سمت آزادی... | آرمان ملی


ویکتور پلوین [Viktor Pelevin] از شناخته‌شده‌ترین و مشهورترین نویسنده‌های معاصر روسیه است که سعی دارد با نگاهی انتقادی، انسان و جامعه معاصر را به چالش بکشد. آثار او، متون چندلایه پست‌‌مدرنیستی است که در آن عناصر فرهنگ عامه و فلسفه باطن‌گرایی را با ژانر علمی‌تخیلی ادغام می‌کند. «اومون‌را»، «پیکان زرد» و «زندگی حشره‌ای» [The life of insects یا Zhiznʹ nasekomykh] سه تا از مهم‌ترین آثار اوست که هر سه نیز به فارسی ترجمه شده است. پلوین برای کتاب «فانوس آبی» برنده جایزه بوکر کوچک روسی شد و برای «اومون‌را» و «چاپایف و هیچ» و «امپراتوری» نیز به‌ترتیب به‌مرحله نهایی جایزه بوکر، جایزه ادبی دابلین و کتاب بزرگ روسیه راه یافت. «نسل پی» هم پرفروش‌ترین اثر اوست که بیش از سه‌ونیم میلیون نسخه از آن به فروش رفته. آنچه می‌خوانید نگاهی است به رمان «زندگی حشره‌ای» که با ترجمه زینب یونسی از سوی نشر نیلوفر منتشر شده است.

زندگی حشره‌ای» [The life of insects یا Zhiznʹ nasekomykh] ویکتور پلوین [Viktor Pelevin]

خواننده در بدو ورود به رمان «زندگی حشره‌ای»، با فضایی تمثیلی و توصیفاتی از زندگی حشرات روبه‌رو می‌شود که پیوسته و در هر سطر شباهت‌ها و تفاوت‌هایی با زندگی انسان دارد. بهره‌بردن از تمثیل و به‌ویژه استفاده از حیوانات در وضعیت‌های انسانی از دیرباز در ادبیات جای دارد. در ادبیات روسیه، ایوان کریلوف بزرگ‌ترین تمثیل‌پردازی است که قصه‌ها و روایت‌های منظومش را می‌توان با «کلیله‌ودمنه»‌ قابل قیاس دانست. در ادبیات تمثیلی وجه تعلیمی و آموزشی برجسته است. نویسنده می‌کوشد با قراردادن حیوان‌ها و جانوران در موقعیت‌های انسانی، موقعیت‌ها را به چالش بکشد و انتخاب‌های انسانی را به محک قضاوت انسان بیاورد. تاثیر استفاده از تمثیل به سبب ایجاد آشنایی‌زدایی از شخصیت‌های ثابت آدمیزادی و به سبب ایجاد همسان‌سازی موجوداتی غیرانسانی با انسان، چندین برابر است. در رمانِ ویکتور پلوین به‌ویژه در بخش‌های نخستین، خواننده پیوسته با روزمرگی‌های خودش روبه‌رو است. روزمرگی‌هایی که تنها از این جهت به خواندن‌شان ادامه می‌دهد که این‌بار نه برای انسان‌ها، که برای حشره‌ها اتفاق می‌افتد. این توامانیِ آشنایی – آشنایی وضعیت - و آشنایی‌زدایی – آشنایی‌زدایی از شخصیت‌ها - که در رمان به روشنی به چشم می‌آید، برجسته‌کننده‌ ژانر تمثیلی است که پلوین از آن در این اثر بهره برده است.

رمان با دیالوگ‌هایی که میان حشره‌های مختلف می‌آفریند، فضایی انسانی را بازتولید می‌کند. برای خواننده عجیب است که گفت‌وگوهای هرروزه‌ خودش با دیگری، یا خودش با خودش را از زبان حشره‌ها بشنود. می‌توان گفت تا اواسط رمان، تنها کششِ رمان، برجستگی وضعیت حشره‌ها و تشابه آن با زندگی انسان دوره‌ شوروی است. خواننده نتیجه می‌گیرد که هم‌زمان با دوران حکومت شوروی در روسیه، در جهان مورچه‌ها و مگس‌ها هم، شوروی وجود دارد. رهبر و حزب و شعارهایش همه‌جای رمان به چشم می‌خورد. حشره‌ها تا آنجا برجسته و پررنگ می‌شوند که تقریبا به‌عنوان یک تیپ اجتماعی یا طبقه‌ای که تاکنون از چشم‌ها پنهان مانده بود، مطرح می‌شوند. تقریبا مشتاق شده‌ایم بدانیم حشره‌ها درباره‌ دوران استالینی چگونه فکر می‌کنند. اندیشه‌های زیستی و هستی‌شناختی خود را به چه صورت مطرح می‌کنند. با خود و دیگری چگونه در جامعه و در خلوت مواجه می‌شوند. گویی بیش از آنکه زندگی حشره‌ای باشد، زندگی انسانی است. تنها تفاوت ما با حشرات این است که وقتی توی تاکسی می‌نشینیم، نیش‌مان را در گردن راننده فرونمی‌بریم و خونش را نمی‌مکیم.

بخش‌های نخست رمان، با پرسش‌هایی بنیادین به طرح‌وبسط داستان مشغولند. پرسش‌هایی هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی. خواننده شروع می‌کند از چشم مگس یا مورچه دنیا را دیدن. پیوسته می‌اندیشد که دریا و ساحلی که آنها دارند، همان ساحل و دریای ما آدم‌ها است یا یک چاله‌ ساده وسط یک مشت چمن توی پارک یا بیشه هم برای آنها دریا حساب می‌شود؟ اما در کنار همه‌ این مقایسه‌ها و به شناخت دوباره رسیدن‌ها از وضعیت خویشتن و دیگری، روابط انسانی و پیچیدگی‌هایش در قالب روابط حشرات تصویر می‌شود. نویسنده با به کارگیری قابلیت‌های این ژانر، باعث فاصله‌گیری خواننده از وضعیت خویشتن و قضاوت درباره‌ روابط خودش می‌شود. به دیگر سخن، مضامینی که پلوین سراغ‌شان رفته است، همان موتیف‌های هرروزه و پرتکرار زندگی انسانی‌اند که با حشره‌ای‌شدن تازگی می‌یابند. جدا از این، بی‌پرده‌تر از به تصویرکشیدن وضعیت انسان، به پلیدی‌ها و کثیفی روابط و سواستفاده‌ها می‌پردازد. چراکه سخن‌گفتن از برخی عادت‌های نفرت‌انگیز انسان‌ها غیرقابل تحمل است، اما وقتی در گستره‌ روابط حشرات پرداخته می‌شود، قابل پذیرش‌تر و بی‌پرده‌تر تصویر می‌شود.

روابط به ویژه جایگاه برجسته‌ای در رمان می‌یابند. روابط پدر و فرزند، مادر و فرزند، روابط دوستانه، کاری و تجاری، روابط عاشقانه و حتی روابط فرد با خویش، که در روایت دامنه‌دار دیما و میتیا که در اصل دو وجه یک شخصیت‌اند به بهترین شکل به آن پرداخته است. در فصل پایانی رمان، فضایی کاملا شاعرانه از مواجهه‌ این دو وجه را شاهدیم. گویی نویسنده در جست‌وجوی نوعی بازنگری در ساختارهای از پیش‌ساخته بوده و می‌کوشد خواننده را با خود در این جست‌وجوی درونی همراه سازد. او آلترناتیوی برای وضعیت فعلی – دهه پایانی شوروی – ارائه نمی‌دهد، بلکه می‌کوشد همانگونه که بلینسکی گفته بود، بهترین شکل از پرسش را پیش رو نهد.

دوراهی‌های انتخاب مساله‌ دیگری است که در رمان برجسته می‌شوند. تصمیم‌گیری یکی از پرچالش‌ترین مساله‌های انسانی است که در بافتی حشره‌ای تازگی دارد. وقتی مورچه‌ باردار تصمیم به خوردن تخم خود می‌گیرد تنها از آن رو که گرسنگی‌اش را برطرف سازد، بی‌آنکه خواننده را درگیر زیست بیولوژیکی مورچه کند، او را به فضا و معنای نهفته در پشت این ظاهر حشره‌ای می‌برد. خواننده دست نویسنده را خوانده است، به سادگی وضعیت مورچه‌ای را در فضایی انسانی بازسازی می‌کند. قربانی‌کردن و بازیچه‌کردن دیگری به تصور اینکه قدرت و تشخیص در دستان من است. ناتوانی مادر در تغییر تصمیم دخترش، روی دیگر سکه‌ تصمیم‌گیری است. اینکه همیشه این قدرت در دست مادر باقی نخواهد ماند. فرزندان بزرگ می‌شوند و والدین باید هنگام‌ رفتن آنها، تنها به در نگاه کنند و در اوج ناامیدی به آنها یادآور شوند که کیف‌شان را جا نگذارند.

تقریبا از اواسط رمان، فضای کلی اثر دچار دگردیسی شاعرانه می‌شود. ناگهان مباحثات فلسفی صرف که نیمه‌ نخست رمان را به خود اختصاص داده بودند، در نیمه‌ دوم به تکنیک‌های داستان‌نویسی بدل می‌شوند. استحاله‌ شخصیت‌ها در هم، فلاش‌بک و فلاش‌فوروارد، استفاده از تکنیک‌های سینمایی نظیر تغییر زاویه دید یک رویداد واحد و... غافلگیری‌های اثر در نیمه‌ دوم نسبت به نیمه‌ نخست از بسامد بالاتری برخوردار است و پیرو آن، لذت بیشتری برای خواننده به ارمغان می‌آورد. می‌توان گفت نویسنده در نیمه نخست مقدمه‌چینی کرده است تا به فضای داستانی-شاعرانه‌ نیمه‌ی دوم رمان برسد. حتی در برداشت پایانی، نویسنده جمله‌ای را که می‌خواهد به خواننده بگوید در دهان رهگذری می‌گذارد و آن را به گوش ما می‌رساند: «اگر خیلی غمگین شدی برگرد و برداشت چهارم را بخوان»

یکی دیگر از نقاط اوج‌گیری روایت حشره‌‌ها، در برداشت نهم رخ می‌دهد. جایی که دو حشره در‌حالی‌که در جست‌وجوی جایی برای دودکردن سیگار می‌گردند، تصادفی به یک سیگار وارد می‌شوند. دقت به جزییات حضور دو شپش درون سیگاری که هربار به آن پک زده می‌شود و بخشی از توتون آن شعله‌ور می‌شود، یکی از ماندگارترین تصویرهایی است که پلوین می‌سازد. می‌توان این رخداد را کاملا تصادفی دانست، اما این نگاهی ساده‌انگارانه به وضعیت است. به دید نگارنده، قرارگرفتن دو حشره که تاکنون با طبقه‌ آنها به خوبی آشنا شده‌ایم داخل سیگار انسان‌ها که به طبقه‌ دیگری از موجودات طبیعت متعلق‌اند، خود از مواجهه‌ای رودررو سخن می‌گوید که گویی طبقه‌ای در شعله‌ کام‌جویی طبقه‌ای دیگر دود می‌شوند و به هوا می‌روند، بی‌آنکه کسی بداند. این روایتی است که آرمان حکومت شوری - تا هر میزان موفق در شعارها و در عمل – را در جهت برابری آحاد مردم برجسته می‌کند.

حضور تکه‌پاره‌هایی از فضای شعارزده و اذهان شست‌وشوشده‌ عامه‌ مردم با این شعارها و هیجانات ناشی از آنها در دوران شوروی در رمان نیز آشنا است. اینکه شعارها و اهداف حزب را در روزنامه‌های مورچه‌ها بخوانی، تازگی دارد. اما اینکه مورچه‌ باردار در حین وضع حمل با خود می‌اندیشد که لذت مادرانگی را که رهبر از آن سخن گفته بود در خود نمی‌یابد، ابتدای عصیانگری است. گرچه این عصیانگری در فصول پایانی رمان اتفاق می‌افتد، اما این خود نشانگر پایان عمر شوروی است. پایان عمر شعارها و احزاب شعارزده.

پشه‌ها و مگس‌ها و مورچه‌ها در فصول پایانی، شروع به مواجهه‌های فردی با خود و دیگری می‌کنند. شروع به انتخاب‌های آزاد می‌کنند. گویی از یوغ شعارها رها می‌شوند. آرچی‌بالد پس از سال‌ها حاضر می‌شود از آزمایشگاهش بیرون بیاید و پرواز کند. میتیا با نیمه‌ تاریک وجود خویش رودررو می‌شود. فارغ از نور و رنگ و صدای ساحلی که پر است از پوسترها و شعارها و میکروفون‌هایی که تا ته‌توی حلق رهبران و حزب فرو رفته‌اند. ناتاشا دختر مارینا، تصمیم‌ گرفته است مورچه نباشد، تغییر شروع شده است. او دور خودش پیله می‌تند و مگسی از آب درمی‌آید. دوران آزادی و انتخاب‌های شخصی فرامی‌رسند و این پایان خوشی است که رمان رقم می‌زند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...