ترجمه کتاب چهارم «قصه‌های کولیما» [Kolyma Tales (Opowiadania kołymskie)] با عنوان «رستاخیز درخت کاج» نوشته وارلام شالاموف [Varlam Shalamov] منتشر شد.

قصه‌های کولیما» [Kolyma Tales (Opowiadania kołymskie)] با عنوان «رستاخیز درخت کاج» نوشته وارلام شالاموف [Varlam Shalamov]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایسنا، کتاب «رستاخیز درخت کاج» نوشته وارلام شالاموف با ترجمه نازلی اصغرزاده در ۲۶۳ صفحه با شمارگان ۳۳۰ نسخه و قیمت ۱۶۰ هزار تومان در انتشارات مروارید منتشر شده است.

در نوشته پشت جلد کتاب می‌خوانیم:
وارلام شالاموف (۱۹۸۲-۱۹۰۷) که چندین سال از زندگی خود را در اردوگاه‌های کار اجباری گذراند، از نویسندگان توانا و تأثیرگذار ادبیات روسی است. او با امتناع از سبک وقایع‌نگاری مرسوم در ادبیات خاطره‌نویسی، سنت معرفی شخصیت‌های مثبت با نام واقعی‌شان و شخصیت‌های منفی با نام مستعار را زیر پا می‌گذارد و عمدا آن را معکوس می‌کند. او باور دارد که معرفی انسان‌های شرور و فاسد اهمیت بیشتری دارد. شالاموف بعد از گذر از آزموهای دردناک در دوره استالین، نه فقط هویت و خصلت فردی‌اش را از دست نداد که حتی موفق شد به رویکرد ادبی جدیدی در زبان و ادبیات روسیه برسد.

«رستاخیز درخت کاج»، چهارمین کتاب از مجموعه «قصه‌های کولیما»، به معنای راستین درخت کاج سخن می‌گوید؛ درختی که در همه ذرات وجودش، اسرار هولناک بی‌شماری پنهان شده است. از نگاه نویسنده، زندگی سیصدساله این درخت، نماد جاودانگی و تحول و بیداری آدمی است در راه نیل به فردای بهتر، نوع‌دوستی و عشق و انسان، و خاطره میلیون‌ها قربانی که در یخبندان‌های ابدی کولیما خفته‌اند.

................ هر روز با کتاب ................

ایده مدارس خصوصی اولین بار در سال 1980 توسط رونالد ریگان مطرح شد... یکی از مهم‌ترین عوامل ضعف تحصیلی و سیستم آموزشی فقر است... میلیاردرها وارد فضای آموزشی شدند... از طریق ارزشیابی دانش‌آموزان را جدا می‌کردند و مدارس را رتبه‌بندی... مدارس و معلمان باکیفیت پایین، حذف می‌شدند... از طریق برخط کردن بسیاری از آموزش‌ها و استفاده بیشتر از رایانه تعداد معلمان کاهش پیدا کرد... مدرسه به‌مثابه یک بنگاه اقتصادی زیر نقاب نیکوکاری... اما کیفیت آموزش همچنان پایین ...
محبوب اوباش محلی و گنگسترها بود. در دو چیز مهارت داشت: باز کردن گاوصندوق و دلالی محبت... بعدها گفت علاوه بر خبرچین‌ها، قربانی سیستم قضایی فرانسه هم شده است که می‌خواسته سریع سروته پرونده را هم بیاورد... او به جهنم می‌رفت، هر چند هنوز نمرده بود... ما دو نگهبان داریم: جنگل و دریا. اگر کوسه‌ها شما را نخورند یا مورچه‌ها استخوان‌هایتان را تمیز نکنند، به زودی التماس خواهید کرد که برگردید... فراری‌ها در طول تاریخ به سبب شجاعت، ماجراجویی، تسلیم‌ناپذیری و عصیان علیه سیستم، همیشه مورد احترام بوده‌اند ...
نوشتن از دنیا، در عین حال نوعی تلاش است برای فهمیدن دنیا... برخی نویسنده‌ها به خود گوش می‌سپارند؛ اما وقتی مردم از رنج سر به طغیان برآورده‌اند، بدبختیِ شخصیِ نویسنده ناشایست و مبتذل می‌نماید... کسانی که شک به دل راه نمی‌دهند برای سلامت جامعه خطرناک‌اند. برای ادبیات هم... هرچند حقیقت، که تنها بر زبان کودکان و شاعران جاری می‌شود، تسلایمان می‌دهد، اما به هیچ وجه مانع تجارت، دزدی و انحطاط نمی‌شود... نوشتن برای ما بی‌کیفر نیست... این اوج سیه‌روزی‌ست که برخی رهبران با تحقیرکردنِ مردم‌شان حکومت کنند ...
کسی حق خروج از شهر را ندارد و پاسخ کنجکاوی افراد هم با این جمله که «آن بیرون هیچ چیز نیست» داده می‌شود... اشتیاق او برای تولید و ثروتمند شدن، سیری ناپذیر است و طولی نمی‌کشد که همه درختان جنگل قطع می‌شوند... وجود این گیاه، منافع کارخانه را به خطر می‌اندازد... در این شهر، هیچ عنصر طبیعی وجود ندارد و تمامی درختان و گل‌ها، بادکنک‌هایی پلاستیکی هستند... مهمترین مشکل لاس وگاس کمبود شدید منابع آب است ...
در پانزده سالگی به ازدواج حسین فاطمی درمی‌آید و کمتر از دو سال در میانه‌ی اوج بحران‌ ملی شدن نفت و کودتا با دکتر زندگی می‌کند... می‌خواستند با ایستادن کنار خانم سطوتی، با یک عکس یادگاری؛ خود را در نقش مرحوم فاطمی تصور کرده و راهی و میراث‌دار او بنمایانند... حتی خاطره چندانی هم در میان نیست؛ او حتی دقیق و درست نمی‌دانسته دعوی شویش با شاه بر سر چه بوده... بچه‌ی بازارچه‌ی آب منگل از پا نمی‌نشیند و رسم جوانمردی را از یاد نمی‌برد... نهایتا خانم سطوتی آزاد شده و به لندن باز می‌گردد ...