از میان رفتن مرزهای میان انسان و ربات | الف


رمان «ربات مخفی؛ نخستین سال انسان‌بودنم» [Undercover robot : my first year as a human] که به گروه سنی نوجوانان اختصاص دارد، دو نویسنده‌ دارد؛ یکی از آن‌ها، دیوید ادموندز [David Edmonds]، فیلسوف و برنامه‌ساز انگلیسی و دیگری برتی فریزر [Bertie Fraser]، پزشک آمریکایی است. آن‌ها در حوزه‌ی تولید محتوا در رسانه‌های بریتانیایی با یکدیگر همکاری داشته‌اند و تبادل ایده‌های داستانی، نهایتاً آن‌ها را به آفرینش اثری مشترک سوق داده است.

خلاصه کتاب معرفی ربات مخفی؛ نخستین سال انسان‌بودنم» [Undercover robot : my first year as a human] نوشته دیوید ادموندز و برتی فریزر [Bertie Fraser and David Edmonds

آن‌ها تجارب خود را در زمینه‌ی فلسفه، روانشناسی، فیزیولوژی انسانی و تکنولوژی در این کار دخیل کرده‌اند و به داستان غنا بخشیده‌اند. تلاش این دو نویسنده بر قابل‌فهم بودن کتاب برای مخاطبان‌شان و درعین‌حال مطابق بودن‌اش با عناصر تکنولوژیک در زندگی نوجوانان بوده است. از آن‌جایی که ربات در فانتزی‌های کودکان و نوجوانان امروزی جایگاه ویژه‌ای دارد، چنین رمانی می‌تواند جذابیت‌های بسیاری برای آنان داشته باشد. به علاوه، قصه‌های ماجراجویانه‌ی این اثر نیز می‌تواند خوانندگان نوجوان را با خود همراه سازد.

وقایع رمان حول محور شخصیتی به نام «داتی» شکل می‌گیرد؛ رباتی در هیأت دختری دوازده ساله است. داستان از منظر داتی روایت می‌شود و از روز اول مدرسه آغاز می‌گردد. سازندگان این رباتِ انسان‌نما او را به مدرسه می‌فرستند و قرار است در کلاس هفتم مثل یک دانش‌آموز شرکت داشته باشد. گروه سازنده‌ی داتی سرپرستی دارد که دخترک رباتی او را بابا می‌نامد و با او زندگی می‌کند. پدرِ داتی فیلسوفی میان‌سال است که سال‌ها وقت خود را صرف تفکر درباره‌ی مباحث فلسفی کرده است. او گروهی را رهبری می‌کند که متشکل از مهندسان الکترونیک و کامپیوتر، روانشناسان، متخصصین پلیمر، زبانشناسان و بسیاری از افرد حرفه‌ای دیگر است که هرکدام به جنبه‌ای از عملکرد انسانی این ربات می‌پردازند و پیداست که با این تیم چندرشته‌ای قرار است نگاهی جامع به ساخت ربات از ابعاد مختلف بیاندازند.

مسأله‌ی داستان از آن‌جایی آغاز می‌شود که گروه سازنده، داتی را برای یک جایزه‌ی چند میلیون پوندی به مدرسه می‌فرستند. اگر داتی بتواند یک سال تحصیلی را با موفقیت و بر اساس سیستم ارزیابی استانداردی که به گروه ارائه شده، طی کند، جایزه‌ای به سازندگان‌اش تعلق می‌گیرد و آن‌ها می‌توانند با آن، پروژه‌ی ساخت رباتی را که عملکردهای بسیار نزدیکی به انسان دارد، دنبال کنند. به همین دلیل داتی را به شکل دانش‌آموز دختری روانه‌ی مدرسه می‌کنند و دستورالعمل‌هایی را برای‌اش می‌سازند که اگر طبق آن‌ها پیش برود درصد موفقیت بسیار بالایی به دست خواهد آورد.

داتی بسیاری از خصوصیات یک انسان را داراست و سازندگان‌اش سعی کرده‌اند طوری او را بسازند که از یک انسان به سختی قابل تفکیک باشد. به همین خاطر برای او یک سری مهارت‌های روانشناختی و مبتنی بر روابط انسانی برنامه‌ریزی کرده‌اند که او را از ربات‌های دیگر متمایز می‌سازد. او از نظر این مهارت‌ها بر اساس الگوریتمی سنجیده می‌شود و امتیاز می‌گیرد. به طور مثال برای مهارت دوست‌یابی، به آهنگ صدا، لحن و حالت چهره‌ی او امتیاز داده می‌شود و هرچه افراد بیش‌تری را جذب خود کند، به سطح بالاتری از مهارت‌های ارتباطی ارتقا پیدا می‌کند. داتی این‌گونه تنظیم شده که افراد را بر اساس ظاهر و رفتار بررسی کند و سپس مهارت‌های ارتباطی‌اش را به‌کار گیرد تا بتواند دوستان بیش‌تری در میان دانش‌آموزان داشته باشد. در ابتدا این مسأله با توجه به هوشمندی‌ای که در این دخترک رباتی وجود دارد، آسان به نظر می‌آید، اما مشکلات به‌تدریج و با گسترش ارتباط با اطرافیان بروز می‌کند و اتفاقاً موانع دشواری پیش پای داتی و گروه سازنده‌اش می‌گذارد.

داتی با روحیاتی شبیه یک دختر نوجوان طراحی شده است، بنابراین توجه و دقت نظرش با این‌که در تعاریف خاصی چارچوب‌بندی شده، بسیار به دختران همسن‌وسال‌اش شباهت دارد. علاوه بر این داتی یک سیستم سنجش خطر و آسیب دارد که با ارزیابی افراد دوروبرش و تشخیص موقعیت خطرناک فعال می‌شود و واکنش نشان می‌دهد. مسأله‌ای که می‌تواند به ضرر او در مدرسه تمام شود، چون فضای همزیستی مسالمت‌آمیزش با دیگران را به هم می‌زند. او هرچه بیش‌تر با اطرافیان درگیر شود، بیش‌تر به ماهیتش به‌عنوان یک انسان رباتی مشکوک خواهند شد و ممکن است این موضوع به شکست پروژه بیانجامد. بنابراین داتی با شرایط پرمخاطره‌ای مواجه است.

این کتاب از معدود آثار داستانی با محوریت ربات است که می‌تواند مرزهای میان انسان و ربات را نادیده بگیرد و توانمندی‌های یک نوجوان را با توجه به تکنولوژی‌های موجود در زندگی‌اش به چالش بکشد. به علاوه، تکیه‌ی نویسندگان این رمان بر مسائل انسانی و روانشناختی در روند طراحی یک ربات، می‌تواند جنبه‌هایی از مهارت‌های انسانی را به نوجوانان گوشزد کند که علاوه بر وجه مکانیکی تکنولوژی روز، اهمیت دارند؛ وجوهی از ارتباطات انسانی و مهارت‌های حل مسائل روانشناختی که می‌تواند وجه تمایز انسان و ربات باشد و چه بسا با پیشرفت‌های فن‌آوری به ربات‌ها نیز تسری پیدا کند. در هرحال اما بخشی از تفکر انسانی و عواطف او هست که ممکن است قابل انتقال به حافظه‌ی مصنوعی نباشد و به عنوان امتیازی منحصربه‌فرد برای انسان باقی بماند. رمان می‌کوشد قدرت قضاوت نوجوانان را در این باره محک بزند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...