برخی از ابتدا می‌گفتند معطل مجوز نمانم و فایل کتاب «نکته‌های تاریخی» را منتشر کنم. برخی دوستان هم معتقد بودند مسئله با مذاکره قابل حل است.
مدتی قبل از روی تفنن مسئله‌ی توقیف کتاب «نکته‌های تاریخی» را با ChatGPT (چت‌بات مطرح دنیای هوش مصنوعی) در میان گذاشتم. اولین پیشنهادش این بود که با مقامات ایرانی مذاکره کنم تا بتوانم کتابم را منتشر کنم.

جعفر شیرعلی نیا

نمی‌دانم این چت‌بات به زاویه‌ی دید مقامات به مسئله‌ی مذاکره آگاه است یا نه اما من به توصیه‌ی او و دوستان دیگر عمل کردم.
چندین ماه مسیر مذاکره را در پیش گرفتم.
مسئله‌ی اولم این بود که چرا کتاب توقیف شده است؟ در نهایت معاون محترم وزیر ارشاد گفت که آن‌ها موظف بوده‌اند کتاب را برای مجوز به مجموعه‌ی بنیاد حفظ آثار از ستاد کل نیروهای مسلح بسپارند و مبنای توقیف کتاب نظر این مجموعه از ستاد کل نیروهای مسلح بوده است.

به آن‌ها گفتم نظر آن‌ها را در اختیارم قرار دهید تا بتوانم از کتابم دفاع کنم؛ گفتند محرمانه است.

گفتم شاید در بررسی اشتباه کرده باشند و با توضیحات من قانع شوند که مبنایشان برای توقیف کتاب اشتباه بوده است. گفتم از آن‌ها اجازه بگیرند و نظرات را برای دفاع در اختیار من بگذارند. گفتند پیگیری می‌کنند اما به جایی نرسید و من حتی نمی‌دانم دلیل توقیف کتابم چیست.

سعی کردم برای آن‌ها توضیح دهم که درست است با توقیف کتابم ضربه‌ی اقتصادی به من نویسنده وارد می‌شود اما این توقیف در امروز و فردای تاریخ نقش‌های دیگری نیز خواهد داشت و برایشان توضیح دادم کتاب بر مبنای منابع آشکاری که در داخل و اغلب توسط سپاه نوشته شده است، تالیف شده و ارجاعات دقیق دارد.

به آن‌ها گفتم شما با توقیف کتاب، درباره‌ی اعتبار سایر آثاری که در این حوزه منتشر می‌شود تردید ایجاد می‌کنید و این در سیر تاریخ به شدت به ضرر این آثار است.
برایشان شرح دادم که بسیاری از فرماندهان و رزمندگان جنگ اهل نقد و نظر بودند و هستند و شما با این ‌کار چهره‌ای دیگر از آن‌ها تصویر می‌کنید.

برایشان توضیح دادم که یادداشت‌های این کتاب پیش از آن‌که در این اثر به شکلی متمرکز منتشر شود، در مجموع میلیون‌ها بار خوانده و دیده شده است و با توقیف کتاب چهره‌ای ناتوان و بی‌منطق از خود تصویر می‌کنید. از آن‌ها خواستم در حوزه‌ی اندیشه‌ای نیز قوی‌تر شوند تا به جای توقیف توان نقد کردن داشته باشند.

به آن‌ها گفتم ببینید چقدر بودجه، ساختمان، امکانات و نیرو برای همین موضوع جنگ در اختیار دارید و آن را با اتاق کوچک من در خانه‌ام مقایسه کنید؛ به نظرتان از این نبرد نابرابر چه تصویری در تاریخ باقی می‌ماند؟
گفتم خاطرتان هست که آیت‌الله خامنه‌ای همین چند سال قبل گفت، هیچ‌کس به دلیل مخالف بودن نظرش با حکومت تحت فشار قرار نمی‌گیرد؟ گفتم نوشته‌های من حتی معنای مخالفت هم نمی‌دهد و خوب نیست که مرا تحت فشار می‌گذارید.

از آن‌ها پرسیدم که آیا تمام صفحات این کتاب حدودا ۳۰۰ صفحه‌ای غیرقابل انتشار بوده؟ چرا اصلاحیه و یا حتی پیشنهاد سانسور ندادید؟

هر آن‌چه به ذهنم می‌رسید را در مذاکرات مطرح کردم؛ گاهی تنها در کلام همدلی‌هایی با من می‌شد و حرف‌هایم را تایید می‌کردند اما می‌گفتند کاری از دست‌شان برنمی‌آید. گفتم دست کم از توقیف‌کنندگان بخواهید شهامت به خرج دهند و نظرشان را که مبنای توقیف کتاب است منتشر کنند؛ اما پیگیری‌ها به جایی نرسید.

پس از مدت‌ها، هفته‌ی پیش یادداشت جدیدی منتشر کردم و دوستان بسیاری پس از آن یادداشت از سرنوشت کتاب نکته‌های تاریخی پرسیدند؛ گفتم بهتر است در یک یادداشت موضوع را توضیح دهم.

به امید خدا در روزهای آینده درباره‌ی انتشار مجازی «نکته‌های تاریخی» تصمیم می‌گیرم.

[این یادداشت در کانال شخصی جعفر شیرعلی‌نیا منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...