مبارزه با نابودی! | الف


هنرمندان در دوره‌‌های خفقان دیکتاتوری‌ها، اغلب به دنبال راهی میان‌بر برای بیان عقاید منتقدانه‌ی خود هستند. آن‌ها می‌کوشند در قالب اثر هنری و با زبانی کنایی به روشنگری درباره‌ی نظام‌های توتالیتر بپردازند و مختصات و ابعاد عملکردیِ آن‌ها را برای جامعه افشا کنند. در طی سال‌های حاکمیت نظام کمونیستی شوروی، از زمان استالین تا دوره‌ی جنگ سرد نیز، نویسندگان و هنرمندان بسیاری تحت انواع فشارهای سیاسی و اجتماعی به نقد وضعیت موجود پرداختند و در بیشتر موارد به شدیدترین عقوبت‌ها گرفتار شدند.

خلاصه نمایش‌نامه‌ اژدها»[The dragon]  یِوگنی شوارتس [evgeny schwartz]

بسیاری از آنان گرچه در ظاهر همسو با نظام حاکم قدم برمی‌داشتند، اما کوچک‌ترین کنایاتشان به مذاق حکومتیان خوش نمی‌آمد و مورد سرکوب قرار می‌گرفتند یا دست‌کم از انجام کار معمول‌شان بازمی‌ماندند. یِوگِنی شوارتس از این دسته نویسندگان است که به خاطر صراحت لهجه‌اش و نیز سبک خاصی که در کنایاتش داشت، همواره تحت فشار از جانب حکومت قرار می‌گرفت.

یِوگنی شوارتس [evgeny schwartz] را می‌توان یکی از شاخص‌ترین نمایشنامه‌نویسان نیمه‌ی اول قرن بیستم روسیه دانست. او از همان اوان جوانی خط مشی سیاسی خود را با موضع‌گیری علیه سیستم حاکم که سعی در اجبار او به نوشتن برائت‌نامه علیه دوست شاعرش آلینیکوف داشت، با صراحت نشان داد و راهش را از آنان که به ترتیبی از در سازش با نظام موجود برمی‌آمدند جدا ساخت. او در حمایت از دوستان نویسنده و شاعرش که منتقدانه به حاکمیت تاخته بودند همواره حضوری فعال در صحنه داشت و تلاش کرد این استقلال رأی و روحیه‌ی نقادانه را در نمایش‌نامه‌هایش نیز منعکس سازد. نمایش‌نامه‌ی «اژدها»[The dragon] یکی از بارزترین عرصه‌هایی است که شوارتس در آن به عنوان یک نویسنده‌ی روشنفکر، مستقل و منتقد ظاهر می‌شود.

نمایش‌نامه‌ی «اژدها» در سه پرده نوشته شده است و حالت قصه‌گونه‌ی آن بر سایر عناصر دراماتیکش غالب است، به نحوی که آن را به شکل قصه‌ای گفت‌وگومحور نیز می‌توان خواند. این درام روایت‌گر اوضاع شهری است که در چنگال اژدهایی گرفتار آمده که بر جان و مال شهروندان مسلط است و قدرت سلب زندگی را از هر کسی و در هر لحظه‌ای که اراده کند دارد. شهر چهارصد سال است که در سیطره‌ی اژدها قرار گرفته و به نظر می‌رسد راه خلاصی از آن وجود ندارد. هر کسی هم که به فکر نجات شهر از این اسارت می‌افتد، پیش از آن‌که بتواند قدمی بردارد، به دست اژدها نابود می‌شود. درواقع چشم‌اندازی برای رهایی آدم‌ها از این بن‌بست نیست، تا این‌که مردی از راه می‌رسد و مدعی مبارزه با اژدها و نابودی آن می‌شود.

فضایی که شوارتس برای نمایشش طراحی کرده، به فانتزی بسیار نزدیک است و عناصری دارد که جنبه‌های سورئال را نیز در آن تقویت می‌کند. حیوانات از جمله گربه‌ای در صحنه حضور دارند که ناطق‌اند و قدرت تفکری شبیه انسان‌ها دارند. آدم‌ها قابلیت‌های فرازمینی دارند و ممکن است کارهایی انجام دهند که به طور معمول از بشر برنمی‌آید. از سویی دیگر، اژدها نیز برخلاف داستان‌های فانتزی و افسانه‌ها، در هیأتی انسان‌گونه ظاهر می‌شود، اما توان تغییر چهره و حالات بدنی خود را دارد. به همین خاطر است که مبارزه میان نیروی خیر که مردی به نام لانسلوت نمایندگی‌اش می‌کند، با اژدهایی که طرف شرّ ماجراست، بسیار انسانی و شبیه مبارزه‌ی دو مرد در میدان است؛ هرچند این دو حریف سویه‌هایی از فانتزی و نیروهای فراواقعی را نیز با خود دارند.

گرچه ممکن است کار شوارتس با وجود عناصر افسانه‌ای و روش روایی خاصش در نگاه اول شبیه قصه‌های کودک و نوجوان به نظر آید، اما با تعمق در آن می‌توان دریافت که «اژدها» اثری تمثیلی است. در این قصه‌ی سه‌پرده‌ای می‌توان مصادیق گرفتاری سرزمینی در دست موجودی تمامیت‌خواه را یافت که راه را بر آزادی و استقلال مردمش بسته است. روحیات مردم نیز در این میان جالب توجه است. آن‌ها اغلب به این اسارت تن داده‌اند و در عین این‌که در حال از دست دادن تمامی چیزهای ارزشمندشان هستند، آن‌چنان در انقیاد این اژدها دچار انفعال شده‌اند که ضرورت و امکانی برای مبارزه با او نمی‌بینند. مثال بارز این افراد، شارلمان است که با این‌که اژدها عن‌قریب وعده‌ی گرفتن دخترش از او و متعاقب آن نابودی‌اش را داده، تلاشی برای نجات خود و دخترش نمی‌کند و به‌راحتی تن به عواقب این وضعیت می‌دهد.

نمایش‌نامه‌ی «اژدها» را می‌توان قصه‌ای برای تمامی نسل‌ها در همه‌ی برهه‌های تاریخی دانست. شوارتس کوشیده رویکردی فرازمانی و ورای مرزهای مکانی برای ترسیم سیستم استبدادی داشته باشد. این مسأله درجه‌ی همذات‌پنداری و تعمیم‌پذیری کار او را بسیار بالا برده است و به همین خاطر است که اژدها را نمی‌توان مختص گروه محدودی از مخاطبان با زمینه‌ی اجتماعی خاصی در نظر گرفت. همین میزان عمومیت‌بخشی او به مسائل در این نمایش‌نامه بوده که باعث شده نظام توتالیتر شوروی اجرای آن را بر صحنه برنتابد و بر آن مهر ممنوعیت بزند. زبان کمیک او نیز در نقد موقعیت موجود بر جذابیت‌های روایی‌اش افزوده و از آن اثری با طیف وسیع مخاطب ساخته است. اثری که در عین ایجاز، گزنده‌ترین واقعیات را درباره‌ی نظام‌های انحصارگرا بیان می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...