به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، کتاب «حادثه همزاد من است» [Xatirelerim] نوشته حمیده جوانشیر [hamida javanshir] اطلاعات در خور اعتنایی از لحاظ تاریخ اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آذربایجان به ویژه تبریز و منطقه قره‌داغ و مهاجران قفقازی در تبریز را ارائه می‌کند.

حادثه همزاد من است» [Xatirelerim]  حمیده جوانشیر [hamida javanshir]

پس از مرگ پدرم در 1903.م (1282.خ) آبله در منطقه ما شایع شد. این بیماری بسیاری از خردسالان و نوجوانان را تلف کرد. آن‌هایی هم که از آبله نجات یافتند یا کور شدند یا حال نامساعدی داشتند. حکومت کاری نکرد. تا شعاع صد کیلومتری نه پزشکی بود نه پرستاری. مردم نمی‌دانستند که با یک واکسن ساده می‌شود با این بیماری مقابله کرد.

تصمیم گرفتم واکسن زدن را یاد بگیرم. با همین هدف به تفلیس رفتم و از دکتر ب.پ. آقاپییف واکسن زدن را یاد گرفتم. از بیطار پروزروسکی در کوچه تاتیانا مقدار زیادی ماده ابله خریدم و به کهریزلی بازگشتم. امیدوار بودم به همه واکسن بزنم و مردم را از بیماری نجات بدهم. اما، مردم قبول نمی‌کردند به فرزندانشان واکسن برنم! نمی‌دانم چه کسی از روی جهل یا به عمد شایعه کرده بود که من می‌خواهم با واکسن بیماری دیگری را به آنها ترزیق کنم...» (ص 112)

این سطور بخشی از کتاب «حادثه همزاد من است» نوشته حمیده جوانشیر با ترجمه فرهاد دشتکی‌نیا از سوی نشر ثالث به تازگی به چاپ رسیده است. خاطرات حمیده جوانشیر (1873-1955م) از خاندان حکمرانان قره‌باغ است که تحصیلات عالی نداشت و روسی را نزد پدرش آموخت و از طریق این زبان با ادبیات و فرهنگ اروپایی آشنا شد. او همسر جلیل محمدقلی‌زاده، مدیر هفته‌نامه طنز ملانصرالدین (1905- 1932م) بود.

حمیده جوانشیر از نخستین فعالان حوزه زنان در قفقاز بوده است و خاطراتش برای شناخت تاریخ اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی قره‌باغ، تفلیس، باکو، قره‌داغ و تبریز در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی اهمیتی ویژه دارد. او در خاطراتش به مقوله‌های مهمی چون نحوه زیست زنان و کودکان در قفقاز و ایران پرداخته که در کتاب‌هایی از این دست اغلب مغفول مانده است.

جنگ‌های خونین منطقه قره‌باغ، سرکوب قیام شیخ محمد خیابانی، انتشار هشت شماره مجله ملانصرالدین به سردبیری همسرش جلیل محمد‌قلی‌زاده، زندگی شهری تبریز و مسائلی از این دست، از روایاتی است که حمیده خانم ضمن بازگویی خاطراتش به آن‌ها می‌پردازد.

این کتاب، استاد تاریخ اطلاعات در خور اعتنایی از لحاظ تاریخ اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آذربایجان و به ویژه تبریز و منطقه قره‌داغ، سرکوب قیام شیخ محمد خیابانی، انتشار هشت شماره مجله ملانصرالدین و تاثیر آن بر مسائل شهری و اجتماعی تبریز، زندگی ارامنه، فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی متجدد، مطبوعات، حیات فراریان و مهاجران قفقازی در تبریز را ارائه می‌کند.

خاطرات جوانشیر در سه فصل با این عناوین «درباره پدرم، احمدبیک جوانشیر»، «درباره همسرم، جلیل محمد قلی‌زاده، مشهور به ملانصرالدین» و «من در قره‌باغ رندگی می‌کردم» تنظیم شده است.

آن طور که فرهاد دشتکی‌نیا، مترجم و استاد گروه تاریخ دانشگاه باهنر کرمان در مقدمه کتاب نوشته است؛ حمیده از نخستین زنان مسلمان فعال در منطقه قفقاز بود و در تاسیس مدرسه و فعالیت‌های خیریه جایگاه ممتازی در تاریخ زنان منطقه قفقاز به او بخشیده است. حمیده خانم با نوشتن خاطراتش منبع خوبی درباره شناخت تاریخ اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی شهرهای مهمی چون قره‌باغ، تفلیس و قره‌داغ و تبریز در ربع پایانی قرن نوزدهم برای ما به جا گذاشته است.

همچنین مترجم کتاب معتقد است که خاطرات حمیده جوانشیر، همسر حلیل محمدزاده، مدیر هفته‌نامه طنز ملانصرالدین (1905-1932م) اطلاعات در خور اعتنایی از لحاظ تاریخ اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آذربایجان و به ویژه تبریز و منطقه قره‌داغ، سرکوب قیام شیخ محمد خیابانی، انتشار هشت شماره مجله ملانصرالدین و تاثیر آن بر مسائل شهری و اجتماعی تبریز، زندگی ارامنه، فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی متجدد، مطبوعات، حیات فراریان و مهاجران قفقازی در تبریز را با جزئیات بیان کرده است.

کتاب «حادثه همزاد من است» نوشته حمیده جوانشیر با ترجمه فرهاد دشتکی‌نیا از سوی نشر ثالث در 310 صفحه و با شمارگان پایین‌تر از 500 نسخه به قیمت 72 هزار و پانصد تومان منتشر شد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...