بیست و پنج سال دارد. پدر و مادرش، زمانی که او کودک بود، در لنگرگاه غرق شدند و دوتی، عمهی ریپلی، پرورش او را به عهده گرفت... خود را از شرّ دیک خلاص میکند... وفق میشود که مرج و آقای گرینلیف و کاراگاهی را که استخدام کرده است متقاعد سازد که فرض خودکشیکردن دیک را بپذیرند. بدینترتیب، به کمک وصیتنامهای که خود تنظیم کرده است به ارثیهی او دست مییابد
...
باهوش و بیسواد و میخواره و یکی از مریدهای دیدرو است... به شیوهی خود، رؤیای آیندهای درخشان را در سر میپرورانند و خود را از بابت فقری که گرفتارش هستند دلداری میدهند... به زن جوانی از طبقهی اشراف برمیخورد... از قید قیمومت شوهر پیرش آزاد میشود و با لوسین میگریزد... وارد محافل روزنامهنگاری میشود... احتیاج به پول و جاهپرستی مایهی آن میشود که ادبیات را رها کند و به سوی عالم سیاست برود... او که آزادیخواه بود، سلطنتطلب میشود
...
تنتن به نوعی هری پاتر زمان خود بود... فعال، کنجکاو، مؤدب، در عینحال سنتشکن... یک دریانورد کهنه کار، بددهن و غرغرو که اعتیاد شدید به الکل دارد و شیشه مشروبش عین ناموسش میماند... داستانها توسط تصاویری پشت سرهم و به صورت دکوپاژی دقیق و خطی و روان تعریف میشوند... در مجموعه تنتن سکس و خشونت محلی از اعراب ندارد... مردم به دو دسته تقسیم میشوند یا متمدن شهرنشیناند و یا دهاتی و گاوچران!
...
نمایندهی دو طیف متفاوت از مردم ترکیه در آستانهی قرن بیستماند... بر فراز قلعهای ایستاده که بر تمامی آنچه در طی قرنها به مردم سرزمیناش گذشته اشراف دارد... افسری عالیرتبه است که همهی زندگی خود را به عشقی پرشور باخته، اما توان رویارویی با معشوق را ندارد... زخمی و در حالتی نیمهجان به جبهههای جنگ فرستاده میشود... در جایی که پیکرهی روح از زخمهای عمیق عاطفی پر شده است، جنگ، گزینهای است بسی بهتر از زیستن در تلخیِ حسرت و وحشتِ تنهایی
...
از اوان جوانی، سوسیالیستی مبارز بود... بازماندهای از شاهزادههای منقرض شده (شوالیهای) که از حصارش بیرون میآید و در صدد آن است که حماسهای بیافریند... فرانسوای باده گسار زنباره به دنیا پشت پا میزند. برای این کار از وسایل و راههای کاملا درستی استفاده نمیکند ولی سعی در بهتر شدن دارد... اعتقادات ما با دین مسیح(ع) تفاوتهایی دارد. و حتی نگرش مسیحیان نیز با نگرش فرانسوا یا نویسنده اثر، تفاوتهایی دارد
...