رمان «وزارت درد» [Ministarstvo boli] نوشته دوبراوکا اوگرشیچ  Dubravka Ugrešić با ترجمه نسرین طباطبایی منتشر شد.

وزارت درد  	اوگرشیچ، دوبراوکا، ‏‫۱۹۴۹ - م.‏‬ Ugrešić, Dubravka

 به گزارش ایسنا، رمان «وزارت درد» نوشته دوبراوکا اوگرشیچ با ترجمه نسرین طباطبایی در ۳۲۰ صفحه با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه و قیمت ۴۸ هزار تومان در فرهنگ نشر نو با همکاری نشر آسیم منتشر شده است.

در پشت جلد کتاب آمده است:
نه راهِ پس دارد نه راه پیش: در پی جنگ بالکان در دهه ۱۹۹۰ تانیا لودسیچ و شاگردانش در تلاش برای دریافت اجازه اقامت، از گروه ادبیات و زبان‌های اسلاوی در دانشگاه آمستردام سر در می‌آورند.
در آن‌جا تانیا باید ادبیات یوگسلاوی سابق را به یوگسلاوها درس بدهد. آنان سرگردان در برزخ امن هلند، سعی می‌کنند نه فقط دخل و خرجشان را به هم برسانند، بلکه از این عالم سرگردانی و بلاتکلیفی راه به جایی ببرند.
تانیا تصمیم می‌گیرد برای شاگردانش درسی با عنوان «یوگونوستالوژی» برگزار کند و این خاطرات مشترک و آگاهانه از دورانی زوال‌یافته موقتا سرزندگی و نیروی تازه‌ای در آن‌ها می‌دمد. اما زمانی که رویدادهایی غم‌انگیز آنان را به مواجهه با پیامدهای تجزیه خشونت‌بار میهنشان ناگزیر می‌کند، پیوندهای شکننده‌ همکلاسی‌ها از هم می‌گسلد.

«اوگرشیچ همچون ناباکوف، بر توانایی ما در به یاد آوردن گذشته به عنوان منبعی برای حفظ هویت اخلاقی و عاطفی‌مان تأکید می‌گذارد.» واشنگتن پست

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...