جهانی از تنهایی آدمی... به‌اجبار وارد خانه‌ گربه‌ها می‌شود... تفاوت بین شهروند و پناهنده‌... قرار است راوی، داستانی گاه تلخ و گاه شیرین و گاه پیچیده به خرافات و گاه خاطره‌ای از خیانت و عشق و امید و زندگی را، از مردمانی دورشده از دیار خود بیان کند... یاد می‌گیرد جهان را از منظر عواطفش ببیند و گربه‌ها چه تأثیر شگرفی دارند بر این تغییر... انسان‌ها به دلایلی ممکن است احساس خود را پنهان کنند، ولی گربه چنین کاری نمی‌کند


روایت تنهایی | شرق


رمان «خانە گربەها» [ماڵی پشیلەکان] اثر هیوا قادر [Hiva Ghader]، نویسنده‌ کُرد، جهانی از تنهایی آدمی را در بیست‌وچهار داستان، بازگو می‌کند. نویسنده در روایت این تنهایی سراغ گربه‌ها می‌رود و دلیل پناه‌بردن آدمی به محبت دنیای حیوانات خانگی را در داستان زندگی شخصیت‌ها به شیوایی تمام بیان می‌کند. اما این ظاهر روایت است؛ هر داستان در حقیقت با نمادسازی یکی از انواع نژاد گربه‌ها، که هر یک استعاره‌ای از مهاجرترین موجودات قدیمی جهان‌اند، قرار است راوی، داستانی گاه تلخ و گاه شیرین و گاه پیچیده به خرافات و گاه خاطره‌ای از خیانت و عشق و امید و زندگی را، از مردمانی دورشده از دیار خود بیان کند و این از زیباترین تمثیل‌پردازی‌های داستان است.

خانە گربەها [ماڵی پشیلەکان]  هیوا قادر [Hiva Ghader

در این بازگویی داستان درمی‌یابید که خود گربه‌ها نه‌تنها استعاره‌ای از غریب‌ترین موجودات این کره‌ خاکی‌اند، بلکه توانسته‌اند با هر بلا و سختی بسازند و با همین جان‌سختی است که باعث شده محکوم به داشتن نُه روح شوند، گربه‌هایی که در طول تاریخ جان به سلامت برده و مسافر بلاد مختلف شده‌اند. پس در این تشابه و تمثیل آدمی هم باید از هر تهدیدی، نترسد و با شرایط سخت بسازد تا رهایی و نجات از هر غمی را به تلاش خویش باز‌بیابد.

یوسف به‌اجبار وارد خانه‌ گربه‌ها می‌شود و حالا به‌طور اتفاقی قرار است زیستن با گربه‌ها، تمام تلخی «یوسف محمد»، شخصیت اصلی داستان، را از بار سنگین مهاجرت اجباری‌اش کم کند. یوسف، پناهنده است و این گزند تفاوت بین شهروند و پناهنده‌بودن، دقیقا شبیه کوچ اجباری سرزمین و زادگاه گربه‌ها به انتخاب صاحبانشان، سخت دردناک است. گربه‌ها هم مثل او در انتخاب‌هایشان سهیم نیستند. همانند انسان امروزی که دیگر توان کنترل سرنوشتش، فقط به دست خودش نیست و هزار عامل دیگر بر سر سرنوشتش، جریان‌ساز است. یوسف یک ماه مجبور به کار اجباری در خانه‌ سیمبا است و این آغاز راهی‌ست تا پس از گذران آن به این درک برسد که تنهایی دیگران را هم با خود به خانه ببرد و این تغییرات به‌مرور در او ایجاد می‌شود، آن‌هم درست در زمانی که خود و سرزمینش را تنهاترین تنها می‌یابد. او در کشوری زیسته که مدام در حال جنگ است و بدتر از آن دیگرانی هستند که هویتش را به رسمیت نمی‌شناسند و همین کافی‌ست هر جای دنیا که باشد خود را تنها ببیند.

نویسنده با عبور یوسف محمد از آن تنش سربسته از این نزاع می‌گذرد و عامدانه به‌تنهایی نه یک اقلیت نه یک سرزمین، که به تنهایی تمام آدمیان اسیر در چنگال جهان امروز می‌پردازد و این نگاه معرفت‌شناسانه به تمام انسان‌های جهان، تحسین‌برانگیز است. او در لابه‌لای روایت شخصیت‌های داستان، از انواع طردشدن‌ها و نادیده گرفته شدن‌ها، از تمام فرارها و جست‌وجوی رهایی‌ها، به عمق تنهایی «انسان» اشاره می‌کند و انسان گریخته از جنگ و تجاوز و خیانت و تحقیر و دلتنگی‌های فردی و اجتماعی را با تنهایی عمیقش به تصویر می‌کشد. یوسف به‌مرور از دنیای پیچیده‌ خانه‌ گربه‌ها، از بیان راحت و صریح هر زندگی، از افشای راز هر فرد و ارزشمندی شناخت داستان آدم‌ها، یاد می‌گیرد جهان را از منظر عواطفش ببیند و گربه‌ها چه تأثیر شگرفی دارند بر این تغییر. به قول همینگوی: «گربه صداقت عاطفی مطلقی دارد. انسان‌ها به دلایلی ممکن است احساس خود را پنهان کنند، ولی گربه چنین کاری نمی‌کند».

شخصیت‌های اثر عمدتا زنان هستند و روایت‌ها بیشتر از زبان زنان بازگو می‌شود و این خود دلیل بر قدرت قلم نویسنده است که این‌چنین، راه به توصیف دنیای ظریف زنانه یافته است. در شرح هر داستان، ذکر پندی از بزرگان یا ضرب‌المثل‌های مردمان جهان، که دربردارنده نکته‌ای مهم در شناخت گربه‌هاست با محتوایی سازگار با داستان آن بخش، بر زیبایی اثر افزوده است. داستان راوی تنهایی و سردی روابط دنیای انسانی‌ست و در این روایت سهم تنهایی مهاجران شرقی به دنیای غرب بیشتر است چراکه آنها باید با موارد تأثیرگذار بر فرهنگ عامه‌ جهان غرب هم، دست‌وپنجه نرم کنند. گویی شبیه گربه‌های سیاهی که باید سوای گربه‌ها سخت‌جانی به خرج دهند و با خرافه‌ها هم مقابله کنند. آشنایی نویسنده با زبان فارسی و ذکر ابیاتی از شاعران ایرانی نه‌تنها برای مخاطب فارسی‌زبان خوشایند است بلکه در معرفی مشترکات ریشه‌های فرهنگی مردمان این سرزمین‌ها به جهان پیرامون هم حائز اهمیت است.

نثر هیوا قادر صمیمی و روان است بی‌هیچ پیچیدگی کلامی. نویسنده در هر داستان و در دل هر روایت، به روانکاوی و تحلیل مردمان سرزمینی می‌پردازد. اما پایان‌بندی اثر، پس از روایت یک جهان تنهایی به سوختن و دوباره ساختن خانه‌ای می‌پردازد که حالا باید خانه‌ گربه‌های سیاهی باشد که اسیر تنگ‌نظری مردمان‌اند و این امید و توأمان آرزویی است بر این جهان که شاید روزی برسد که از ویرانه‌های باقی‌مانده از جنگ و تنگ‌نظری و نژادپرستی بر جهان، آدمی جهانی نو بنا کند. ترجمه‌ مریوان حلبچه‌ای در این اثر مانند باقی ترجمه‌هایش روان و یکدست است. تسلط او بر زبان فارسی و کردی باعث به‌گزینی واژه‌هاست و این توانایی بر شیوایی و روایی اثر می‌افزاید. رمان «خانه‌ گربه‌ها» رمانی سرشار از عواطف انسانی ست. انسانی تنها که امید به ساخت جهانی دیگر او را زنده و پویا نگه داشته است. ‌

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...