نیمه‌ روشن، نیمه‌ تاریک | اعتماد


«داستایفسکی در پتروآباد» نخستین اثر داستانی مرتضی حاجی‌عباسی است که از سوی نشر آگه منتشر شده؛ این کتاب شامل هشت داستان کوتاه است که در بازه‌ زمانی سال‌های 1352 تا 1384 اتفاق می‌افتد.
نویسنده با تاکید بر تشخص زمانی و مکانی ما را به ضیافت داستان‌ها و روابط شخصیت‌هایی می‌برد که چون دانه‌های زنجیر به هم متصل هستند و در نهایت جهان منحصربه‌فرد خود را می‌سازند؛ مردمانی حاشیه‌نشین در کنار طبقه‌ای فرادست با حوادث و بالا و پایین‌های زندگی دست و پنجه نرم می‌کنند.

داستایفسکی در پتروآباد

روابط خانوادگی و بحران‌هایش، تاریخ، نمایش در واقعی‌ترین شکل ممکن و قدرت، موتیف اصلی داستان‌های مجموعه «داستایفسکی در پتروآباد» است. نکته قابل توجه در داستان‌ها کنشگری مکان به مثابه شخصیت داستانی‌ است که حضور چشمگیر و فعالی در روند روایت‌های مجموعه دارد . مکان به عنوان جایی که ماجرا در آن اتفاق می‌افتد و اتمسفر و جغرافیای آن عنصر موثر در شکل‌گیری رویدادهاست. مکان می‌تواند واقعی و آشنا باشد؛ مثل جلوی موزه فرش در تهران، خیابان منظریه در رشت و می‌تواند ناآشنا باشد؛ مثل پتروآباد که نویسنده همراه با خلق قصه، شخصیت‌ها و روابط‌شان آن را به شیوه‌ خود به گونه‌ای بازتولید کرده است که در پایان تبدیل به مکانی آشنا و واقعی شود .

مخاطب فعال بعد از پایان سه‌گانه‌ اول کتاب، پتروآبادِ حاجی‌عباسی را مثل ماکاندوی مارکز می‌شناسد و باور می‌کند که اینجا، جایی‌ است برای زند‌گی .مکان، صاحب هویت می‌شود و به عنوان مأمنی برای شخصیت‌های روایت است.

نویسنده روابط انسانی را روی فرش رنگارنگ تاریخ می‌گستراند و هر داستان به گونه‌ای بسط و توسعه پیدا می‌کند که در پایان دیگر برای خواننده مهم نیست که پتروآباد در جغرافیای بین چالوس و نوشهر وجود خارجی دارد یا کلا برساخته‌ ذهن نویسنده است.

تکرار شخصیت‌هایی مثل جهان، پتروآباد، صدف، مروا خاکزاد و... با تاکید بر زمان گذشته ساده، جهان برساخته‌ مجموعه را باورپذیر و واقعی جلوه می‌دهند.
حوادث، دیالوگ‌ها و آمد و شدها در پس‌زمینه آبی و جذر و مد دریا حضور داشته و چیدمان شده‌اند. در بیشتر روایت‌ها دریا تبدیل به پس‌زمینه‌ای گسترده شده و مادرانه، زند‌گی و آدم‌هایش را درآغوش می‌گیرد.
نویسنده در داستان «تحت تعقیب» در ژانر کارآگاهی و معمایی، هم داستان موفقی را خلق کرده و مخاطب را به چالش دوباره‌خوانی متن دعوت می‌کند؛ همچنان که به اجرای موجهی در روایت ذهنی در داستان «دیدار با خودم» می‌رسد.

قبل از خوانش داستان‌ها، طرح جلد کتاب با خط موربی که بنایی را در مسکو به دو نیم تبدیل کرده قابل توجه و تحسین است؛ نیمه روشن و نیمه تاریک. گویی ماجرای داستان‌ها و روابط آدم‌ها درست روی همان خط مرزی شکل می‌گیرند. خطی برنده و مقطع که حد واسط تاریک و روشنای زندگی است با همه پیچیدگی و ناشناخته‌هایش.
نکته‌ دیگر زبان و شیوه‌ روایت داستان‌های مجموعه هستند. نثر پالوده و زبان به تمامی در خدمت روایت قرار می‌گیرد و به عنوان اهرم پیش‌برنده‌ موتور داستانی عمل کرده و به درستی ایفای نقش می‌کند. مرتضی حاجی‌عباسی زبانی آزموده و نثری پیراسته دارد.

نکته‌ قابل توجه دیگر حضور هنر نمایش است که بخش پنهان ماجرا در آن تبدیل به واقعیت شده است و پازل‌های گمشده متن را به شکلی نامحسوس کامل می‌کند. در بخشی از داستان داستایفسکی در پتروآباد می‌خوانیم: «...جوابی نداد و به جایش جلو آمد و دو زانو نشست روی زمین. بعد دستش را سایه‌ چشم‌ها کرد. نگاهی به این طرف کرد و نگاهی به آن طرف و از سر گرفت: درون قمارخانه‌ قدیمی و متروکه پیداست. همه جا خاک گرفته و تاریک است و درست وسط در وسط صحنه میز رولت جای داده شده است. چند ثانیه می‌گذرد...»

صحنه‌ نمایش برساخته، وصله‌ای به ماجرای اصلی نیست، بلکه خود پازل گمشده و مکمل قصه‌ شخصیت‌های پتروآباد محسوب می‌شود که البته نویسنده می‌توانست از طریق آن به داستان خود توسعه‌ بیشتری داده و بر لایه‌های متن بیفزاید. داستان «محاکات» حُسن ختام و برگ برنده‌ کتابی است که در پایان ما را چشم به راه آثار بعدی نویسنده نگه می‌دارد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...