در جستجوی احساسات | الف


امروزه، در عمل، به شکل افراطی به احساسات اهمیت داده می‌شود. گویی که همه زندگی برای آن است که احساسات مثبت به‌وجود آید و در مقابل، احساسات منفی شکل نگیرد یا زائل گردد. بدین منظور ابزار و روش‌های بی‌شماری برای تحریک احساسات و ایجاد حالت‌های خوش ارائه شده است: مشروبات الکلی، مواد مخدر، داروهای پزشکی، خوراکی‌ها، نوشیدنی‌های سرد و گرم، روابط جنسی واقعی و مجازی، انواع سرگرمی، ورزش، مسابقات، شکلات و... .

آنتونیو داماسیو [antonio damasio] در جستجوی اسپینوزا»» [Looking for Spinoza : joy, sorrow, and the feeling brain]

این وضعیت نشان‌دهنده این مطلب است که احساسات برای انسان‌ها بسیار مهم است. پس آیا نباید علوم نیز به احساسات بپردازند و حقیقت آن‌ها را روشن کنند؟ احساسات چیستند؟ چگونه عمل می‌کنند؟ اصلا معنای آن‌ها چیست؟

نکته شگفت‌آور این است که نه تنها مردم عادی پاسخ این پرسش‌ها را نمی‌دانند، بلکه حتی دانشمندان علوم طبیعی نیز به این پرسش‌ها روی نیاورده‌اند. به همین دلیل احساسات همچنان اسرارآمیز باقی مانده‌اند و کسی نمی‌داند که پشت آن چه خبر است. گویی که در ورای مرزهای علم قرار دارند و کسی طمع نمی‌کند که آن‌ها را بشناسد. اما آنتونیو داماسیو [antonio damasio] در این زمینه یک استثنای قابل توجه است. از نظر او عصب-زیست‌شناسی احساسات به همان اندازه عصب-زیست‌شناسی بینایی یا حافظه امکان‌پذیر است. این دانشمند در بیشتر آثار خود به بحث از عواطف و احساسات مشغول است. اما در هر کدام از آن کتاب‌ها به جنبه خاصی از این مسئله می‌پردازد. او در کتاب «در جستجوی اسپینوزا»» [Looking for Spinoza : joy, sorrow, and the feeling brain] بر خود احساسات متمرکز شده است و مسئله اصلی او آن است که آن‌ها چیستند و چه چیزی را فراهم می‌کنند.

اولین مطلبی که داماسیو در این باره می‌گوید آن است که احساسات با شبکه مغزی انسان گره خورده‌اند. به همین دلیل آسیب‌دیدن یک قسمت مشخص از مغز می‌تواند مانع یک احساس خاص شود. البته سیستم‌های مغزی مختلف احساس‌های مختلفی را کنترل می‌کنند. به همین علت حتی اگر بر یک ناحیه کلیدی مغز آسیبی وارد شود، همه انواع احساسات از بین نمی‌روند. برای مثال اگر کسی در نقطه خاصی از مغز آسیب ببیند که مختص به احساس ترس است، آنگاه در موقعیت‌هایی که واکنش مناسب ترس است نخواهد ترسید، اما او احساس دلسوزی، شرمندگی، غم، شادی یا... را از دست نخواهد داد. نکته دیگر این‌که نظر داماسیو آن است که احساسات نشان‌دهنده سلامتی یا رنجوری انسان هستند. آن‌ها کل وضعیت حیاتی انسان را آشکار می‌کنند. بیشتر آن‌ها نشان‌دهنده تلاش برای تعادل حیات انسانی هستند. و درباره ارزش آن‌ها می‌گوید که اگر چیزی در وجود ما باشد که به وسیله آن بتوانیم هم‌زمان هم کوچکی و هم بزرگی خودمان را کشف کنیم، آن چیز همین احساسات است.

اما چه فایده‌ای در شناخت احساسات وجود دارد؟ آیا چنین دانشی نتایج قابل توجهی برای زندگی دارد یا صرفا یک کنجکاوی علمی است؟ داماسیو می‌گوید که تلاش برای فهم احساسات فراتر از ارضای حس کنجکاوی علمی است. برای مثال معلوم شدن وضع احساسات از جهت عصب-زیست‌شناسی به فهم ما از مسئله مهم ذهن-بدن کمک می‌کند؛ مسئله‌‌ای که برای فهم کیستی خودمان بسیار اساسی است. شناخت احساسات نتایج عملی مهمی هم دارد. اگر در این مسئله به پاسخ برسیم می‌توانیم بعضی از مشکلات مهم انسان‌ها را حل کنیم؛ برای مثال افسردگی، درد و اعتیاد راه‌حل‌های جدیدی پیدا می‌کنند. می‌توان به نظریه دقیق‌تری در مورد سرشت انسان‌ها دست پیدا کرد. همین امر باعث پیشرفت در علوم اجتماعی، علوم شناختی و زیست‌شناسی می‌شود. در مسائل اجتماعی و سیاسی، و حتی دینی، نیز اثرگذار خواهد بود. بنابراین در پاسخ به این پرسش که آیا دانستن اینکه عواطف و احساسات چگونه کار می‌کنند، اهمیتی در نحوه زندگی ما دارد؟ باید گفت که آری، و چنین شناختی در اداره زندگی فردی و اجتماعی ما انسان‌ها اهمیت زیادی دارد.

به طور کلی مهمترین پرسش‌هایی که داماسیو در این اثر خود به دنبال حل آن‌هاست عبارتند از: سازوکارهای مسبب راه‌اندازی و اجرای یک عاطفه چه چیزهایی هستند؟ وقتی که احساس خوب یا بدی را تجربه می‌کنیم، دقیقا چه استنباطی از محتوای آن داریم؟ احساس‌های برای چه وجود دارند و غایت آن‌ها چیست؟ رابطه ذهن و بدن به چه صورت است؟

داماسیو برای حل این مسائل از مباحث عصب-زیست‌شناسی استفاده می‌کند. اما به آن اکتفا نکرده و به سراغ فلسفه نیز رفته است. او فیلسوفی را پیدا می‌کند که می‌توان در این زمینه بسیار از او آموخت و بهره‌برداری کرد؛ اسپینوزا (1632-1677). این فیلسوف از میان دیگر فیلسوفان بیش از همه به این موضوع پرداخته است. اسپینوزا به هر بحثی در مورد احساسات و عواطف ربط پیدا می کند. این فیلسوف قرن هفدهمی از پیشگامان چنین عرصه‌ای است. او برای بهبود زندگی انسان‌ها و رسیدن به سعادت پرداختن به این امور را به سطح مهمی از فلسفه خود برمی‌کشد. مسائلی که اسپینوزا در باب احساسات و عواطف و رابطه ذهن و بدن مطرح کرد برای داماسیو هم مهم و هم جالب توجه بود.

البته او به همه جنبه‌های فلسفه اسپینوزا نمی‌پردازد و فقط به آن مباحثی روی می‌آورد که قرابت بیشتری با مباحث زیست‌شناسی مدنظر او دارد. از نظر داماسیو اسپینوزا علاوه بر اینکه فیلسوف بود، زیست‌شناس هم بود و در پشت نقاب فلسفی او، چهره یک زیست‌شناس پنهان شده است. از آن‌جایی که فلسفه اسپینوزا کاملا با زندگی‌اش در هم تنیده است، به موازات مباحث، زندگی این فیلسوف نیز مورد بررسی مفصل قرار می‌گیرد. به همین دلیل این کتاب نه تنها از جهت موضوع، بلکه برای کسانی که به اسپینوزا و فلسفه‌اش نیز علاقمندند بسیار جالب و آموزنده خواهد بود.

آنتونیو داماسیو استاد علم عصب‌پایه، عصب‌شناسی و روانشناسی در دانشگاه کالیفرنیا است. او در دانشگاه‌های متعددی دعوت به همکاری شده است و بخاطر پژوهش‌هایش جوایز معتبر فراوانی برده است. کتاب‌های او به ده‌ها زبان‌ ترجمه شده است و شهرت جهانی دارد. هانا داماسیو، که او نیز عصب‌شناس و عصب‌پژوه است، علاوه بر اینکه شریک زندگی اوست، هم در برخی پژوهش‌ها و هم در برخی جوایز نیز با او شریک بوده است. اما شهرت داماسیو فقط در مجامع و محافل علمی و دانشگاهی نیست. او در میان عموم مردم هم مشهور شده است؛ زیرا او علی‌رغم این‌که همه مطالب‌اش را با پژوهش‌های فراوان، تحقیقات آزمایشگاهی، نظریات حوزه مغز و عصب‌شناسی و بررسی‌های بالینی به بوته آزمون گذاشته و خلاصه با ادله و شواهد فراوان و گوناگون اثبات می کند، اما کتاب‌هایش را طوری نگاشته است که حتی غیرمتخصصان هم بتوانند آن‌ها را نه تنها بدون دشواری مطالعه کنند، بلکه از خواندن‌شان نیز لذت ببرند. نگارنده این سطور از بین آثاری که از داماسیو مطالعه کرده است، این کتاب را بیشتر از سایر آثار او جالب و جذاب و خواندنی یافته است. خواندن این اثر حلاوت و حرارت خواندن یک رمان را دارد به علاوه بسیاری مباحث علمی و فلسفی جالب و جذاب.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...