هواپیما هربار حدود 2000 کیلومتر از بالای صحرا طی می‌کند... اگر اجباراً به سطح زمین پایین بیاید در خطر این هست که با گلوله‌ی تفنگ قبایل متعصب سوراخ سوراخ شود... زندگی‌کردن عبارت است از گفتگوی دو به دو با مرگ، همواره رفتن و باز هم رفتن و فضای تازه را پیوسته دورتر یا بالاتر جستجوکردن... مرگ پیش از او به سراغ محبوبه‌اش، رفته بود؛ همان زنی که با همه‌ی لطافت و ظرافت آسمانی‌اش از گوشت و پوست و خواهشِ نفس ساخته شده بود

پیک جنوب [Southern Mail یا Courrier Sud] آنتوان دو سنت اگزوپری

پیک جنوب [Southern Mail یا Courrier Sud]. اثری از آنتوان دو سنت اگزوپری1 (1900-1944)، نویسنده‌ی فرانسوی، منتشرشده به سال 1929. نویسنده خلبان خطوط هوایی در شرکت «پست هوایی» است که میان اروپا و امریکای جنوبی ارتباط پستی برقرار می‌کند. مسیری که باید بپیماید از فراز صحرای کبیر افریقا می‌گذرد و هواپیما هربار حدود 2000 کیلومتر از بالای صحرا طی می‌کند و بسا در معرض باد سموم قرار می‌گیرد؛ و اگر اجباراً به سطح زمین پایین بیاید در خطر این هست که با گلوله‌ی تفنگ قبایل متعصب سوراخ سوراخ شود. پس، خلبان در عین حال سرباز هم هست و حساسیت عملش به تفکراتی درباره‌ی شجاعت می‌آمیزد؛ تفکراتی سربسته، اما مؤثر، که روحِ درگیر با وسوسه‌ی خطر را به نمایش می‌گذارد. هوش به کمک کنجکاوی می‌آید.

زندگی‌کردن عبارت است از گفتگوی دو به دو با مرگ، همواره رفتن و باز هم رفتن و فضای تازه را پیوسته دورتر یا بالاتر جستجوکردن. ژاک برنیس2 یادداشت‌های سفرهای هوایی‌اش را مستقیماً می‌نویسد و شرح جسته و گریخته‌ی یک ماجرای عاشقانه نیز به آن اضافه می‌شود. خلبان در کشور سنگال به دست افراد وحشی کشته و ناپدید می‌شود. مرگ پیش از او به سراغ محبوبه‌اش، ژنویو3 نیز رفته بود؛ همان زنی که با همه‌ی لطافت و ظرافت آسمانی‌اش از گوشت و پوست و خواهشِ نفس ساخته شده بود و به مردی زمینی تعلق داشت. روی هم رفته، زندگی به آنها وفا نکرد؛ نه به ژاک و نه به ژنویو. زندگی آنها را به سوی یکدیگر کشانده بود بی‌آنکه آنها بتوانند از حقیقتی کامل و پایدار بهره‌مند شوند: یک هوس شدید و کم‌عمق که چون تشفی یافت به مرز نومیدی رسید. پیک جنوب یک اثر مستندِ غنایی است که گویی زاده‌ی روح و سبک شاعری است که سرود سفرهای هوایی را می‌سراید و نیز سرودِ بالاترین منزلت آدمی را که همانا اتحاد و یگانگی است.

ابوالحسن نجفی. فرهنگ آثار. سروش


1. Antoine de Saint-Exupéry 2. Bernis 3. Geneviéve

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...