هیچکس بهتر از بابابزرگ نمیتوانست مستمعانش را مسحور کند... ما نوهها با چشمان گشاده از حیرت میپرسیدیم: بابابزرگ... یعنی اینها راست است؟ بابابزرگ جواب میداد: اونایی که فقط حرف راست میزنند، لایق نیستند که آدم به حرفشان گوش بدهد... بهترین کتاب سال سوئد... با دمپایی روفرشی از خانه سالمندان بیرون میزند... با مهمترین اتفاقات و حوادث قرن بیستم مواجه میشود چیزهایی مثل بمب اتم، جنگهای داخلی اسپانیا، انقلاب چین و حتی کنفرانس تهران در شهریور سال ۱۳۲۰!
ماجراهای هکلبری فین در صد سالگی | شرق
تصور کنید «مارک تواین»، نویسنده طنزپرداز آمریکایی در سوئد به دنیا آمده باشد و بخواهد داستانی سوئدی را به سبک رمان «ماجراهای هکلبری فین» بنویسد؛ با همان زبان طناز و شیرین و فضای شوخ و شنگ. نتیجه احتمالا داستانی خواهد بود در مایههای «مرد صد سالهای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد» [Der Hundertjährige, der aus dem fenster stieg und verschwand]. عنوانی عجیب و طولانی دارد، درست است؟ بله، در واقع همهچیز این کتاب عجیب است.
یوناس یوناسُن [Jonas Jonasson] نویسندهی ۵۹سالهی سوئدی موفق شده در اولین کتاب خود قصهای را روایت کند که بهشدت خواندنی و مفرح و دلانگیز است و خواننده تا آخر با آن همراه میشود. شیوه قصهگویی او آدم را یاد پدربزرگها و مادربزرگهای قدیم میاندازد که در شبهای بلند زمستان برای بچههای قد و نیمقد فامیل قصه میگفتند و دنیایشان را شیرین میکردند. یا حتی جادوگران قبایل سرخپوست که شبها دور آتش مینشستند و برای افراد قبیله از افسانهها و اسطورههای قومیشان تعریف میکردند. یوناسُن کتابش را به پدربزرگش تقدیم کرده و در پیشانی کتاب نوشته: «هیچکس بهتر از بابابزرگ نمیتوانست مستمعانش را مسحور کند، وقتی که روی نیمکت محبوبش مینشست و تکیهداده بر عصایش، درحالیکه توتونش را میجوید، برایمان قصه میگفت. ما نوهها با چشمان گشاده از حیرت میپرسیدیم: بابابزرگ... یعنی اینها راست است؟ بابابزرگ جواب میداد: اونایی که فقط حرف راست میزنند، لایق نیستند که آدم به حرفشان گوش بدهد. این کتاب را به او تقدیم میکنم».
رگههایی از روایت هزارویکشبگونه و داستان در داستان در این رمان دیده میشود.
شهرت با مردِ صدساله
یوناس یوناسُن متولد سال 1961 در شهر وکفو در نواحی جنوبی سوئد است. پدرش راننده آمبولانس بود و مادرش پرستار. پس از دبیرستان، در دانشگاه گوتنبرگ تحصیل در رشتههای زبان و ادبیات سوئدی و همچنین زبان اسپانیایی را به اتمام رساند. در ابتدا به روزنامهنگاری پرداخت و تا سال 1994 ادامه داد و سپس در حوزه رسانهها و تهیهکنندگی تلویزیون مشغول شد و یک شرکت رسانهای موفق تأسیس کرد. او قریب به 20 سال تمام مرتب کار کرد و در ۴۷سالگی سراغ شخصیت این رمان آمد تا بالاخره بنویسدش و از فکرش خلاص شود. فشار کاری او آنقدر زیاد بود که دو بار کمرش را عمل کرد و بالاخره در سال ۲۰۰۳ از کار دست کشید. شرکتش را فروخت و با پسرش به جزیره یوتلاند رفت. جایی که با فراغ بال به نوشتن رمان پرداخت و در سال 2007 آن را تمام کرد. کتاب در سال 2009 چاپ شد و پس از مدتی بهعنوان بهترین کتاب سال سوئد شناخته شد. با همین کتاب به شهرت رسید و پس از آن رمانهای بعدیاش را با فاصلهای اندک به چاپ رساند. کتاب «مرد صد سالهای که...» در مدت کوتاهی به زبانهای مختلف ترجمه شد و در ۳۵ کشور به فروش بیش از هشت میلیون نسخه رسید. یوناسن در سال ۲۰۱۳، دومین رمانش را با عنوان «دختری که پادشاه سوئد را نجات داد» منتشر کرد. دو سال بعد هم، سومین رمان او با عنوان «قاتلی که در آرزوی جایی در بهشت بود» به چاپ رسید. همه آثار او به فارسی ترجمه و در ایران منتشر شدهاند.
داستانِ روز صد سالگی
داستان از آنجا آغاز میشود که آلن کارلسن، درست در روز تولد صدسالگیاش تصمیم میگیرد از پنجرهی خانه سالمندان فرار کند و ماجراجویی کند و سالهای آخر عمرش را هرطور دوست دارد زندگی کند. آلن با دمپایی روفرشی از خانه سالمندان بیرون میزند و به شهر دیگری میرود و ماجراهایی از سر میگذراند که در مخیلهاش هم نمیگنجید. او از سیاست خوشش نمیآید، اما از بد حادثه به مهمترین رهبران سیاسی دهههای اخیر برخورد میکند. شخصیتهای مهمی چون ترومن، وینستون چرچیل، مائو رهبر چین کمونیست، استالین و حتی ژنرال فرانکو دیکتاتور اسپانیا. آلن در زندگیاش با مهمترین اتفاقات و حوادث قرن بیستم مواجه میشود چیزهایی مثل بمب اتم، جنگهای داخلی اسپانیا، انقلاب چین و حتی کنفرانس تهران در شهریور سال ۱۳۲۰! داستان این رمان آدم را یاد فیلم «فارست گامپ» میاندازد؛ در آنجا هم کسی که از سیاست خبر نداشت، در مهمترین وقایع تاریخ آمریکا شرکت میکند و با شخصیتهای مهمی دمخور میشود.
داستان اینطور آغاز میشود:
«دوشنبه، دوم مه ۲۰۰۵
شاید با خودتان بگویید که میشد زودتر تصمیمش را بگیرد و آنقدر مرد باشد که دیگران را از این تصمیم باخبر کند؛ اما آلن کارلسن هرگز اهل تأملات طولانی نبود. برای همین هنوز درست این فکر در مغز پیرمرد جایگیر نشده بود که پنجره اتاقش در طبقه همکف خانه سالمندان در شهر مالمشوپینگ را باز کرد و قدم به بیرون گذاشت ــ به باغچ... این عملیات مستلزم مختصر تلاشی بود، چون آلن صدساله بود. در واقع درست همین روز صدساله میشد. کمتر از یک ساعت دیگر جشن تولدش در تالار نشیمن خانه سالمندان شروع میشد. قرار بود شهردار بیاید و روزنامه محلی و همه سالمندان دیگر و کل کارکنان، به رهبری خانم مدیر آلیس بدخلق. فقط خود صاحب جشن تولد بود که خیال نداشت پیدایش شود».
روایت و دیدگاه
نثر یوناسن سیال و روان است و بدون دستانداز خواننده را به پیش میبرد. ترکیب شخصیتهای تاریخی با زندگی واقعی آلن موقعیتهای کمدی باورپذیر و مفرحی به وجود آورده است. داستان در دو بخش روایت میشود: یکی زندگی آلن از تولد تا زمان آسایشگاه سالمندان و دیگر از بعد از فرارش. مرور حوادث تاریخی با زبانی طنزآمیز و جذاب از نقاط قوت این روایت است. در واقع قرن بیستم با همه فراز و نشیبهایش بهانه این روایت طنزآمیز قرار گرفته است. در خلال این روایت جذاب، نویسنده اشاراتی دارد به فلسفه قرن بیستم، مفاهیم کتاب مقدس، سبک زندگی آدمها و خلاصه هر چیزی که به تجربه زیسته آدمهای این قرن مربوط است.
طنز همان ریسمان نامرئی است که ماجراهای عجیب این داستان را به هم وصل میکند. مهم نیست که واقعا چه اتفاقی افتاده یا از نظر تاریخی روند حوادث چگونه بوده است! مهم این است که از زندگی آلن سر دربیاوریم و ماجراهایش را باور کنیم، همین.
در ابتدای کتاب نقل قولی از مادر آلن در دوران کودکی ذکر شده: «کاری است که شده و از این به بعد هرچه قرار باشد پیش بیاید، پیش میآید». میتوان اینطور برداشت کرد که دیدگاه یوناسن در برخورد با زندگی در همین نقل قول نهفته است. پیشنهاد او این است که در رویدادهایی که در آنها نقش نداریم و خارج از اراده ما به وقوع پیوستهاند، (مثل جنگ جهانی دوم) با تساهل و انعطاف برخورد کنیم. چیزهایی را که نمیتوانیم تغییر دهیم، بپذیریم و با جهان در صلح باشیم و سرخوشی.
یوناسن با همان زبان طنزآمیزش اولین رمان خود را اثری بهشدت ابلهانه میداند و آلن، قهرمان رمان را در واقع منِ دیگر خود توصیف میکند. کار بزرگ او در اولین رمانش این است که فضای تلخ و تیره و تار و سرد داستانهای اسکاندیناوی را میشکند و روایتی سرراست و شگفتانگیز برای خواننده مهیا میکند. خواننده این رمان به زندگی خود فکر خواهد کرد و شاید دلش بخواهد مثل آلن کارلسن، روزی دلش را به دریا بزند و از پنجره فرار کند و هرطور دلش بخواهد زندگی کند.
ترجمه کتاب بسیار روان و خوشخوان است و فرزانه طاهری با تجربهای که دارد بهخوبی توانسته از عهده انتقال زبان طنزآمیز و سرراست یوناسن برآید. چاپ اول کتاب در سال ۱۳۹۳ بوده است و با استقبال خوب خوانندگان فارسیزبان، در سال 1398 به چاپ سیزدهم رسیده است.
................ هر روز با کتاب ..............