چریک‌های مخلص | ایبنا


روزهای آغازین جنگ در سال ۱۳۵۹، با توجه به وسعت حمله رژیم بعث به مناطق مختلف مخصوصا شهرهای استان خوزستان، افراد و گروه‌های گوناگونی برای مقابله با این حملات و دفاع از اسلام و ایران، خودشان را به مناطق جنگی رساندند. در ابتدا سازماندهی کامل و دقیق نیروها وجود نداشت و این بین در آبادان گروهی مجزا از ارتش و سپاه و بسیج به نام فدائیان اسلام در آبادان به فرماندهی سید مجتبی هاشمی شکل گرفت.

خلاصه باس شخصی‌ها جواد کلاته عربی

افراد این گروه از مهم‌ترین نیروهای دفاعی آبادان در روزهای سختی بودند که عراق از راه‌های مختلف تلاش می‌کرد تا بعد از خرمشهر، این شهر را هم تسخیر کند، اما لطف خدا و تلاش‌های گسترده رزمندگان، مانع از این اتفاق شد. گروه فدائیان اسلام، متشکل از افراد با تیپ و فکرهای متنوعی بودند. از شهید شاهرخ ضرغام معروف به حر انقلاب و افراد دیگر که از لات و لوت‌های شهرها و محل‌های‌شان بودند تا دیگر رزمندگان با حال و هواها و اعتقادات مختلف. یکی از اعضای پرکار این گروه که با تمام وجودش در بخش‌های مختلف جبهه چه خط مقدم چه پشتیبانی مشغول به کار بود، حاج قاسم صادقی است. مردی که پس از سال‌ها سکوت، پای مصاحبه با جواد کلاته عربی نشست و خاطراتش به تازگی در کتاب «لباس شخصی‌ها» به چاپ رسیده است.

کتاب از دوران کودکی و نوجوانی صادقی در خیابان ایرانِ تهران شروع می‌شود. او که به شدت از درس و مدرسه فراری بوده و چند باری هم تجدید آورد، دست اخر قید درس را زد و مشغول کار در حجره پدرش شد و دیگر همه فکر و ذکرش کار و مغازه بود. تا پیش از فوت مشکوکانه حاج آقا مصطفی فرزند امام خمینی، چندان با فعالیت‌های انقلابی کاری نداشت و بیشتر سرگرم کار خودش بود اما پس از آن، از آنجایی که رفت و آمدی به مسجد محلشان داشت، بیشتر در جریان ماجراها قرار گرفت و تبدیل به یک مبارز در میدان شد. شخصیت امام خمینی اثر ویژه‌ای بر قاسم صادقی گذاشت و امام برای او مثل یک پیغمبر جلوه می‌کرد. بعد از گذراندن دوره سربازی در همان اوایل انقلاب، با شروع جنگ، به آبادان اعزام شد و پس از مدت کوتاهی، وارد گروه فدائیان اسلام شد.

روایت حاج قاسم صادقی از دوران حضورش در گروه فدائیان اسلام زیر نظر شهید سید مجتبی هاشمی و فعالیت‌های آنان در جبهه آبادان، بسیار جذاب و خاص بیان شده است. این روایت، با بسیاری از روایت‌های معمول از جبهه و رزمندگان متفاوت است. دلیل این تفاوت، جنس خاص این آدم‌هاست. افرادی که با سوابق مختلف و متفاوتی، با دلاوری و جسارت خاصی به میانه میدان آمدند و از همه دار و ندارشان هم گذشتند تا بتوانند آبادان را حفظ کنند.

در این روایت، اتفاقات تلخ و شیرین و پرهیجانی از درگیری‌ها و اتفاقات جبهه آبادان بیان شده است که موجب جذابیت خاص کتاب لباس شخصی‌ها شده است. حاج قاسم صادقی حدودا یک سال در آبادان ماند و پس از آن به تهران برگشت. اما روحیه او با آرام ماندن در شهر در حالی که در جبهه‌ها رزمندگان مشغول جنگیدن بودند، سازگاری نداشت به همین دلیل بار دیگر انفرادی به جبهه رفت. این رفت و آمدها باعث شد تا علاقه‌مند به استخدام در سپاه شود و پس از چند تلاش ناموفق، بالاخره این اتفاق برای او افتاد و پس از گذراندن دوره آموزشی، در اولین ماموریت رسمی خود، برای محافظت از منزل امام خمینی در جماران انتخاب شد. یک سال در آنجا ماند اما باز روحیه خاص مبارزاتی و تلاشگرانه او، باعث شد سر از جبهه و لشکر ۲۷ محمد رسول الله دربیاورد.

حاج قاسم صادقی پس از بازنشستگی به آبادان بازگشت و با تلاش‌های فراوان در محل سنگرگیری و عملیات گروه فداییان اسلام در آبادان، یادمانی ساخت تا برای کاروان‌های راهیان نور اعزامی به منطقه بیشتر از دوستان و همرزمانش در فداییان اسلام بگوید. رزمندگانی که بسیار گمنام هستند و کارهایشان چندان دیده نشده اما در تعیین سرنوشت آبادان در ابتدای جنگ، نقشی کلیدی ایفا کردند.

جواد کلاته عربی در این اثر مانند دیگر آثار خود، به دور از تصویرسازی‌های غیر واقعی و داستان‌پردازی، به روایت راوی وفادار است. تجربه‌های گوناگون راوی پیش از انقلاب و سپس در دوران دفاع مقدس، مجموعه‌ خوبی از روایات و اتفاقات گوناگون را در این کتاب فراهم آورده است که می‌تواند برای بیشتر مخاطبین جذاب و خاص باشد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...