انسان علیه طبیعت | آرمان امروز


ریچارد پاورز [Richard Powers] در «سرگشتگی» [Bewilderment] (ترجمه فارسی: سامان شهرکی، نشر گویا) طبیعت را با عشق و دوستی می‌پوشاند. او در کتاب شرح‌حال خود که در سال 1995 منتشر شده، چنین گفته: «دنیا به اندازه کافی رمان دارد و نویسندگان خاص به اندازه‌ای درآمد داشته‌اند که خود را از چرخه تولید ادبی خارج کنند.» چندی بعد در میان آن نویسندگان، خود پاورز نیز بود. اثر جدید او «سرگشتگی» در عشق به طبیعت آن‌قدر آرام و دلچسب است که حتی خواندن یک صفحه از آن هم خستگی ذهن را درمی‌آورد.

ریچارد پاورز [Richard Powers] در «سرگشتگی» [Bewilderment]  آشفتگی‌های ذهنی

«سرگشتگی» دنباله کتاب «چتر سبز» (2018) است؛ داستانی در باب علاقه نویسنده به درخت‌ها و اولویت نگهداری درخت‌ها و سپس انسان‌ها. این اثر برنده جایزه پولیتزر شد و پاورز را چیزی شبیه به یک کشیش غیرمذهبی کرد. هرچند که این جایگاه بیش از انتظار بود. «چتر سبز» به‌نظر می‌رسد که پرشور و حرارت و البته آموزنده بود. این اثر به موضوعاتی چون خودآگاهی، یوگا، تغذیه ارگانیک، بسته‌بندی‌های غیرپلاستیکی و به‌طور کلی سلامتی پرداخته بود.

رمان‌های تراز اول کم پیش می‌آید که درمورد سیاست یا نیت خیر باشند. پاولین کال نیز عقیده داشت که «شخصیت‌های مثبت هیچ‌وقت از تو انسان شریف و پاکدامن نمی‌سازند.» هرچند که او این سخن را درباره فیلم زده، اما بیشتر مناسب رمان است. «سرگشتگی» داستانی است که بخشی از آن در قالب مقاله درمورد مساله جدی آمیختگی انسان و طبیعت است که پیامد آن رضایت‌بخش نیست و بخش دیگر شامل عنصر علمی‌تخیلی در نتفلیکس است.

راوی داستان تئو بایرن است، ستاره‌شناسی که سوگوار عزیز از دست‌رفته است. او به‌دنبال نشانه‌های زندگی در کیهان است و در این حال پسربچه نه‌ساله خود «رابین» را هم بزرگ می‌کند. آلیس مادر رابین دو سال پیش در سانحه تصادف جان خود را از دست می‌دهد. او تربیت‌کننده پرندگان بوده، همچنین گیاهخوار، اهل سفر با پای پیاده، فعال مدنی، دوستدار سگ‌های ولگرد. رابین جوان باهوش و زیرک است درعین‌حال وسواسی، او خیلی زود از کوره درمی‌رود و عصبانی می‌شود. وقتی پزشک اطفال تشخیص می‌دهد که او ممکن است مبتلا به درجه‌ای از اوتیسم باشد پدرش با خود می‌گوید: «می‌خواستم به مردک بگویم هرکس که در این سیاره کوچک زندگی می‌کند به میزانی از اوتیسم مبتلا است.» رابین در شرف اخراج از کلاس سوم است؛ چراکه بی‌اختیار با مشت به صورت همکلاسی خود زده. تئو هم نمی‌خواهد به پسرش ریتالین یا هر داروی روانی دیگری دهد.

دانش و تکنولوژی جدید اغلب در رمان‌های پاورز به خوبی جاگرفته‌اند. بخش‌های آموزشی دقیقی در قالب درمان تجربی نوروفیدبک به تصویر کشیده شده که حتی به چشم‌انداز آینده آن و ضررها نیز پرداخته شده. درمان‌هایی که در داستان وجود دارند مربوط به اسکن مغز هستند که نشان‌دهنده وضعیت عاطفی فرد و توانایی اتصال یک ذهن به ذهن دیگر است، حتی در طول زمان. آلیسا قبل از مرگ در یکی از این آزمایش‌ها شرکت کرده و الگوی توانایی اتصال او موجود است. آیا ممکن است این شواهد به رابین کمک کند تا به او متصل شود؟

یکی از وضعیت‌های آلیسا «خلسه» است که خیلی خوب از پس آن برآمده بود، اما زمانی‌که مادر به فکر رابین می‌افتد پاورز معنای ضمنی ادیپی را واشکافی نمی‌کند. از دید یک مقاله نیویورکی دانش پزشکی که در «سرگشتگی» مطرح شده بسیار جذاب است.

تقریبا می‌شود گفت «سرگشتگی» گیرا نیست، ولی تا حدودی احساسات به‌طور غلوآمیزی بیان شده‌اند. تئو و رابین کنار هم راه می‌روند و درمورد طبیعت صحبت می‌کنند. آنها در دنیایی هستند که ترامپ در آن حکومت می‌کند و خیلی‌ها به سلامتی او جشن می‌گیرند. مساله اصلی داستان همان سوالی است که توسط داگی پاولیسک در رمان جنگل سرد مطرح شد؛ کسی است که در جنگ ویتنام سرباز بوده و اکنون مدافع طبیعت است: «چه بر سر انسان جماعت آمده؟» این سخن آدمی را به یاد رمان «جاناتان مرغ دریایی» می‌اندازد.

اگر پاورز را منصفانه نقد کنیم می‌توان گفت که او توانایی این را دارد که شگفتی زندگی روزمره در دنیا را کیمیاگری کند. بعضی رمان‌ها از آن دسته کتاب‌هایی هستند که آدم دوست دارد به رفیق صمیمی خود هدیه دهد؛ این اثر کتابی است که ترجیح می‌دهی برای دوستی که در شهر دوری زندگی می‌کند بدهی. این کتاب همچون آهنگ جیمز تیلور است که نیاز به جسارت و هیجان دارد. با وجود توضیح علمی درمورد چگونگی عملکرد ذهن انسان، تنها اندکی درایت و درک در روایت یافت می‌شود. این رمان در باب نجات بوم‌شناختی و اتصال به طبیعت است که تا حدی باعث می‌شود شما بخواهید بدون هیچ دلیلی دستی بر سر یک سمور آبی بکشید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...