رمان «استاد» [The master of go یا Meijin] نوشته یاسوناری کاواباتا [Yasunari Kawabata] با ترجمه مانی پارسا توسط نشر نو راهی بازار نشر شد.

استاد» [The master of go یا Meijin] نوشته یاسوناری کاواباتا [Yasunari Kawabata]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، نسخه انگلیسی این‌کتاب سال ۲۰۰۶ در لندن منتشر شده است.

یاسوناری کاواباتا نویسنده ژاپنی متولد ۱۸۹۹ است که سال ۱۹۶۸ برای نوشتن رمان «استاد» و ارایه واقعی ادبیات ژاپنی، تبحر در روایت و بیان حس بزرگ ذهن ژاپن، شایسته دریافت جایزه نوبل شناخته شد. او سال ۱۹۷۲ درگذشت. این‌نویسنده «استاد»‌ را در قالب یک‌ رمان_وقایع‌نامه وفادارانه نوشته است. البته این‌کتاب را در بیان ژاپنی‌ها رمان نمی‌خوانند. بلکه یک‌شوسِتو است که از نظر واژه‌شناسی نسبت به رمان انعطاف‌پذیرتر و پرمایه‌تر و بازتر است. به‌بیان دیگر آن‌چه خواننده غربی به‌عنوان قطعاتی از زندگینامه یا رشته‌خاطرات پرشاخ‌وبرگ ناداستان می‌خواند، خواننده ژاپنی به‌عنوان قالبی به‌اسم شوستو می‌شناسد. «استاد» خالی از عناصر داستانی نیست اما بیشتر یک‌وقایع‌نامه است تا رمان.

رمان «استاد» درباره یک‌مسابقه «گو» است که سال ۱۹۳۸ انجام شده و کاواباتا آن را در قالب وقایع‌نامه‌نگاری برای روزنامه‌های اوساکا و توکیو گزارش کرد.

«گو» یک بازی استراتژیک است که بازیکنانش می‌کوشند سنگ‌های سیاه یا سفید حریف را محاصره کنند. اصول گو ساده، اما اجرای آن پیچیده و گویای حساسیت ژاپنی‌هاست. این‌کتاب درباره استاد محترمِ شکست‌ناپذیر بازی گو است که با بازیکنی جوان و مترقی بازی می‌کند. این‌رمان صحنه‌ای دارد که در آن سنت‌های خشک دوران امپراتوری ژاپن با هجوم نوگرایی و مدرنیسم سده بیستم مواجه می‌شوند. رقابت استاد و حریف جوان چند ماه طول می‌کشد و در مسیر بازی، تنش‌هایی به وجود می‌آید که جز بازیکنان، خانواده و نزدیکانشان هم درگیر می‌شوند. در نهایت شرایط بازی طوری می‌شود که پایان آن مساوی با مرگ یکی از دوطرف است.

مطالب کتاب پیش‌رو در ۴۱ فصل نوشته شده‌اند.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

صبح ۵ اوت همسر استاد به من گفت: «دعا کردم و دعا کردم که این‌اتفاق نیفتد. گمان می‌کنم اعتقاد درست و درمانی ندارم.»
و دوباره: «می‌ترسیدم این اتفاق بیفتد، و شاید این اتفاق افتاد چون من زیادی نگران بودم. حالا هیچ کاری ازم ساخته نیست جز دعا کردن.»
گزارشگر کنجکاو و گوش‌به‌زنگ مبارزه‌ای بودم که همه فکر و خیالش شده بود استاد قهرمان نبرد؛ و اکنون حرف‌های همسر استاد که سال‌های سال با او بوده است انگار از قوه درک من خارج بود. نمی‌توانستم از عهده‌اش برآیم.
مسابقه طولانی و طاقت‌فرسا بیماری قلبی استاد را که مدت‌ها دچارش بود وخیم‌تر کرده بود و این‌طور که به نظر می‌رسید چندروزی بود که درد قفسه سینه‌اش شدت یافته بود. نگذاشت حتی یک‌کلمه هم در این‌باره از دهانش در برود.
از اوایل ماه اوت صورتش ورم کرد و درد سینه‌اش بدتر شد.
برای ۵ اوت یک جلسه برنامه‌ریزی شده بود. تصمیم بر آن شد که بازی صبح محدود شود به دو وقت مجزا. قرار شد استاد قبل از شروع بازی معاینه شود.

این‌کتاب با ۱۸۲ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۴۰ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...