است. البته او در کنار آنها از عناصر ایرانی همانند جن و جادوگری و... نیز بهره برده تا آمیزه ای از سبک های فانتزی، ترسناک را در متن یک تریلر دلهره آور به وجود آورد. بنابراین سوای اینکه داستانی خواندنی را دربرابر مخاطبان علاقمند به چنین سبک و سیاقی قرار داده است، به واسطه این تجربه‌گرایی راه را برای آثار بعد از خود نیز هموار کرده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...