زندگی با اصل و قاعده هنر | شرق


«این آدم‌ها نیستند که سفرها را می‌سازند، بلکه این سفرها هستند که آدم‌ها را می‌سازند.» جان اشتاین بک

رمان «مسافر شبانه» [Il viaggiatore notturno] با بازگویی یک روایت شفاهی آغاز می‌شود: «گوش کنید، بر تپه‌ آسکرِم خورشید دارد غروب می‌کند.» راوی یک مسافر است؛ پژوهشگر مهاجرت پرندگان که بر صخره‌ای در صحرای الجزایر نشسته است: او منتظر از راه رسیدن پرستوهای مهاجر است. راوی، در دل آن صحرا که تجسمی از زیبایی نافع و عریان عالم است به آوازها و قصه‌های دیماح تقریش، شاعر دوره‌گرد گوش می‌دهد و خود نیز به قصه گو و ترانه‌سرای عصر خویش بدل می‌شود. او خاطره‌ها و تجربه‌هایش را برای راهنما و مترجمش جبریل بازگو می‌کند. رمان نوعی روایت در روایت است و به سفری می‌ماند که خواننده در دل آن با داستان‌ها و سرگذشت های زیادی آشنا می‌شود.
در دوره‌ای که هنر قصه‌گویی به پایان خود نزدیک می‌شود و وجه حماسی حقیقت یعنی حکمت، رو به مرگ است، نویسنده‌ رمان به یاری مسافر شبانه‌ای که در خیال و واقعیت سفر می‌کند و یک‌بار دیگر آن خرمن برپاشده‌ آتش را در دل صحرا زنده می‌کند تا آدم‌های گرد آن در دل طبیعت وحشی، قصه‌گوی توحش پایان‌ناپذیر عصر خویش باشند.

رمان مسافر شبانه روایت مسافرانی بی‌مقصد است که به دیدار سرنوشت خود می‌روند: آماپولا، شاهزاده پوتوکی، بوگومیل‌ها، کوباچایی‌ها، پرفتا و همه اینها استعاره‌هایی هستند که بخشی از تاریخ را می‌سازند. پرفتا، زنی که با کیسه‌ای پلاستیکی در دست، در طول جاده‌های کشورهای مختلف پای پیاده سفر می‌کند. پرفتا استعاره‌ای است از انسانی که باید با تاریخ مقابله کند. یا مردی که پای پیاده بدون آب و غذا سفر می‌کند؛ سیمای مسافری توقف‌ناپذیر که همچون اولیس به دیدار سرنوشتی عظیم می‌رود و نمودی از افسانه‌های کهن است. یا دیماح تقریش که استعاره‌ای است از قصه‌گو که توانایی تبادل تجربه‌ها را دارد.
مسافر شبانه رمانی است که خواننده آن حین خواندن در تک‌تک قصه‌ها و سرگذشت آدم‌ها تامل می‌کند و از دانش و حکمتی سرشار می‌شود که نویسنده به‌طور نامحسوس لابه‌لای سطور رمان گنجانده است. رمان مسافر شبانه به معنای واقعی کلمه یک کتاب است. کتابی گشوده بر دنیای قصه‌ها و تجربه‌ها، دنیای دانش و حکمت و آگاهی‌یافتن از رسالتی که آدمی در عصر پایان‌نا‌پذیر توحش در برابر تاریخ دارد. کتابی که خواننده به کندی آن را ورق می‌زند، با هر ورق زدن می‌اندیشد و با آن زندگی می‌کند. زندگی‌ای با اصل و قاعده‌ هنر و زیبایی که جای‌جای کتاب بر آن تاکید می‌شود. قاعده‌ای که شماری از کتاب‌های امروزه فاقد آن هستند.

این قاعده را بیش از هرجا می‌توان در زندگی کوباچایی‌ها دید. کوباچایی‌ها آدم‌های زیرکی هستند که در ساختن شمشیر، جواهر و خنجر، فولاد و طلا متبحر هستند. آنها بطالت مردها و زن‌ها را دست می‌اندازند و اشیایی می‌سازند که تنها ارزش زیبایی دارند و با اصل و قاعده  هنری ساخته شده است‌. آنها چیزی را می‌فروشند که هیچ جای دیگر نمی‌توان پیدایش کرد. نه نزد آمریکایی‌ها، نه ژاپنی‌ها و نه مافیای کی‌یف. و این اصالت و تک بودن است که والتر بنیامین بر آن تاکید می‌کند و آدم را وامی‌دارد تا فرسنگ‌ها فرسنگ را به شوق دیدن تابلویی از داوینچی، یا رافائل، طی کند.
دینتو، پدر راوی نیز کاری شبیه به کوباچایی‌ها می‌کند. او هم قفس ها می‌سازد که بیشتر بر پایه اصل و قاعده هنری بنا شده است تا جنبه‌ عملی‌شان. و این نشان‌دهنده ارج و قربی است که نویسنده برای هنر و نیز برای ادبیات قایل است: «دینتو صدها قفس ساخت، اما حتی یک قناری هم توی آنها نگذاشت. باید یک دلیلی برای این کار وجود داشته باشد. شاید دینتو یک قناری بود که خودش تنهایی خانه‌اش را می‌ساخت. شاید دیدگاه و فلسفه‌ خاص خود را داشت و چون نه حرف می‌زد و نه می‌نوشت، آن را با دست‌هایش می‌آفرید. شاید دینتو در اتاق ‌نشیمن، روبه‌روی پسرش، عقیده‌ای را که درباره دنیا داشت می‌ساخت.»
گرچه فصل آخر رمان در خود روایت درون‌ماندگار شده است اما بیشتر شکل یک موخره را دارد: نویسنده از عشقش به ادبیات و چگونگی نوشتن این رمان می‌گوید که الهامی از داستان «برپا کردن آتش» جک لندن است. و این اهمیت و ارزشی را نشان می‌دهد که ماجانی برای ادبیات قایل است. رمان مانند پیغامی در بطری به پایان می‌رسد، با گردابی از داستان‌ها، آدم‌ها، سرگذشت‌ها و تجربه‌های متعدد و این بطری برای یافتن خواننده‌هایش به دریا پرت می‌شود.

[رمان «مسافر شبانه» نوشته ماوریتزیو ماجانی با ترجمه اثمار موسوی نیا نخستین بار در سال 1391 و توسط انتشارات افسون خیال و سپس در سال 1396 توسط نشر نیماژ در ایران منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

دختری نوجوان، زیبا و در آستانه‌ بلوغ است و به خاطر فقر خانواده‌اش در یک محله‌ بدنام زندگی می‌کند... خواهرش نیز یک زن بد نام است... با رسیدن به سن بلوغ باید کار خواهر بزرگترش را انجام دهد تا کمک خرج خانواده باشد... پسر یک راهب ریاکار بودایی است... عاشق میدوری می‌شود اما خجالت می‌کشد از اینکه عشقش را به میدوری اظهار کند؛ به‌رغم اینکه همانند سایر همبازیان خود به کار خواهر بزرگتر میدوری آگاه است ...
تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...