خاطرات شیرین از تلخ‌ترین جنگ قرن | اعتماد


هشتاد سال پیش از این، هزاران نفر لهستانی‌های آواره از جنگ، پیرو توافق قدرت‌های بزرگ از زندان‌های مرگ سیبری به سوی ایران گسیل شدند از این میان، چند هزار کودک لهستانی برای رسیدگی بیشتر عازم اصفهان شدند. این کودکان در 21 خانه در اصفهان اسکان یافتند. در امتداد خیابان چهارباغ یا همان شاهراه اصلی اصفهان، پنج «خانه لهستانی» وجود داشت. 9 «خانه» دیگر در سراسر شهر به صورت پراکنده قرار گرفته بودند و هفت «خانه» در آن سوی رودخانه در محله جلفا و منطقه ارمنی‌ها قرار داشت.

اصفهان، شهر کودکان لهستانی» [Isfahan, miasto polskich dzieci

تقریبا دور تا‌ دور همگی «خانه» با دیوارهای بلندی احاطه شده بود و دروازه‌های سنگین و چوبی آنها را از دنیای بیرون جدا می‌کرد. این خانه‌ها شکل و ظاهری متفاوت داشتند: از عمارت‌های زیبا و از خانه‌های شخصی بزرگ و کوچک گرفته تا ساختمان‌های بدریخت و بدقیافه و شبیه به کارخانه، مانند «خانه شماره 20». در ساختمان‌های بزرگ‌ چند صد کودک و در ساختمان‌های کوچک‌تر چند ده کودک زندگی می‌کردند. اما این «خانه‌های لهستانی» فقط مدارس شبانه‌روزی یا پرورشگاه نبودند، بلکه درست مانند خانه بودند و پسران و دخترانی که در مدرسه با هم دوست بودند، تبدیل به اعضای خانواده یکدیگر می‌شدند. برای همین بود که وقتی نقل و انتقال کودکان به آفریقا یا زلاندنو شروع شد و زمان ترک اصفهان رسید، اشک‌های فراوانی ریخته شد!

به مناسبت انتشار کتاب «اصفهان، شهر کودکان لهستانی» [Isfahan, miasto polskich dzieci و در واپسین روزهای سال 2023 م. (مصادف با هشتادمین سالگرد این رویداد) روز سه‌شنبه 28 آذرماه 1402، نشستی به میزبانی شهرکتاب اصفهان و با حضور علاقه‌مندان در این شهر برگزار شد. در این نشست، ماچی فائوکوفسکی (سفیر جمهوری لهستان در تهران)، دکتر ندا ترابی‌فارسانی (عضو هیات علمی دانشگاه هنر اصفهان)، رفئو بالکویچ (رایزن فرهنگی سفارت لهستان در تهران) و دکتر هانیه مهرمطلق (مترجم کتاب) سخنرانی کردند. این کتاب با ترجمه هانیه مهرمطلق و با مشارکت سفارت لهستان در تهران از سوی انتشارات نگارستان اندیشه به دو صورت جلد نرم و جلد سخت همراه با تصاویری ارزشمند از آرشیو انگلستان، چاپ و عرضه شده است.

غلبه روح انسان بر طلسم جنگ
فائوکوفسکی، سفیر لهستان در این نشست گفت: در اصفهان، با حمایت نهادها و شهروندان حدود بیست مدرسه و خوابگاه برای این کودکان افتتاح شد و عمارت‌های خصوصی، صومعه‌ها و مدارس به یتیم‌خانه و بیمارستان و مدرسه تبدیل و سه ‌هزار کودک لهستانی در اصفهان ساکن شدند. زندگی در اصفهان برای کودکان لهستانی به گفته خودشان تجربه‌ای واقعا بهشتی بود. سفیر لهستان درباره کتاب «اصفهان، شهر کودکان لهستانی» نیز گفت: این کتاب که شامل مجموعه‌ای از خاطرات اشخاص است، برای اولین‌بار در سال ۱۹۸۷ در لندن و به ابتکار کودکان لهستانی اصفهان منتشر شد. این کتاب دو نسخه لهستانی و انگلیسی دارد و ما (در سفارت لهستان در ایران) به این نتیجه رسیدیم که نسخه فارسی نیز داشته باشد. این اثر بخشی از کتاب اصلی، اما حاوی همان روایت‌هاست و تمامی احساسات کودکان لهستانی را به خواننده منتقل می‌کند. همچنین روایت‌های خاصی از مکان‌ها و فضاها و برخوردهای بسیار خوب مردم اصفهان با کودکان لهستانی را به خواننده ارایه می‌دهد. این کتاب گواهی است بر غلبه روح انسان بر طلسم جنگ. سفیر لهستان در تهران، در مقدمه‌ای که بر نسخه فارسی این کتاب نگاشته، میزبانی اصفهان از کودکان لهستانی را بخشی از یک رویداد تاریخی عظیم‌تری می‌داند که پرداختن به آن به‌ منزله قدردانی از مهمان‌نوازی ایرانیان و بازخوانی تجربه منحصربه‌فرد مواجهه لهستانی‌ها و ایرانی‌هاست که باید برای حفظ یاد و خاطره آن کوشش کرد.

روایت‌هایی آشنا از سال‌های دور
هانیه مهرمطلق، مترجم کتاب «اصفهان، شهر کودکان لهستانی» با بیان اینکه این کتاب شامل خاطرات ده‌ها نفر از کودکان لهستانی است که سال‌ها بعد از آن رویداد بازگو کرده‌اند، گفت: این کتاب در نگاه اول با فضایی تاریخی شروع می‌شود و مملو از اسامی افراد، تاریخ‌ رویدادها، اعداد و ارقام است. قسمت دوم شامل خاطرات کودکان لهستانی در دوران زندگی در اصفهان است. از دیدگاه ادبیاتی، تک‌تک این خاطرات شبیه به داستان کوتاهند؛ هر چند همه واقعی هستند. همه خاطرات شخصیت و کنش و واکنش دارند و پایان‌شان باز است و همین عطش خواندن ادامه خاطرات را در خواننده ایجاد می‌کند. هانیه مهرمطلق افزود: زاویه ‌دید این داستان‌ها اول ‌شخص است. در این حالت خواننده خودش را به جای شخصیت می‌گذارد و تجربیاتش را بهتر حس کرده و تجربه‌ای دست اول کسب می‌کند.

او چالش‌های ترجمه این کتاب را به سه دسته زبان‌شناسی، فرهنگی و مذهبی تقسیم کرد و ادامه داد: درباره چالش‌های فرهنگی باید گفت که فرهنگ لهستانی با ایرانی متفاوت است. خواننده ایرانی اگر نکات مربوط به فرهنگ لهستانی را نداند، وقتی متن را می‌خواند متوجه نمی‌شود. به همین دلیل، نکات مربوط به تفاوت فرهنگی را در پاورقی کتاب ذکر کرده‌ایم. از جمله مسائلی نظیر نام غذاها و سایر خوردنی‌ها، رسوم مذهبی و شیوه‌های آموزشی.

اصفهان لهستان

لهستانی‌ها و گردشگری نوستالژی در اصفهان
دکتر ندا ترابی‌فارسانی، دانشیار دانشگاه هنر اصفهان که چند سالی است پژوهش‌های متعددی درباره مکان ـ رویداد حضور لهستانی‌های در اصفهان انجام داده و تورهای گردشگری فراوانی متکی بر خانه‌های باقیمانده از آن دوره برگزار کرده، سخنران دیگر این نشست بود. وی در ابتدای صحبت خود به انتشار مقاله‌ای در این باره در سال 2020 اشاره کرد و افزود: همه ما می‌دانیم که جنگ جهانی دوم منشا یک اتفاق و تاریخ مشترک تاریکی بین بسیاری از ملت‌هاست ولی این اتفاق ناگوار، پیامدهایی داشت که یکی از آنها ورود مهاجران لهستانی به ایران و استقرار گروهی از کودکان لهستانی در اصفهان بود. این موضوع، صرف‌نظر از وجوه مختلفش، به ظرفیت ارزشمندی برای گردشگری فرهنگی و نوستالژیک بدل شده است. اگر اصفهان را به عنوان یک مقصد گردشگری تاریخی بررسی کنیم، متوجه می‌شویم که چه پتانسیل‌هایی در حوزه گردشگری دارد. از طرف دیگر در این پژوهش، تقاضای بازار را بررسی کردیم که آیا گردشگران و بازدیدکنندگان علاقه دارند که در این تورها شرکت کنند یا خیر؟ به گفته دکتر ترابی، بر اساس این پژوهش‌ها، در نهایت یک مسیر گردشگری نوستالوژی با تاکید بر جنگ جهانی دوم و ورود کودکان لهستانی به شهر اصفهان طراحی و همه لوکیشن‌های آن شناسایی شد؛ از جمله مدرسه فرانسوی‌ها و خانه‌ای که امروز یکی از ساختمان‌های تاریخی دانشگاه هنر اصفهان است. شناسایی چندین کلیسای کاتولیک، خانه تاریخی صارم‌الدوله، خانه بی‌بی مریم بختیاری و بیمارستان عیسی‌بن مریم از جمله کارهایی بود که در این پژوهش انجام شد.

رفئو بالکویچ، رایزن فرهنگی سفارت لهستان در تهران، در پایان این نشست ضمن قدردانی از میزبانی اصفهان برای برگزاری این رویداد، ابراز امیدواری کرد که انتشار کتاب «اصفهان، شهر کودکان لهستانی» و برگزاری نشست‌ها و برنامه‌های فرهنگی به نزدیکی بیشتر دو ملت و آشنایی بهتر از یکدیگر منتج شود.


از راست: رفئو بالکویچ رایزن فرهنگی سفارت لهستان، هانیه مهرمطلق مترجم کتاب، ماچیو فائوکوفسکی سفیر لهستان و ندا ترابی فارسانی استاد دانشگاه

برشی از کتاب:
«در میان دشت وسیعی در دامنه کوه‌های سر ‌به ‌فلک ‌کشیده و در آبادی سرسبزی در میان کویر و در مجاورت زاینده‌رود، شهری باستانی و ایرانی قرار داشت. شهری بود با ویژگی‌های خاص مشرق‌زمین به همراه مساجد، بازارها، کاروان‌های شتر و مردمی با لباس‌های شرقی. جایی بود که ثروتمندان ایرانی به همراه همسران ملبس به رخت و لباس پاریسی خود، سوار بر خودروهای «فورد» و «کادیلاک» بزرگ امریکایی از کنار الاغ‌ها و قاطرهای داخل خیابان عبور می‌کردند. مردان با دستارهای سفید و سبز بر سر در خیابان‌ها قدم می‌زدند و زنان با چادر مشکی بی‌سروصدا و با قدم‌های سریع در امتداد دیوارها گام برمی‌داشتند. آنجا اصفهان دهه 1940 بود و در مقابل این پس‌زمینه غریب، 21 خانه وجود داشت که ساکنانش در آن سوی دیوارها، زندگی بسیار متفاوتی داشتند. اینها مدارس شبانه‌روزی لهستانی بودند که در آن کودکان درس می‌خواندند، بزرگسالان کار می‌کردند، جشن‌ها و سالگردهای مخصوص لهستان برگزار و آداب و رسوم لهستانی اجرا می‌شد. وقتی موذن آیاتی از قرآن را از سر مناره تلاوت می‌کرد، در مدارس لهستانی صدای سرودهای مذهبی یا سرودهایی در حمد و ستایش مریم مقدس طنین‌انداز می‌شدند. در میان آن همه عطر و طعم‌های شرقی، لهستانی‌ها سوپ جو و دلمه کلم می‌خوردند. تنها هدفی که کودکان لهستانی در اصفهان داشتند، این بود که تا زمانی که دوباره به لهستان بازگردند، خوب درس بخوانند. تمام این ماجراها فقط سه ‌سال‌ونیم به طول انجامید، اما زمان در دوران کودکی و جوانی به کندی می‌گذرد. به‌ همین ‌دلیل این چند سال به عنوان دوره‌ای بسیار طولانی و البته مهم در خاطرات این کودکان باقی ‌ماند. بعد از دو سال سکونت در روسیه، این خانه‌ها و مدارس در اصفهان تنها جایی بود که زندگی این کودکان را تغییر داد.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...