ما هیچ، ما صدا، ما نگاه | شرق


در ادبیات نوشتاری و دنیای کتاب‌های سینمایی، مانند دیگر کتاب‌ها که مخاطبان‌شان هرروزه آب می‌روند و از تعدادشان کاسته می‌شود، دانشجویان دانشکده‌های سینمایی ما نیز، اکنون توجه کمتری به کتاب‌های تئوریک نشان می‌دهند، هرچند هنوز نام‌هایی مانند ژان لوک گدار، ژان ماری اشتراب (با این‌که سالیانی است که دیگر فیلمی نمی‌سازد) یا سرگئی آیزنشتاین، برای جویندگان واقعی سینما جذابیت دارند. این جذابیت را ما به‌عنوان عشاق سینما مدیون نویسندگان سینمایی و منتقدانی هستیم که خیلی پیش از این‌که وارد ساحت سینما بشویم و به آن عشق بورزیم، با نام‌های بزرگ آشنا شده و برای ما از آن‌ها نوشته‌اند. خوشبختانه در ادبیات نوشتاری ما گروه نویسندگان کایه دو سینما اقبال بیشتری یافته و از نویسندگان سینمایی دیگر شناخته‌شده‌تر هستند. کسانی مانند آندره بازن، پدر معنوی نویسندگانی- و بعدها کارگردانانی- مانند فرانسوا تروفو، و یا اریک رومر، خود گدار، ژاک ریوت و البته نویسنده و منتقدی مانند پاسکال بونیتزر [Pascal Bonitzer] که چند اثرش از جمله «نگاه و صدا» [Le regard et la voix : essais sur le cinéma] به ترجمه قاسم روبین، «تمرین فیلم‌نامه‌نویسی» به‌همراه ژان کلود کریر با ترجمه نادر تکمیل‌همایون و مقالاتی مانند «فیلم‌نامه و تخیل»، «آیا فیلم‌نامه اصیل وجود دارد» از وی به فارسی ترجمه شده است. بونیتزر در کمال تعجب شاید، تنها به حرفه نقدنویسی بسنده نکرده و به‌عنوان بازیگر، فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان در سینمای فرانسه شناخته می‌شود.

پاسکال بونیتزر [Pascal Bonitzer] نگاه و صدا» [Le regard et la voix : essais sur le cinéma]

«نگاه و صدا» که در 1393 از سوی نشر ناهید منتشر شده، مجموعه‌ای است از مقالات بونیتزر که در چهار بخش «سینما»، «فیلم‌سازان»، «بازگشت» و «فیلم‌ها» تنظیم شده است. در بخش «سینما» و نخستین مقاله، بونیتزر به فضای بیرون از صحنه یا همان فضای خارج از قاب می‌پردازد. بر اساس سیاق حاکم بر فضای کایه دو سینمای دهه 1940 که بازن و دیگر دوستانش به واقعیت‌گرایی در سینما و عمق میدان و نمای بلند علاقه‌مند بودند، بونیتزر نیز به این جریان پیوسته و به یکی از وجوه فلسفی سینما می‌پردازد که همانا حضور تصویر تک‌بعدی بر روی پرده‌ای دوبعدی است که سرانجام در چشم تماشاگر به تصاویر سه‌بعدی و همراه با حرکت تبدیل می‌شوند. بونیتزر در این بخش به نظرات نوئل بورچ (یا آن‌طور که روبین خوانش فرانسوی‌اش را آورده: توئل بورش) درباب فضای خارج از قاب و گسست و تداوم زمان می‌پردازد که برای خوانندگان پیگیر سینما که ذات سینما و فلسفه وجودی تصویر برای‌شان اهمیتی بنیادین دارد، بسیار قابل توجه است.

بونیتزر در مقاله «وحوش در عالم واقع» به پرده نمایش می‌پردازد: «به غشای شفاف تابانی که روی آن، واقعیت جاری چشم را اغوا می‌کند» (ص52) و نتیجه می‌گیرد که سینما با عالم واقع سروکار دارد و از طریق دهان بلعنده‌ای به نام دوربین به چیزی تجسم می‌بخشد که حاصل عالم خواب و رویا نیست. وی در بخش دوم کتاب به گدار، اشتراب و «اعتصاب» ساخته آیزنشتاین می‌پردازد و شخصیت‌پردازی و شاکله‌های فیلم را دارای نظامی اساطیری می‌داند. او در بخش دیگری از کتاب و به بهانه فیلم «لاکمب لوسین» ساخته لویی مال به چشمه حیات نقد (ص90) و دلالت ضمنی و معنا می‌پردازد و نقد را برقرارکننده نظم و عیان‌ساز معنا می‌داند که در نوع خودش این تعریف تازه و جذابی از نقد فیلم می‌تواند باشد. بونیتزر در نگاه پدیدارشناسانه‌اش از سینما به «درها» می‌پردازد و آن را در سینمای روایی کلاسیک تمهیدی برای گذار از یک پلان ‌به‌ پلان دیگر مي‌داند. «ممانعت از دیدن و نقض‌کردن نگاه، نقشی است که درها در سینما ایفا می‌کنند و در‌عین‌حال، برانگیختن و سوق‌دادنِ میل دیدن هم از ویژگیِ همین درهاست... در صحنه موسوم به تئاتر ایتالیایی رفتن به آن‌سوی در برای دیگران (تماشاگران: افراد متفرقه) ممنوع است، لابد برای همین است که در عرصه سینما در به صورت بت‌واره درآمده است، چون در عین این‌که رخصت و ورود می‌دهد، راه بر حقیقت و بدی می‌بندد» (ص 109 تأکیدها از نویسنده است)

بونیتزر در بخش فیلم‌ها به آثاری مانند آمارکورد (فلینی)، سرزمین موعود (میگوئل لیتین)، شبح آزادی (بونوئل)، آوای هند (مارگریت دوراس) و یا دنیای آثار آنتونیونی با عنوان «میل-کویر» می‌پردازد و کویر را چیزی می‌داند که فراخور سینما و مانند صحنه‌ای خالی است و آن را دکور و باسمه ندانسته بلکه ابژه تعبیر می‌کند و رفتن به کویر را پرداختن به خلاء، بی‌برگی آدمی، سرگردانی و مردن برای هیچ تعبیر می‌کند و تاروپود روایت‌های آنتونیونی را ساخته‌شده از همین چیزها می‌داند (ص 160) شاید به عبارتی دقیق‌تر، مجموعه نقدها و تحلیل‌های سینمایی پاسکال بونیتزر را بتوان مجلد دیگری از سینما چیست دانست که بازن به نگارش درآورد. تفاوت دیدگاه بازن با بونیتزر درواقع به حیات این دو بازمی‌گردد (بونیتزر 71 ساله هنوز در قید حیات است اما بازن بیش از شصت سال پیش درگذشت) بونیتزر آن‌قدر عمر کرده که بتواند آثار بزرگانی همچون فلینی، آنتونیونی و دیگرانی را تحلیل کند که برخی بازآفرینی همان دیدگاه‌هایی است که بازن پیرامون واقعیت و واقع‌گرایی در سینما داشته است. اما با یک تفاوت عمده که همانا نگاه پدیدارشناسانه بونیتزر به اشیاء و آدم‌ها در سینماست که بازن تقریبا هرگز مجال نیافت تا به آن‌ها اشاره کند. بونیتزر در کتاب «نگاه و صدا» با عنوان فرعی جستارهایی در باب سینما به علاقمندان جدی سینما و دانشجویان این رشته می‌آموزد تا نگاه‌شان را به این مقوله، چارچوب ببخشند. سینما از نظر کسانی مانند بونیتزر، دیوید بردول، نوئل بورچ و دیگران آن‌قدرها اهمیت دارد که به فلسفه وجودی آن بپردازند.

بازار کتاب‌های سینمایی این روزها بیش از هر چیز دیگری انباشته از کتاب‌های اصطلاحا نفیس و چهاررنگ با مضامین سینمایی راحت‌الحلقوم است (فیلم‌های سرشناس سینمای جهان، بیوگرافی بازیگران زن و مرد سینمای جهان و غیره) و ناشران خصوصی کم‌تر تمایل دارند تا کتاب‌هایی جدی در زمینه سینما منتشر کنند. در چنین زمینه‌ای انتشار کتابی با محتوای «نگاه و صدا» که با اهتمام بخش خصوصی به دست ما رسیده، فرصت مغتنمی برای علاقه‌مندان جدی و دانشجویان سینماست که بتوانند با یکی دیگر از نظریه‌پردازان و منتقدان قدیمی سینمای جهان آشنا شوند و از بعدی دیگر و شاید حتی تازه به سینما نگاه کنند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...