اخیراً از سوی انتشارات موم کتاب «خاموشان» [Shadowless (Gölgesizler)] نوشته حسن‌علی توپتاش [Hasan Ali Toptaş] با ترجمه پری اشتری منتشر شده است. «خاموشان» رمانی پست‌مدرن با محوریت زمان و وجود است. حسن‌علی توپتاش یکی از مهم‌ترین نویسندگان پست‌مدرن ترکیه است که سال ۱۹۹۴ با انتشار این رمان در میان مردم و علاقه‌مندان به ادبیات به شهرت چشمگیری رسید و در همان سال موفق به کسب جایزه ادبی یونس نادی شد. «خاموشان» حکایت تردیدها، گمگشتگی‌ها و جست‌وجوهاست.

خاموشان» [Shadowless (Gölgesizler)] نوشته حسن‌علی توپتاش [Hasan Ali Toptaş]

به بهانه انتشار ترجمه فارسی این اثر گفت‌وگویی با پری اشتری، مترجم آن، داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

لطفاً درباره جایگاه توپتاش در ادبیات معاصر ترکیه صحبت کنید.

توپتاش در بین منتقدان ادبی ترکیه به نام کافکای ادبیات این کشور شناخته می‌شود چراکه بسیار جسورانه ساختار ادبی را شکسته، در عین اینکه آثارش زیبایی شعرگونه آثار ترکی استانبولی را دارد. متاسفانه چون این نویسنده جایزه نوبل را دریافت نکرده به اندازه اورهان پاموک شناخته‌شده نیست در حالی‌که با وجود اینکه موج ترجمه ادبیات ترکیه از کتاب‌های پاموک آغاز شده در سال‌های اخیر امثال توپتاش آثاری عرضه کرده‌اند که کم از کتاب‌های این برنده نوبل ندارند.

توپتاش از نمایندگان ادبیات پست‌مدرن در ترکیه است. این نوع ادبیات چه جایگاهی در این کشور دارد؟

در ترکیه آثار پست‌مدرن بسیاری خلق شده و طرفداران خاص خود را دارد. به عنوان نمونه فرید ادگو را می‌توان مثال زد که ساختار پاراگراف‌بندی را هم تغییر داده و رمان‌هایش شعرگونه است. در مجموع می‌توان گفت آثار پست‌مدرن که دنیای ذهنی و خیالی را با جهان واقعی به هم آمیخته‌اند امروز در ترکیه فراوان هستند و جایگاه مطلوبی نیز دارند.

لطفاً کمی درباره حال و هوای رمان خاموشان و زمان و مکان در آن توضیح دهید. چرا اولین برخورد راوی داستان با نوری گمشده، که شغلش در روستا سلمانی بوده، در شهری که محل اقامت جدید وی است در یک اتاق سلمانی اتفاق می‌افتد؟

در این رمان با اینکه ظاهراً وقایع روستا در گذشته رخ داده‌اند، وقایع روستا و شهر به صورت موازی پیش می‌روند. همین گم‌شدن مرز واقعیت و خیال باعث جذابیت می‌شود. در خاموشان گم‌شدن مرز مکان و زمان و در هم‌تنیدگی این دو عنصر را شاهدیم. در جایی به نامه پسر جنت اشاره شده که بیان می‌کند شاید همه یک هیچ دارند که به یک شکل منحصر به فرد آن را پرورش می‌دهند. مسئله وجود و زمان در این رمان مورد سوال نویسنده است و تلاش دارد این دغدغه را در خوانندگان نیز ایجاد کند. من دو اثر دیگر هم از این نویسنده ترجمه کرده‌ام که همین دغدغه در آنها نیز وجود دارد. نکته دیگری که خوب است به آن اشاره شود ریتم رمان خاموشان است که به اسلوب شعری نزدیک شده و نیز توپتاش نویسنده‌ای است که نوشتن و زیستن را به هم پیوند زده و این ظرافت در رمان «پرندگان به سوگ او می‌روند» ترجمه مژده الفت مشخص‌تر است. گویی توپتاش با نوشتن، بار هستی خود را سبک می‌کند. در رمان «خاموشان» انگار آدم‌ها از جایی به بعد به این پرسش می‌رسند که آیا گمشده من و رویایم همین بوده؟ در زندگی واقعی هم گاهی ما خودمان را نمی‌شناسیم. در مجموع می‌توان گفت این کتاب یک رمان پست‌مدرن است که با زبان شعرگونه تکه‌های درهم تنیده از دنیای ذهنی و واقعی را در کنار هم قرار داده و یک کل منسجم خلق کرده است. انگار این داستان وقتی تمام می‌شود، تازه شروع می‌شود و خواننده را به سوال درباره وجود، عدم، زمان و مکان وامی‌دارد.

نوعی تلاش برای بدون هویت زنده ماندن و فرار از وجود واقعی خود را در این رمان می‌بینیم. نظر شما چیست؟

موافقم. آنچه مارتین هایدگر به عنوان وجود اصیل و نااصیل بیان می‌کند در اینجا نمود دارد و وجود اصیل پرسش بنیادین هستی را از خود پرسیده و دنبال پاسخ آن است ولی وجود نااصیل به زمان و مکان اهمیتی نمی‌دهد و پرسش بنیادین هستی دغدغه وی نیست.

در این رمان شاهد حرکت در زمان هستیم. آیا این حرکت در تمام آثار توپتاش دیده می‌شود؟

بله در بیشتر رمان‌هایش وجود دارد. پنج داستان از این نویسنده خوانده‌ام که این حرکت در زمان را دارند و مرز واقعیت و خیال در قالب زمان شکسته شده و وقایع به گونه‌ای از حالت خطی بیرون آمده که خواننده را هم درگیر کرده است.

گم‌شدن اشیا و انسان‌ها در این رمان نماد چه چیزی است؟

اشاره به بحث فلسفه وجود دارد که آدم‌ها گاهی با وجود خودشان بیگانه می‌شوند و بودن در جهان را تحمل نمی‌کنند. در این رمان می‌بینیم که به ظاهر نوری دیوانه است چون انسان‌های کمی هستند که به فلسفه وجود می‌پردازند و به همین دلیل آنها را دیوانه و مجنون می‌دانیم درحالی‌که وقتی پرسش از هستی را دغدغه خود قرار می‌دهیم این پرسش در ما تحول و دگرگونی ایجاد می‌کند.

در این رمان بارها اشاره به جلاد درون چشم‌های مرد سلمانی را می‌بینیم. چرا از این تشبیه استفاده شده است؟

به نظر من این جلاد به بعد غیر انسانی آدم‌ها اشاره دارد و به اینکه در وجود هریک از ما یک قاتل و دیکتاتور هم نهفته است. در جای‌جای داستان سلمانی شهر انسانی عجیب است و گاهی خواننده شک می‌کند که شاید قاتل نوری و مسبب گم‌شدن‌ها همین فرد است.

خاموشان یا بی‌سایگان در گفت‌وگو با پری اشتری

آیا این داستان به تناسخ هم اشاره دارد؟

یکی از شاخصه‌های ادبیات پست‌مدرن امکان برداشت‌های متنوع از وقایع داستان است و به تعداد خوانندگان می‌توان برداشت‌هایی را متصور شد.

در این رمان می‌بینیم که نوری به دوردستی در درونش می‌رود. این دوردست آیا اشاره‌ای به دنیای پس از مرگ دارد و آیا می‌توان گفت نوری یک سفر در درون را طی کرده و مرگ و زندگی در درون خود ما خلاصه می‌شود؟

بله دقیقاً مرز خیال و واقعیت در هم تنیده شده و مرگ و زندگی هم با هم در پیوند هستند. گاهی در این داستان احساس می‌کنیم نوری و حتی تمام اهالی روستا مرده‌اند و نوعی ترس‌آگاهی از مرگ را شاهدیم که بر وجود افراد نیز سنگینی می‌کند.

آیا این جمله که «تمام آنچه زندگی کردم یک رقص، یک بازی بود» باور و اعتقاد شخصی نویسنده رمان است؟

بله توپتاش از افرادی است که زندگی را سخت نمی‌گیرند و با وجود جدی بودن در عرصه نوشتن و ادبیات دلبسته دنیا نیست.

لطفاً درباره نام کتاب نیز صحبت کنید. به نظر شما سکوتی که در کتاب بسیار مورد تاکید است آیا همان هیچ است که هرکس آن را بی‌صدا پرورش می‌دهد؟

بله دقیقاً همین است. اسم اصلی کتاب «بی‌سایگان» بود که به دلایلی تغییر کرد. نام «خاموشان» را برایش انتخاب کردم چراکه در نزدیکی خود فردی را سراغ داشته‌ام که ساکت بود و حضوری بی‌سایه داشت به گونه‌ای که بود و نبودش نامحسوس بود.

ایبنا

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...