مجمع‌الجزایر کابوس | شرق


رمان «دفترچه‌های کتاب‌فروش» [دفاتر الوراق یاNotebooks of the Bookseller] اثر جلال برجس [Jalal Barjas] نویسنده اردنی، موفق شد جایزه ادبی مشهور «بوکر عربی» را در سال 2021 از آن خود کند و بلافاصله چند ماه بعد یکی از کتاب‌های پرفروش در جهان عرب در سال 2021 شد.

دفترچه‌های کتاب‌فروش» [دفاتر الوراق یاNotebooks of the Bookseller] اثر جلال برجس [Jalal Barjas]

«دفترچه‌های کتاب‌فروش»، داستان «کتاب‌فروش» فرهیخته منزوی و عاشق مطالعه رمان را روایت می‌کند که خانواده و خانه‌اش را از دست می‌دهد و به مانند «دیوژن» فیلسوف یونانی آواره می‌شود. بعد از آن، حوادثی برایش رخ می‌دهد که باعث می‌شود در زمانه‌ای که شبکه‌های اجتماعی جدید یکی از مهم‌ترین عناصرش شده است، در جامعه اردن سر زبان‌ها بیفتد. کتاب‌فروش در جلد شخصیت‌هایی می‌رود که درباره آنها در رمان‌ها خوانده بود؛ بنابراین مانند آنها رفتار می‌کند و کارهایی را می‌کند که این شخصیت‌ها انجام داده‌اند. اما به خاطر گوشه‌گیری، تنهایی، آوارگی و خشونتی که در دنیای پرهیاهو با آن رو‌به‌رو می‌شود بیماری اسکیزوفرنی‌اش تشدید می‌شود و آن وقت با دو صدا در درونش زندگی می‌کند: یکی او را به ارتکاب جرم در برابر واقعیتی تحریک می‌کند که حقش در زندگی را به او نداده است و دومی اما رو‌در‌روی صدای اولی می‌ایستد.

«دفترچه‌های کتاب‌فروش» رمانی است که نزدیک بود به قیمت جان نویسنده‌اش تمام شود. جلال برجس، نویسنده کتاب در یکی از جلسات نقد و معرفی کتاب می‌گوید: «یک روز داشتم از سر کار برمی‌گشتم. داشتم از خیابان عبور می‌کردم در حالی که ابراهیم کتاب‌فروش درونم پچ‌پچ می‌کرد. متوجه خیابان نشدم به همین خاطر یک ماشین مرا زیر گرفت. نزدیک بود این تصادف به قیمت جانم تمام شود. حتی وقتی که مرا به بیمارستان بردند و پزشکان مرا دوره کرده بودند ابراهیم حاضر ماند. همین اتفاق باعث شد جنبه‌ جدیدی در رمان به وجود بیاید».

رمان «دفترچه‌های کتاب‌فروش» بر داستان شخصیت‌هایی تکیه دارد که از طریق دفترچه‌ها روایت می‌شود و وقایع و رویدادهای آن در اردن و مسکو در فاصله سال‌های بین ۱۹۴۷ تا ۲۰۱۹ می‌گذرد. شخصیت‌هایی که برخی از آنها خانه خود را از دست داده‌اند، برخی از اینکه اصل و نسب خود را نمی‌دانند در رنج و عذاب‌اند و برخی دیگر از اینکه به خانواده‌های بزرگ وابسته نیستند، رنج می‌برند.

رمان 70 سال را در بر می‌گیرد و با مهندسی داستانی هوشمندانه و دقیقی به هفت فصل تقسیم شده است. این هفت فصل داستان چهار نسل را روایت می‌کند که به حاشیه رانده‌شدن، طغیان فساد در تمام اشکال آن بر فضای زندگی‌شان و محدود‌شدن فضای عقلانی را به ارث می‌برند. راوی‌های «دفترچه‌های کتاب‌فروش» هم خود ابراهیم و هم شخصیت‌های دیگری هستند که هر کدام در جایی از قصه با ابراهیم روبه‌رو می‌شوند و تکه‌هایی از ماجرای سراسر رنج او را بازگو می‌کنند. سرنوشت این شخصیت‌ها اما به‌ هم گره خورده است.

داستان این کتاب نیز مثل بسیاری از آثار داستانی امروز ادبیات عرب درباره‌ حاشیه و به‌حاشیه‌رانده‌شدگان است. کسانی که از شهر طرد شده‌اند، غریبه‌هایی سرگردان که از خانه‌های خود رانده شده و درست در کنار ساخت‌وسازهای پیشرفته شهر زندگی می‌کنند. وضعیتی که در آن طبقه‌ فاسد و نوکیسه‌ شهر هر روز قدرتمندتر و بر تعداد بی‌خانمان‌ها افزوده می‌شود. و نیز انزوایی که علی‌رغم حضور پررنگ خانواده و قبیله در مقابل فردیت به‌اصطلاح شکوهمند پست‌مدرن قرار می‌گیرد و حاصلش چیزی جز از بین‌رفتن اجتماع و مرکزیت آن نیست. این رمان نقاب‌های جامعه‌ عرب را برداشته و فقر و فساد، بی‌کاری، در دنیای عرب را افشا کرده است و موضوعاتی را نشان داده که عدم پیشرفت و به قهقرا رفتن را به نمایش گذاشته است.

«دفترچه‌های کتاب‌فروش» از تکنیک رمان‌های پلیسی بهره گرفته و با آگاهی روان‌شناختی وقایع را روایت می‌کند. همچنین، نویسنده در نوشتن رمان تکنیک چندصدایی را به‌ کار گرفته است. در مراسم اهدای جایزه بوکر عربی 2021 به جلال برجس که به دلیل شیوع کرونا در جهان به شکل آنلاین صورت گرفت، شوقی بزیع، رئیس هیئت داوران رمان «دفترچه‌های کتاب‌فروش» را چنین معرفی کرد: «مهم‌ترین ویژگی اثر برنده، جدا از زبان فاخر و درون‌مایه‌ استوار و جذاب، مهارت بی‌نظیر کتاب در عریان‌کردن چهره واقعیت تراژیک از پس نقاب‌های فراوان است، چراکه نویسنده سیاه‌ترین پرتره‌های جهان بی‌خانمانی، فقر، فقدان معنا و ریشه‌کنی امید را نشان می‌دهد، گویی زندگی مجمع‌الجزایری از کابوس‌ها شده باشد... اما رمان منادی یأس نیست، بلکه روش نویسنده است که نشان دهد رفتن به عمق درد و رنج شرط لازم رؤیاپردازی و بنای محکم‌تر امید است».

همچنین در بیانیه‌ هیئت داوران درباره‌ کتاب «دفترچه‌های کتاب‌فروش» آمده است: «جلال برجس نویسنده‌ اردنی، به زبانی کاملا شاعرانه واقعیت اسکیزوفرنیک کشورش را نشان می‌دهد، کشوری شکننده که در معرض لرزش‌های ویرانگری است. قهرمان او، ابراهیم کتاب‌فروش، روزنامه‌فروشی است که از مرکز شهر بیرون رانده شد و در آستانه‌ خودکشی دست از این تصمیم می‌کشد، چراکه زنی را ملاقات می‌کند که او هم دچار یأس است. ابراهیم کار و سرپناهش را که از دست می‌دهد،‌ تصمیم می‌گیرد که در کنار بی‌خانمانان شهر زندگی کند. هویت قهرمانان رمان‌هایی که خوانده را برمی‌گزیند. مثلا به دزدی حرفه‌ای و سرقت از بانک روی می‌آورد و ثروتمند می‌شود، تا درست مثل رابین‌هود به فقرای منفور کمک کند و عدالتی شخصی را بنا نهد. در طول داستان، برجس خواننده را در موقعیت‌هایی فراوان غافلگیر می‌کند و شخصیت‌های معیوب قصه‌اش ویرانی و پوچی مطلق جهان را نشان می‌دهند. برجس تمامی ابزارهای ضروری روایتگری را به کار می‌گیرد، از ابزارهای تنش هیجانی گرفته تا کاوش‌های روان‌شناختی رفتار انسان».

دفترچه های کتابفروش

ابراهیم کتاب‌فروش، شخصیت اصلی کتاب که بی‌خانمان شده، به فکر خودکشی در دریا می‌افتد، اما ملاقات با زنی اسرارآمیز در ساحل دریا که درست مثل او به یأس و پوچی رسیده او را از این تصمیم منصرف می‌کند. پس از این دیدار او عاشق این زن می‌شود و به زندگی بر‌می‌گردد. و عشق عین زندگی می‌شود. در ابتدای کتاب ابراهیم کتاب‌فروش قهرمان کتاب می‌گوید: «فهمیدم که عشق دستی دارد که می‌تواند با آن انسانی را که در حال غرق‌شدن است و آخرین نفس‌هایش را در این دریای شور زندگی می‌کشد، نجات دهد و او را از آن بیرون بکشد». در جای دیگری قهرمان با صدایی که درون اوست و او را وادار به کارهایی می‌کند که به آنها علاقه ندارد بحث می‌کند. صدا به او می‌گوید: «خوشحالم که خودکشی نکردی، اما چیزی که عصبانی‌ام می‌کند این است که چرا دقیقا این زن؟ او نیز به مانند تو به سوی مرگ رفته بود اما تغییر عقیده داد. هر دوی شما ضعیف هستید و نمی‌توانید نه بگویید. ای سست‌عنصر! حالا هم به خاطر زنی که تنها چند دقیقه او را دیده‌ای، نزدیک است گریه کنی».

در ادامه ابراهیم کتاب‌فروش می‌گوید: «روی زمین نشستم. بدنم را به دیوار تکیه دادم و سرم را روی زانوهایم گذاشتم، اما او (صدا) به گوشم نزدیک شد و گفت: مطمئن بودم که ترس تو را به سمت من برمی‌گرداند و به من فرصتی می‌دهی کاری را انجام بدهم که تو از پس آن برنیامدی. ابراهیم با عصبانیت جواب صدا را می‌دهد و می‌گوید: عشق مرا بازگرداند. بعد می‌خواهد از دست صدای درونش فرار کند و می‌گوید: به سمت در دویدم و آن را باز کردم».

انسان‌هایی که در کتاب «دفترچه‌های کتاب‌فروش» عاشق می‌شوند انسان‌هایی هستند که در وضعیت افسردگی شدید یا بحران هستند یا حتی نسبت به فضا و حال‌وهوای آن بیگانه‌اند. همه هم به معشوق خود می‌رسند اما ناکامی‌ها بعد از رسیدن رخ می‌دهد. در یکی از دفترچه‌ها که متعلق به «ناردا» دختر تنهایی است که خانواده‌ خود را در یک تصادف از دست داده و ابراهیم کتاب‌فروش عاشق او می‌شود؛ دختری که در یک رستوران و بعدها در یک روزنامه مشغول به کار می‌شود، می‌خوانیم: «با گذشت روزها احساس کردم که حضور آن مرد به من آرامش می‌دهد و مرا به او نزدیک می‌کند. همین که به او فکر می‌کردم، شادی بی‌نظیری وجودم را فرامی‌گرفت. او برایم بخشی از رستوران تبدیل شده بود و بدون او نمی‌توانستم آنجا را تصور کنم. خطوط کلی سیمایش، طرز راه رفتنش، حرکت دستش وقتی سیگار می‌کشید و رفتار بی‌تکلفش، همه را از حفظ شدم. نمی‌دانستم به محدوده‌ عشق نزدیک شده‌ام و در حال حرکت به منطقه‌ای هستم که به‌ طور غیرمنتظره‌ای زندگی‌ام را تغییر می‌دهد».

در جای دیگری از کتاب درباره‌ عشق، همان عشقی که باعث شد ابراهیم کتاب‌فروش مال‌باخته و فقیر و ناامید دست از خودکشی بکشد، می‌خوانیم: «عشق در زمان جنگ رخ می‌دهد تا بوی مرگ را قابل تحمل کند و توجه ما را از ویرانی‌ها دور کند. عشق در زمان ناراحتی رخ می‌دهد تا ما را به آوازخواندن وادار کند، مانند پدری که دختر معلولش را تشویق می‌کند روی زمین تخیل برقصد». و باز می‌خوانیم: «عشق تنها جایی است که خودت را به‌خاطر ضعیف‌بودن سرزنش نمی‌کنی». ابراهیم کتاب‌فروش وقتی به آن زن اسرارآمیز می‌رسد، البته پیش از غافلگیری بزرگی که در پایان کتاب برایش رخ می‌دهد، می‌گوید: «عشق عجب معجزه‌گری است! به بدنی که بدون هیچ افسوسی به سمت پایان رفته بود زندگی بخشیده بود». از رمان «دفترچه‌های کتاب‌فروش» یک سریال تلویزیونی اقتباس شده.

این کتاب در 352 صفحه و 550 نسخه اخیرا در انتشارات مروارید منتشر شده است.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...