چراغ را به سوی درونت بیفروز | الف


کتاب «گاندی و استالین» [Gandhi and Stalin; two signs at the world's crossroads] تلاش می‌کند با انجام مقایسه‌ای میان دو شخصیت معاصر یعنی گاندی و استالین خواننده را به یک نتیجه‌گیری مهم برساند و آن نتیجه‌گیری مهم چیزی نیست جز عنوان کتاب به انگلیسی: «چراغ را به سوی درونت بیفروز!».

گاندی و استالین» [Gandhi and Stalin; two signs at the world's crossroads] لویی فیشر [ل‍وئ‍ی‍س‌ فیشر Louis Fischer] ا

کتاب نخست بار شرحی خواندنی از نحوه زیست مهاتما گاندی شروع می‌کند. ضرب آهنگ کتاب در این بخش بسیار دلنواز است و هر پاراگراف آن خواننده را گویی به سمت یک اقیانوس وسیع اما آرام می‌کشاند. این بخش نشان می‌دهد که گاندی چگونه تلاش می‌کرد با مهار خود و با انتخاب گزینه آشتی با جهان درون، به آشتی با جهان درون برسد. آنچه روایت لویی فیشر [ل‍وئ‍ی‍س‌ فیشر Louis Fischer] از گاندی را خواندنی‌تر می‌کند آنست که خود نویسنده با شخص گاندی ملازم و همراه بوده و زمانی را با وی از نزدیک سر کرده است و شناخت شخصی، سوالات اختصاصی و تجربیات منحصر به فرد خود را در اینجا گزارش می‌کند. نویسنده تلاش می‌کند تا نشان دهد که خشونت‌گریزی گاندی صرفا یک اقدامی اجتماعی ناشی از مصلحت‌اندیشی جمعی نبود بلکه پیامد طبیعی انتخاب گاندی برای ایجاد سازش و آرامش درونی بود.

نویسنده ‌می‌‏خواهد این پیام را به خواننده بدهد که خشونت بیرونی که افراد به آن دست می‌زنند راهی اشتباه برای پوشاندن ناراحتی ناشی از ناسازگاری‌های درونی است. خوب چه مثالی می‌تواند بهتر از هر کسی این واقعیت را نشان دهد؟ استالین! نیمی از کتاب به شرح شیوه حکمرانی و زندگی استالین اختصاص دارد. نویسنده قصد ندارد تا زندگینامه استالین را بنگارد و تنها آن بخش از زندگی و عملکرد او را مورد توجه قرار می‌دهد که به رساندن پیامش کمک کند. زمانی که کتاب نوشته شده، استالین کماکان یک شخصیت ممتاز و بی رقیب در جمهوری شوروی سابق بوده است و نویسنده با تیزبینی توانسته علی رغم ظاهر فریبنده حکومت شوروی سابق تَرَک‌ها و ضعف‌های این نظام را شناسایی کند.

مهمترین نقطه ضعفی که نویسنده شناسایی می‌کند آنست که انسانها در این نظام سیاسی ذلیل می‌شوند. وی در صفحه 86 می‌نویسد: «با پیشرفت تمدن، فرد معمولی به حفاظت و امنیت بیشتری نیاز دارد. وی بدون حاکمیت و موسسات اقتصادی بزرگ درمانده است. اما با این وجود، هم‌زمان ممکن است با همین نهادها نیز به یک درمانده تبدیل شود. این بزرگ‌ترین بحران و معضل حل نشده‌ی دوران مدرن است» و کمی بعدتر در صفحه 107 می‌نویسد: «خدایان رژیم استبدادی خواهان قربانی گرفتن از آدمیان‌اند و بزرگترین این قربانی‌ها هویت و شخصیت آنان است. وحشت‌افکنی و ترور، انسان‌ها را بدل به ریاکاران و منافقانی می‌سازد که دروغ می‌گویند، اعتراف می‌کنند و به خاک می‌افتند تا موفق شوند و زندگی کنند. .... درست همان قهرمانی که در جبهه‌ی جنگ آماده‌ی مردن در راه کشور است، در شهر شهروندی بزدل است». پس از این تحلیل‌ها پیام و توصیه ساده و عمیقی که نویسنده به نظام شوروری عرضه می‌کند چنین است: «با گاندی نازی زدایی کنید!» توصیه‌ای که به نظر می‌رسد مورد توجه قرار نگرفته است.

نویسنده در فصل هشتم از شوروی سابق گذر کرده و به پدیده نفرت افکنی و خشونت ورزی در دیگر نقاط جهان در آن مقطع زمانی نظر انداخته است. اتفاقا از همین جاست که نقطه ضعف بزرگ کتاب خود را نشان می‌دهد. کتاب قدیمی است و به دوران جنگ سرد و قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تعلق دارد. به همین دلیل در یک سوم آخر کتاب مسائل و موضوعات و مثال‌هایی را مطرح می‌کنند که قرابتی با مسائل موجود ندارد و همین امر خواننده را پس می‌زند. خواننده باید هشیار باشد که خط سیر اصلی را که در دو سوم اول کتاب بیان شده گم نکند و از مباحث طرح شده در یک سوم باقی مانده به سادگی گذر کند.

لویی فیشر [ل‍وئ‍ی‍س‌ فیشر Louis Fischer]  گاندی

در رابطه با ترجمه کتاب نیز باید کیفیت آن را ممتاز دانست. خواننده در هیچ جا احساس نمی‌کند که با یک ترجمه سنگین روبروست و همین امر خواندن کتاب را به امری دلنشین تبدیل کرده است. در پایان به عنوان یادگار جمله‌ای از گاندی در صفحه 62 این کتاب را با شما در میان می‌گذارم: «همه عمرم برای آزادی هند تقلا کرده‌ام. اما اگر مجبور شوم آن را با خشونت به دست آورم، آزادی را نخواهم خواست».

یک جمله جالب دیگر از کتاب: «با پیشرفت تمدن، فرد معمولی به حفاظت و امنیت بیشتری نیاز دارد. وی بدون حاکمیت و موسسات اقتصادی بزرگ درمانده است. اما با این وجود، هم‌زمان ممکن است با همین نهادها نیز به یک درمانده تبدیل شود. این بزرگ‌ترین بحران و معضل حل نشده‌ی دوران مدرن است».

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...