علیه خودکامگی | سازندگی


میخائیل بولگاکف صرفا یک ناظرِ باهوش بر آنچه در اطرافش رخ می‌داد نبود، بلکه او توانایی فوق‌العاده‌ای در شناخت نمودهای ویژه حماقت و ناسازگاری داشت که نمایان‌گرِ روحِ حاکم بر زمانه بودند؛ آنطور که در رمان کوتاه «تخم‌مرغ‌های شوم» [Роковые яйца یا The Fatal Eggs] می‌توان دید. بولگاکف هرچند با شاهکار بی‌بدیلش «مرشد و مارگاریتا» در جهان شناخته می‌شود، اما او آثار درخشان کوتاه دیگری نیز دارد که هم‌سطح شاهکارش باشد.

خلاصه کتاب معرفی تخم‌مرغ‌های شوم» [Роковые яйца یا The Fatal Eggs] میخائیل بولگاکف

یکی از آن‌ها همین رمان کوتاه «تخم‌مرغ‌های شوم» است که به تازگی با ترجمه بابک شهاب از سوی نشر برج منتشر شده است؛ رمانی که دوریس لسینگ نویسنده نوبلیست بریتانیایی آن را می‌ستاید و می‌گوید: «شور و نشاطِ آن باید که خواننده را به وجد آورده و ما را بخنداند.» همان‌طور که لسینگ می‌گوید این رمانِ کوتاهِ شگفت‌انگیز که در دهه 1920 منتشر شد، ایمانِ بلشویک‌ها به دانش را مایه تمسخر قرار می‌دهد.

«شبانگاه شانزدهم آوریل 1928، پرسیکُف پرفسور جانورشناسی دانشگاه دولتی شماره چهار و مدیر موسسه جانورشناسی مسکو، به اتاق کارش در موسسه جانورشناسی واقع در خیابان هرتسن رفت.» این آغازِ «تخم‌مرغ‌های شوم» است؛ رمانی که به کشفِ اتفاقیِ اشعه‌ای عجیب توسط پرفسور پِرسیکُف می‌پردازد؛ اشعه‌ای که به رشد و زادوولد جانداران سرعت می‌بخشد. وقتی یک نوع آفت صنعت طیور روسیه را به نابودی می‌کشاند، دولت، که در اثر هراسی که مطبوعات به جان مردم انداخته‌اند به تک‌و‌تاب افتاده است، چاره حل مشکل را در اختراع امتحان پس‌نداده پرسیکف می‌یابد. نتیجه اما به جهتِ جهش‌های بدسگالی که کشور را در وحشت فرومی‌برد، فاجعه‌آمیز است.

«تخم‌مرغ‌های شوم» نه‌تنها نمونه اعلای یک داستان علمی‌تخیلی اولیه است، بلکه به‌مثابه دستگاه جوجه‌کشی برای هجویات و سوررئالیسم برجسته‌ای است که ما در شاهکار بولگاکف «مرشد و مارگاریتا» مشاهده می‌کنیم. «تخم‌مرغ‌های شوم» که در سال 1924 و در هنگامه به قدرت‌رسیدن استالین به نگارش درآمده است، بر این باور بلشویک‌ها که توسعه علمی می‌تواند انسان را به کمال برساند می‌تازد: اشعه معجزه‌گر به رنگ سرخ انقلابی است. نقیضه بولگاکف به روشنی سوررئال است و هرچند شاید این ترفند او برای اجتناب از سانسور باشد، تصاویر عجیب و طنز سیاه آن لذت‌بخش است.

تنش‌هایی که بولگاکف در میان عوامل طبیعی و عوامل ساخت دست بشر ایجاد می‌کند بر غرابت اوضاع می‌افزاید: اشعه‌ای که خزندگان غول‌آسا و مرغ‌های تخیلی را به وجود می‌آورد از نیروی برق ساخته شده است، حتی صدای تولیدشده از این موجودات هم مکانیکی است، «مانند لوکوموتیوی که از خود روغن و بخار بیرون دهد.» درخشش چراغ‌های برق و وزوز مداوم تلفن‌ها و بیسیم‌ها در انتقال حس جامعه‌ای که مصمم است به برتری در تکنولوژی دست یابد کمک می‌کند. اما اگرچه روزنامه‌نگاران و سیاستمداران فراموش کرده‌اند، برای بولگاکف، صدای طبیعت رساتر از واژگان سانسور‌شدنی است: این طبیعت است که آفت طیور را می‌آورد و باز از میان می‌برد، و وقتی که همه اینها به پایان می‌رسد و مسکو با خشنودی دوباره مبدل به همان شهر «پرزرق‌وبرق» می‌شود، «هلال ماه» همچنان عامدانه بر فراز آن سنگینی می‌کند.

در داستانی که می‌تواند به‌دلیل جلوه‌های هجوآمیز، لحظاتِ سوررئال خشونتی نیمه‌مضحک، کاریکاتورهای زیرکانه مطبوعات و بی‌شمار جناس مرتبط با مرغ تحسین‌برانگیز باشد، این تمرکز بر سکوت طبیعت به بن‌مایه‌های گرانبار‌تری اشاره دارد. از نظر بولگاکف، شاید که طبیعت خطاهای انسان را جبران نماید، اما به همان اندازه نیز احتمال دارد که جامعه را از فرازِ یک بلندیِ رفیع پرت کند و نظاره‌گرِ سقوط و درهم‌شکستگی آن باشد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...