بابیگری و مشروطهخواهی
از دیگر تناقضات عجیب نویسنده این است که میگوید کسی که بابی باشد مشروطهخواه نمیشود و از طرفی دیگر عده کثیری از فعالان موثر در مشروطه را در جایجای آثارش بابی معرفی میکند و البته بر اثر پافشاری مجری برنامه اندکی از دیدگاه خود عقبنشینی میکند و میگوید: نمیگویم مشروطه یک جنبش بابی بود اما افراد موثر آن، بابی بودند!
این گفتوگوی تلویزیونی آنجا اوج میگیرد که مجری میپرسد: «حسن رشدیه را هم بابی میدانید؟» و نویسنده در جواب میگوید: «بله.» در برابر مواجهه با سوال بعدی مبنی بر اینکه «سند دارید؟» جواب میدهد: «خیر.»
البته جناب نبوی توضیحش در توجیه فقدان مدارک کافی این است که میگوید نقلهایی داریم که برایم قابل اعتماد است! ما هم باید با عرض شرمندگی بگوییم ببخشید که این نقلهای شما برای ما قابل استناد و پذیرش نیست!
ادعای دیگرش این است که در جایی دیگر ثابت کرده است واژه بیداران در کتاب خاطرات یحیی دولتآبادی به معنای بابی ازلی است و دولتآبادی، شیخ هادی را نیز از جمله بیداران زمان شمرده است. نخست اینکه نحوه اثبات کردن این معناشناسی ایشان محل مناقشه است.
پذیرش ادعای بابیان بدون دلیل!
دوم اینکه دولتآبادی خاطره مستقیمی از شیخ هادی نقل نمیکند بلکه در خاطراتش مینویسد: سن من اجازه نمیدهد که در محضر شیخ استفاده نمایم ولی اخبار او را بهوسیله دوستان و تربیتیافتگانش میشنوم و او را قلبا دوست دارم. سپس از سید اسدالله خرقانی نام میبرد که بیشتر با او مأنوس بوده است و البته جناب نبوی همین اسدالله خرقانی را نیز بیدلیل به بابی بودن متهم کرده است! سوم اینکه آیا جناب نبوی اگر کسی را بابی بداند هر ادعایی از او را خواهد پذیرفت؟ چون مدعی مسلمان نیست دیگر دلیل و مدرک لازم نیست؟
ادعای دیگرش این است که وقتی هم بابیها بگویند و هم بهاییها که یک کسی بابی است این مطلب برای ایشان مدرک میشود! نبوی میگوید در کتاب نورالدین مدرسی چهاردهی نقل بهاییان مبنی بر بابی بودن شیخ هادی را خوانده و این مطلب جرقه تحقیقات بعدی او بوده است، خود نورالدین مدرسی این نقلقولها را نپدیرفته و آن را نقد کرده است. مدرسی نوشته: «این ناچیز در این مورد تحقیق کافی معمول داشته و شیخ را برتر از باب و بهاء میداند و تقریرات شیخ به شاگردان خود که از افاضل نامدار ایران بودند بهنام «تحریرالعقلاء» به طبع رسیده است و در همان رساله باب و بهاء را رد فرموده و به اسلام صحیح دعوت کرده است. استاد بزرگوارم کیوان قزوینی به این بیمقدار فرمودند اگر شیخ هادی درصدد بهراه انداختن بساط قطبیت بود از همگی پیشی میجست و در مراتب علمی و زهد و تقوا بیبدیل بود.» (10)
اتهامی ناروا به خود نویسنده
تحلیل درست آن است که بهاییان ممکن است بسیاری از افرادی که ضد آنها قلم زدهاند را به علت ترس همیشگی از بابیهای ازلی نهان زیست، بابی معرفی کرده باشند. آیا این مدرک میشود؟ از قضای روزگار این روزها اگر نام سیدمقداد نبوی را جستوجو کنید به مقالاتی از بهاییان میرسید که او را بابی ازلی معرفی میکنند! آیا باید این ادعا را پذیرفت؟ همچنین در مورد نقلقول از اندک جماعت بابیهای ازلی، به علت نهان زیست بودن آنها و گذشت حدود نیم قرن از وفات آنها، این نقلقولها هیچگونه امکان راستیآزمایی ندارد. حب و بغض عامل اصلی بسیاری از این نقلقولها هستند و همین حالا ممکن است یکی پیدا شود و ضد خود آقای نبوی حرفهای بسیاری را از قول بابیهای نهان زیست مطرح کند! آیا بابی نهان زیست میآید و دروغ نسبت داده شده به خود را تکذیب میکند؟ اینگونه نقلقولها به راستی قابل اعتماد نیست و امکان بررسی درست یا نادرست بودن آنها نیز وجود ندارد. از سوی دیگر چرا باید به خاطر چند نقلقول ناموثق از منابع بابی و بهایی انبوه گزارشات و نقلقولهای مستقیم از کسانی که محضر شیخ را درک کردهاند و برخی از خواص او بودند را انکار کنیم. چه اینکه شیخ هادی بهراحتی هر کسی را با هر مشرب فکری به مصاحبت میپذیرفتند و از گفتوگو و بحث گریز نداشتند و درنتیجه افراد زیادی توفیق دیدار ایشان را داشتهاند و گزارشات فراوانی از آنها بهجا مانده است. البته روش آقای نبوی این است که تمام شاگردان را هم در مظان اتهام ببیند!
علیه بهاییت و گرایش به بابیت؟!
ادعای عجیب دیگر نگارنده آن است که شیخ هادی در کتاب تحریرالعقلاء ردیه بر بهاییت نوشته است اما به باب باور داشته و حتی نوشتهاش بر ادبیات بابیه قابل تطبیق است. البته مجری محترم برنامه «چراغ مطالعه» گویا کتاب تحریرالعقلاء را مطالعه نکرده بود وگرنه بهراحتی میتوانست بپرسد کدام انتقاد از بهاییت را شیخ هادی مطرح کرده است که شامل بابیه نمیشود؟ ادعای تجسم خداوند در بدن مظاهر الهی که شیخ هادی و آقا جمالالدین بر سر آن بحث میکنند آیا تنها شامل حسینعلی بهاء است یا سیدعلی محمد باب را نیز شامل میشود؟ در سراسر کتاب، شیخ هادی درصدد توضیح خطای فکر و اوهام و هوی و تعصب و جهل و غلو در حق بزرگان به عنوان آفت دینداری است و فرقی هم بین پیروان باب و بهاء قایل نیست؟ آیا جناب نبوی، بابی ازلی را بالاتر از این نقدها و خطاها میداند؟ امیدوارم بهزودی یک نسخه از آخرین ویرایش تحریرالعقلاء را که توسط جناب سیفالدین نجمآبادی در آلمان منتشر شده است، روی فضای مجازی قرار دهم تا خوانندگان علاقهمند ملاحظه فرمایند این ادعاهای جناب نبوی تا چه اندازه دور از واقعیت است.
جناب نبوی ادعا میکند کتاب شیخ هادی فقط ادعاست و او نتوانسته هیچ چیزی را اثبات کند! باور کردنی نیست که کسی درباره یک کتاب، مقالهها و کتاب بنویسد اما اساس سخنان و استدلالها را نفهمیده باشد! به عنوان مثال جناب نبوی در مقاله «رویکرد اعتقادی حاج شیخ هادی نجمآبادی در پاسخ بهاییان» بحث مفصل آقا جمالالدین بروجردی و شیخ هادی درباره معنای «لقاءالله» را منعکس کرده است اما آیا واقعا متوجه استدلال قرآنی شیخ هادی نجمآبادی نشده است؟ در آنجا، همانگونه که جناب نبوی در مقاله خود آورده، آقا جمالالدین بعد از ذکر 10 آیه قرآن درباره ملاقات و رویت خداوند بدون هیچ دلیل و توضیحی آنها را به ظهور حسینعلی بهاء تاویل میکند! در پاسخ شیخ هادی آیه 29 سوره هود را مطرح میکند که در آن حضرت نوح درباره مومنان زمان خود میگوید: إِنهُمْ مُلاقُو ربِّهِمْ و استدلال شیخ هادی بر این پایه است که وقتی طبق این آیه مومنان زمان حضرت نوح خداوند را ملاقات کردهاند و منتظر ظهور جناب حسینعلی بهاء نبودهاند! پس دیگر آیات مربوط به ملاقات خداوند را نیز نمیتوانید به ظهور حسینعلی بهاء معنا کنید. لذا تاویل و تفسیر جمالالدین بروجردی را از پایه خراب کرده است. بحث تفسیری به کنار که گروهی گفتهاند این ملاقات، ملاقات پاداش و مقام قرب به واسطه ایمان است یا تفاسیر دیگر چه گفتهاند. بحث اینجاست که آیا جناب نبوی این شاهد قرآنی آوردن را استدلال نمیداند؟
درباره نزدیک بودن ادبیات مورد استفاده مبلغین بابی و بهایی با شیخ هادی و حتی اکثر علمای شیعه باید گفت علت آن است که مبلغین بابی و بهایی هر چند پایه علمی محکمی نداشتند اما اکثرا در حوزههای علمیه شیعی تحصیل کرده بودند و لذا مشابهت کلام و اصطلاحات و عبارات طبیعی است. در واقع کتابهای باب و بهاء نیز مملو از عبارات برگرفته از آیات قرآن و احادیث است و بسیاری از منتقدان باب و بهاء بر همین نکته دست میگذارند که اینها در آثارشان مطلب جدید نداشتند و هر مطلب درست و زیبایی هم که میآورند از منابع اسلامی به عاریت گرفتهاند و با اوهام خود در آمیختهاند. آیا این مشابهتها چیزی را ثابت میکند؟ در چنین بحثهایی نکته مهم بررسی تفاوتهاست وگرنه یافتن مشابهت که امری بدیهی است.
مساله تفسیر شیخ هادی از آیات مربوط به قیامت
اتهام ناروای دیگر جناب نبوی آن است که شیخ هادی آیات مربوط به قیامت و ساعت را به شیوه بابیان تفسیر کرده است. این در حالی است که شیخ معانی باطنی مطرح شده توسط مبلغان بهایی را به چالش کشیده و گرچه درباره «لحن قول» و معانی باطنی و اشاری نیز تفسیرهایی ارایه میکند اما به هیچوجه معانی ظاهری را انکار نکرده است. در صفحه 237 تحریرالعقلاء چاپ 1378 میخوانیم:
مبادا، از سخنان ما به ذهنت خطور کند که خداوند روز قیامت بدنها را برنگرداند و جز آنکه ما بیان داشتیم، برانگیخته شدنی در کار نباشد یا زندگی بعد از مرگ همان باشد که ما گفتیم، بلکه زندگی، مرگ، برانگیخته شدن، حشر، نشر، قیامت، ساعت (قیامت)، الحاقّه (روز سخت)، الطامه (روز عجیب)، القارعه (کوبنده) و غیر اینها را معانی و مصادیق فراوانی باشد که همهشان در کلماتالله و کتابهای نازل شده بر پیامبران و فرستادگان الهی، بیان شده و مورد نظر بوده است.
شگفت آنجاست که همسو با نادیده گرفتن باور شیخ هادی به معاد جسمانی جناب نبوی عبارت زیر را از شیخ هادی که در پاسخ مبلغ بهایی نوشته شده است، نقل میکند و ترجمهای نادرست ارایه میدهد. اصل عبارت چنین است: و هولاء هم المعتدون الذین باعتدائهم یکذبون بیوم الدین...
و مینویسد او کسانی را که در تفسیر «دخان مبین» با داعی بهایی هم مسیر هستند ظالمانی خوانده که به «یومالدین» دروغ میبندند! (11)
در صورتی که واضح است ترجمه «یکذبون بیومالدین» آن است که روز قیامت را تکذیب میکنند (دروغ میپندارند) نه اینکه دروغ میبندند! در واقع شیخ هادی مبلغ بهایی و همفکرانش را متهم کرده است که اینها قیامت را انکار میکنند و آن را ظهور اشخاص میدانند. اما جناب نبوی ترجمه میکند اینها «دروغ میبندند» و میخواهد بگوید شیخ هادی ظهور باب را قیامت میدانسته نه حسینعلی را و دعوا بر سر مصداق بوده است نه مفهوم و این مطلب را قرینه نهم بر اعتقاد بابی شیخ هادی دانسته است! واضح است وقتی شیخ هادی ظهور ذات خداوند را در جسم محدود نمیپذیرد و حاضر نیست ظهور باب و بهاء را معنای ظاهری آیات قیامت بداند، هم عقیده بابیان و هم عقیده بهاییان را نقد کرده است و این بافندگیهای جناب نبوی با تحریف یا اشتباه در ترجمه قابل دفاع نخواهد شد. مثالی دیگر از ترجمه نادرست و عجیب در مورد عبارت زیر از شیخ هادی رخ میدهد؛
«نسئلالله أن یرینا الحق و یعرفناه ایاه و نشهده انّا غیرمعاندین له ولمن یظهره، بل منتظرون لظهوره و لقائه.»
جناب نبوی بعد از نقل عبارت فوق مینویسد: روشن است که شیخ از عبارت «من یظهره» همان «من یظهرهالله»، موعود بیان، را در نظر داشته است. او خود را از منتظران من یظهرهالله خوانده و گفته که ظهور او و لقاء او را انتظار میکشد. (12)
چقدر عجیب است این استدلال جناب نبوی که آن را قرینه دوازدهم بر اعتقاد بابی شیخ هادی آورده است! هر کسی اندکی با معارف مذهب شیعه آشنا باشد، متوجه میشود شیخ از خداوند یاری خواسته است که توفیق مشاهده و شناخت حق در همه جا را داشته باشد و او را شاهد میگیرد که با حق و کسی که حق را آشکار خواهد کرد، عناد نخواهد داشت. آنگاه جناب نبوی آمده است و عبارت «من یظهره» (کسی که حق را اظهار میسازد) را با «من یظهرهالله» (کسی که خدا او را ظاهر خواهد کرد) یکی گرفته است تا بگوید شیخ عقیده بابی داشته است. البته اگر کسی درست ترجمه کند فراز بعدی نقل شده دلیل محکمی بر اثبات باور شیعی شیخ هادی میباشد! در ضمن این پایان عبارت شیخ نیست و جناب نبوی عبارت «انه لایخیب امله و لایرد سائله» را احتمالا به علت نامربوط بودن به بحث خود حذف کرده که فرازی از دعای افتتاح است.
مکاتبات شیخ هادی و جمالالدین بروجردی
آقا جمالالدین بروجردی در تمام دعوتنامه خود تلاش دارد به آیات قرآن استناد کند و از لحن نامه نیز مشخص است که به یک عالم شیعه نوشته است. شیخ هادی نیز در پاسخ او به تبیین و توضیح آیات قرآن میپردازد تا اشتباهات مبلغ بهایی را نشان دهد. در واقع شیخ هادی پاسخی نوشته است مملو از عبارات قرآن و نهجالبلاغه و حدیث و ادعیه مختلف در تسبیح و تنزیه خداوند از ادعاهای مطرح شده توسط مبلغ بهایی. حال اگر موضوع آنگونه بود که جناب نبوی میگوید و شیخ هادی بابی بود و مبلغ بهایی هم او را بابی میدانست که قاعدتا هر دو طرف باید بیشتر به آثار باب استناد کنند! به عنوان مثال چرا آقا جمالالدین عبارتهای «بیان» فارسی و عربی را دلیل نیاورده است؟ و نقدی هم بر صبح ازل مطرح نکرده است که بگوییم هدف شیخ هادی دفاع از «صبح ازل» رهبر بابیان ازلی است. واقعا چنین تحریف متن و تاویلهای عجیب و غریبی که جناب نبوی مطرح میکند با کدام عقل سازگار است و آیا میتوان پذیرفت نگارنده بدون پیشفرض سراغ کتاب شیخ هادی رفته است؟
در قرینه سوم جناب نبوی وجود عبارت «نور مشرق از صبح ازل» را در نوشتههای شیخ هادی قرینه بابی بودن و حتی نشانهای ضمنی از پایبندیاش به میرزا صبح ازل دانسته است(13). در حالی که جلوتر خود در مطرح کردن قرینه یازدهم نشان میدهد که استدلال شیخ هادی به عبارت «نور یشرق من صبح الازل» در «حدیث حقیقت» منسوب به کمیل بن زیاد از اصحاب حضرت علی(ع) است و اصل این عبارت را از آن حدیث نقل کرده است. بهانهاش این است که چون سیدعلیمحمد باب نیز به این حدیث استناد کرده است پس شیخ، بابی بوده است و این قرینه بسیار محکمی است! در اینجا عین عبارت شیخ هادی را جهت قضاوت خوانندگان نقل میکنم:
«آنکه طالب فوز به لقاءالله است، حاجب داخلی که در وجود خود دارد، باید بردارد و از ابتلاء به اوهام و ظنون تقلیدیه و وهمیه خود را خارج نماید و از علایق دنیویه، که اغلال اعناق است، خود را برهاند. چون چنین نماید، نور مظهر، که نور مشرق از صبح ازل میباشد، او را فرا خواهد گرفت. جل و تنزه و تقدس آن نور الهی قدسی که در مظهر حق جلوه نموده، که دیگری معرف آن شود، بلکه خود مظهر خود میباشد.»
اما جهت جلوگیری از طولانی شدن بحث، مطالعه حدیث حقیقت که بیشتر در کتب عرفانی مورد استناد است تا کتب محدثین، را به خواننده گرامی واگذار میکنم.
واقعیت آن است که مبلغین بابی و بهایی ممکن است به آیات و احادیث فراوانی استناد کنند آیا به صرف آنکه یک عالم شیعه به همان مدارک استناد کرده باشد، همفکر آنها خواهد بود؟ نزدیک بودن تعابیر عرفانی نشانگر سرمنشا واحد است نه اینکه همعقیده بودن نویسندگان! اگر اینگونه باشد چنین تعابیری که در قرینه یازدهم مطرح شده است در آثار عرفاء و فلاسفه اسلامی بسیار است و اگر این معیارها را بپذیریم که مولوی و ملاصدرا را هم باید تحویل بابیان دهیم!
به همین روش در قرینه ششم جناب نبوی تفسیر معنوی از «نار بعد» به دوری از خداوند را نشانه ایمان بابی دانسته است و عبارتهایی چون «محال مشیهالله» را که در نوشته شیخ هادی آمده است در آثار باب رهگیری میکند و میخواهد آن را دلیل باور یکسان تلقی کند. درحالیکه محترق بودن در نار بعد خداوند، تعبیری است عرفانی که ریشه آن را میتوان در دعای کمیل یافت. آنجا که حضرت علی (ع) میفرماید: «گیرم که بر عذاب تو شکیبا باشم، اما چگونه بر دوریت صبر کنم؟» یا عبارت «نحن محالّ مشیّهالله» حدیثی منسوب به اهل بیت(ع) است. او وجود این عبارتها را در آثار سیدعلی محمد باب و نوشتههای شیخ هادی دلیل بر باور مشترک میداند بیآنکه به ریشههای اصلی این عبارات در معارف اسلامی و منابع شیعی بپردازد. ناقص بودن این کار بدیهی است زیرا در این صورت مشخص میشد که عبارتهای شیخ هادی برگرفته از آثار ماثور و احادیث و کتب عرفانی مسلمانان است و نه جناب سیدعلی محمد باب که ایشان هم بر همان سفره نشسته و بعد ادعاهای دیگری را مطرح کرده است.
مثال دیگر آنکه جناب نبوی عبارت «خلقو من طینتهم» که شیخ هادی درباره ارتباط مظاهر الهی و مومنین به آنها آورده است را نقل میکند و سپس مینویسد:
در نگاه سیدباب اخذ «کلماتالله» است که «خلق کینونیات مومنان» میکند. شیخ نیز «حیات جاویدان مومنان» را به واسطه ایمان به مظهر الهی دانسته و آن را «خلق شدن از طینت مظهر الهی» نامیده است. (14)
این در حالی است که عبارت شیخ عبارتی برگرفته از این حدیث است «شعیتنا خلقوا من طینتنا» و مشخص است که ائمه اهل بیت(ع) را مصداق مظاهر الهی گرفته است. گویا جناب نبوی که مشخص است مدتی مدید در آثار بهاییان و بابیان مطالعه کرده است هر عبارت آشنایی که از شیخ میبیند به یاد آن آثار میافتد و به هیچوجه احتمال نمیدهد که شاید منشا اصلی جای دیگری باشد. بدیهی است اگر کسی میخواهد ادعا کند که شیخ هادی متاثر از آثار بابیان است یا ادبیات آنها را دنبال میکند باید مثالهایی ارایه کند که ریشه در قرآن، احادیث اسلامی، ادعیه و کتب عرفانی قرون گذشته نداشته باشد. کسی که تسلط به منابع فوق ندارد، به صرف مطالعه آثار باب و بهاء، طبق روش نگارنده، میتواند هر کتابی را برگرفته از آنها بداند. تعابیر عرفانی شیخ هادی از مفاهیم «مظاهر الهی» یا «لقاءالله» را شاید به تعابیر عرفانی مولوی یا دیگر عرفاء نزدیک بدانیم یا اصلا بر خط به خط نوشتههای او اگر و اما بیاوریم اما خارج کردن او از دایره مسلمانی کاری دور از انصاف و بدون مدرک است و بر این روش هر کسی را میتوان از دایره اسلام خارج و تکفیر کرد و بر آبروی اسلام ضربتی زد: «گر تو قرآن بدین نمطخوانی! ببری رونق مسلمانی»
میتوان درباره روششناسی کتاب اندیشه اصلاح دین در ایران یا طبقهبندی مدارک مورد استناد و ارزشگذاری آنها به تفصیل بحث کرد یا حتی خط به خط با کتاب مذکور حرکت کرد و نقد نوشت اما در اینجا به همین مقدار بسنده میشود.
منابع:
(1) نک.، مقصود فراستخواه، سرآغاز نواندیشی معاصر ص310 به بعد
(2) نک.، سید مقداد نبوی رضوی، نقش وقایعنگاران بابی در گزارشگری جنبش مشروطیت ایران
(3) اکبر ثبوت، «بهاییگری علیه مشروطه خواهی»، مجله مهرنامه، ش 39، بهمن 1393، صص 194 تا 197.
(4) سید مقداد نبوی، اندیشه اصلاح دین در ایران ص683
(5) استنادها به کتاب داستانی است به نام دربار شاهی نوشته علیاکبر ارداقی
(6) نک.، سید مقداد نبوی، تاریخ مکتوم صفحه 141 به بعد
(7) سید مقداد نبوی رضوی، رویکرد اعتقادی حاج شیخ هادی نجمآبادی در پاسخ بهاییان
(8) شیخ هادی نجمآبادی، تحریر العقلاء چ 1378 ص 210
(9) شیخ هادی نجمآبادی، تحریر العقلاء چ 1378 صص 72 تا 87
(10) نورالدین مدرسی چهاردهی، سلسلههای صوفیه در ایران ص17 و
(11) سیدمقداد نبویرضوی، رویکرد اعتقادی حاج شیخ هادی نجمآبادی در پاسخ بهاییان ص85
(12) سیدمقداد نبوی رضوی، رویکرد اعتقادی حاج شیخ هادی نجمآبادی در پاسخ بهاییان ص94
(13) سیدمقداد نبویرضوی، رویکرد اعتقادی حاج شیخ هادی نجمآبادی در پاسخ بهاییان ص77
(14) سیدمقداد نبویرضوی، رویکرد اعتقادی حاج شیخ هادی نجمآبادی در پاسخ بهاییان ص83