بيست و چهارمین نشست نقد کتاب پارک شهر با نقد و بررسی کتاب «پروانه‌ها گریه نمی‌کنند» نوشته مرضیه اعتمادی برگزار شد.

خلاصه کتاب معرفی پروانه‌ها گریه نمی‌کنند» نوشته مرضیه اعتمادی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، این نشست با حضور مرضیه اعتمادی نویسنده و خسرو باباخانی به عنوان منتقد در کتابخانه پارک شهر برگزار شد.

باباخانی در ابتدا با بیان اینکه کتاب 15 روایت دارد که سه راوی زن و دوازده راوی مرد است گفت: چیزی که من را در خواندن کتاب رنج داد این بود که وقتی بچه معلولی به دنیا می‌آید انگار پدر می‌گوید به من ربطی ندارد! چون نگه داری فرزند معلول بسیار سخت است و تغذیه و رفتار با آنها متفاوت است اما من تعجب می‌کنم که این چه فرهنگی است که ما مرد را کمرنگ می‌کنیم. در حالیکه مردان هم در نگهداری فرزندان معلول سختی می‌کشند.

وی با اشاره به عنوان کتاب بیان کرد: اسم کتاب بسیار مناسب انتخاب شده است معمولا در کتاب‌ها از اسامی‌استفاده می‌کنند که اشاره مستقیمی‌به موضوع دارند اما عنوان کتاب در سطح اشاره مستقیم به موضوع ندارد اما در عمق معنای عاطفی عمیقی دارد. از سوی دیگر مولف جمله‌های تکرار شونده ای را در همه روایت‌ها بیان می‌کند و این جمله‌ها مانند یک پاندول در ذهن مخاطب مدام تکرار می‌شود. این تکنیک فوق العاده در ادبیات داستانی است. به طور مثال اسم پروانه در همه روایت‌ها آمده و این هم از یکی از ویژگی‌های مثبت کار است.

باباخانی با بیان اینکه کتاب سرشار از متن زنانه و عاطفی است و اگر هم اسم نویسنده را نمی‌دانستیم معلوم است که یک مرد نمی‌تواند چنین نثری را در بیاورد عنوان کرد: وقتی کاری من را سر شوق می‌آورد دست می‌زنم. وقتی روایت آقای کیانیان را خواندم بسیار لذت بردم و بسیار روایت ایشان برای من جذاب بود و کاری که هم اکنون انجام می‌دهند. اگر قدرشناس باشیم این افراد زیاد می‌شوند. آدم‌ها رنج‌های بسیاری دارند اگر بهم کمک نکنیم دچار افسردگی و نابودی می‌شویم.

اعتمادی نویسنده کتاب هم درباره این اثر توضیح داد: کتاب 15 روایت دارد که از بین صحبت‌های 90 نفر انتخاب شده است. از بین این تعداد 35 نفر مصاحبه شدند؛ مصاحبه‌ها پیاده شدند و در نهایت به 15 نفر رسیدیم. معیار هم این بود که تنوع در کتاب رعایت شود و اقشار مختلف با عقاید، سبک زندگی و درگیری‌های متفاوت دارای روایت باشند.

وی در پاسخ به اینکه چرا حضور پدران در کتاب کمرنگ است گفت: این موضوع چند دلیل دارد؛ من به در روایت‌هایم به این نتیجه رسیدم که نقش پدرها در این زمینه نسبت به مادر کمرنگ تر است چون یک فرایند فرسایشی دارد و پدران چون وقت کمتری در خانه هستند کمتر با فرزندان معلول درگیرند. از سوی دیگر به دلیل صبوری مادران کمتر در معلولیت فرزاندشان نقش دارند. همچنین برخی از مادران می‌گفتند برخی از پدران از اینکه نسبت معلولیت به آنها بر گردد احساس شرمندگی می‌کنند و این به فرهنگ ما بر می‌گردد.

وی ادامه داد: برخی جملاتی که در کتاب استفاده شده مانند «کدام در را باید می‌کوبیدم؟» به نوعی از تجربه زیسته ام که فرزند معلول دارم نشات گرفته شده است. به هر حال در انتخاب روایت‌ها تلاش کردم از روایت‌هایی استفاده کنم که علاوه بر جامعیت موضوع جذابت داستانی هم برای مخاطب داشته باشد.

اعتمادی در پاسخ به این سوال که چرا در کتاب مدام جمله «چرا فرزند من؟» به کار برده شده و آیا این به نوعی زیر سوال بردن توسل نیست گفت: این سوالی است که من در کتاب نگذاشتم و همه راویان به این اشاره کردند و طبیعی است که فرد در فرایند درگیری با معلولیت به این سوال برسد. اما درباره توسل کردن من خودم فرد معتقدی هستم و به مشهد برای شفای فرزندم رفتم اما در کتاب تلاش کردم فقط به سخنان افراد تکیه کنم و در بیان روایت‌ها امانت دار بودم.

وی تاکید کرد: توسل کردن اگر منتهی به بیقراری فرد باشد درست نیست اما اینکه توسل و دعا منجر به آرامش رسیدن فرد بشود بسیار خوب است. از سوی دیگر راویان در کتاب خودشان هم در نهایت به این نتیجه رسیدند که توسل اگر به بی قراری برسد ممکن است برای فرد مثبت نباشد اما در غیر این صورت می‌تواند مایه آرامش فرد باشد.

بخش پایانی این نشست نیز به پرسش و پاسخ حاضران اختصاص داشت.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...