ترجمه فرشاد رضایی | شهروند


ثریا ام. لین [Soraya Lane] که در کودکی آرزوی نویسندگی در سر می‌پروراند، اکنون به‌عنوان نویسنده‌ای تمام‌وقت کار می‌کند و هر روز درباره شغل دیگر خود یعنی مادرِ دو پسر کوچک بودن می‌نویسد. ثریا نویسندگی را «بهترین حرفه جهان» توصیف می‌کند و عاشق گذراندن روزهای خود در فکر شخصیت‌های رمان‌هایش است. او به همراه همسر و دو پسرش در نیوزیلند در مزرعه‌ای کوچک زندگی می‌کند که دور تا دورشان را حیوانات گرفته‌اند. دفتر کاری مشرف به مزرعه دارد که اسب‌های‌شان در آن به چرا می‌روند. رمان «سه زن» [Wives of War] او که رتبه اول پرفروش‌ترین کتاب‌های آمازون را به خود اختصاص داده است، داستانی عاشقانه را با پس‌زمینه جنگ جهانی دوم دنبال می‌کند. نویسنده در این اثر، دوستی، عشق و بقا در زندگی سه زن را روایت می‌کند.
لندنِ ۱۹۴۴ است. دو پرستار جوان، که هر دو می‌خواهند به کمک سربازان بشتابند، در ایستگاه قطار یکدیگر را ملاقات می‌کنند. اسکارلت در پی یافتن نامزدش توماس است و می‌خواهد به خودش و خانواده‌اش اثبات کند که توان و قدرتش خیلی بیشتر از چیزی است که دیگران می‌پندارند. شغل پرستاری در ذاتِ الی است ولی طبقه اجتماعی پایینی که در آن بزرگ شده، تربیتش را از اسکارلت متمایز می‌کند. با اینکه چهره‌ای شجاعانه به خود می‌گیرد، به اندازه اسکارلت درباره آنچه در فرانسه انتظارشان را می‌کشد، نگران است.
در نورماندی با لوسی، شخصیتی بسیار خوددار و خونسرد، آشنا و مبهوت شجاعت و توانایی او می‌شوند. اما لوسی که پرستاری باتجربه است، با آگاهی کامل از خطرات شغل‌شان، شک دارد الی و اسکارلت بتوانند سالم به خانه بازگردند. این سه زن در نورماندی مستقر می‌شوند و زمانی که جنگ شدت می‌گیرد با تعداد زیادی از سربازانِ خسته و مجروح، تلفات شدید و شرایط کاری دشوار مواجه می‌شوند و داستان ادامه می‌یابد. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگویی است با ثریا ام. لین درباره «سه زن».



ثریا ام. لین [Soraya Lane] «سه زن» [Wives of War]

چه چیزی یا چه کسی در نوشتن برای شما الهام‌بخش بوده است؟ کدام نویسندگان روی شما اثر گذاشته‌اند؟
همیشه خواندن را دوست داشته‌ام و فکر می‌کنم اینکه شروع به نوشتن کردم، برایم پیشرفتی طبیعی بوده. هنوز از کودکی دفترچه‌هایی پر از داستان‌های نیمه‌نوشته دارم که بعضی‌وقت‌ها دوست دارم به آنها نگاهی بیندازم. کودکی بودم که همیشه شب‌ها بعد از اینکه چراغ خاموش می‌شد، ایده‌هایم را روی کاغذ می‌آوردم و کتاب می‌خواندم. حدوداً بیست‌ساله بودم که شوهرم از من پرسید حرفه رویایی من چه خواهد بود و جواب دادن به این سوال باعث شد تصمیم بگیرم درواقع یک رمان را از ابتدا تا انتها بنویسم. بعد از هفت‌بار بازنویسی، اولین کتابم را فروختم.

عامل الهام‌بخش کتاب فعلی شما چیست؟ موضوع خاصی وجود دارد که مایل به کشف آن باشید؟
الان عمدتاً داستان‌های زنانه تاریخی می‌نویسم و دوست دارم دوره جنگ جهانی دوم را کشف کنم و درباره زنانی که در گذشته فمینیست بودند، بنویسم. آخرین کتاب من، «قلب‌های مقاومت» ماجرای برخی زنان بسیار شجاع را روایت می‌کند که به طرزی باورنکردنی الهام‌بخش هستند و من عاشق نوشتن درباره شخصیت‌های زن قوی هستم.

کدام دوره از تاریخ، به‌خصوص برای شما الهام‌بخش است یا به آن علاقه دارید؟
راستش از دوره‌های تاریخی زیادی الهام گرفته‌ام. فکر می‌کنم چیزهای زیادی درباره گذشته وجود دارد که جالب است، اما خوانندگان من درحال حاضر از داستان‌هایم درباره جنگ جهانی دوم لذت می‌برند. هنوز هم مکان‌ها و وقایع جالب بسیاری از دهه ١٩٤٠ وجود دارد که می‌خواهم قبل از رفتن به دوره زمانی دیگر، آنها را کشف و بررسی کنم، بنابراین به زودی قصد دارم از جنگ جهانی دوم بنویسم.

برای تحقیق درباره کتاب خود از چه منابعی استفاده می‌کنید؟ چقدر طول کشید این رمان تمام شود؟
برای دو پروژه تاریخی‌ام دستیار تحقیقاتی داشتم، اما برای این رمان تمام تحقیقات را خودم انجام دادم. معمولا برای تحقیق درباره داستان و نوشتن طرح کلی آن، یک ماه زمان می‌گذارم. بعد می‌فرستم برای ویراستار. حدود چهار ماه کامل زمان نیاز دارم تا اولین پیش‌نویس خود را تمام کنم و بعد از آن تقریبا یک ماه برای ویرایش رمان براساس یادداشت‌های ویراستار خود وقت صرف می‌کنم، بنابراین برای یک رمان ١٠٠‌هزار کلمه‌ای، پروژه‌ای ٦ ماهه می‌شود.

اگر گیرِ یک کلمه یا عبارت باشید، چه‌کار می‌کنید؟
نویسنده‌ای هستم که کارهایم را سریع پیش می‌برم و هیچ چیز بیشتر از گیر کردن در یک کلمه یا توصیف مرا اذیت نمی‌کند. بنابراین فقط سه حرف ایکس را تایپ و آن را ‌هایلایت می‌کنم، بعداً وقتی زمان داشتم برمی‌گردم تا نوشته خودم را دوباره بخوانم یا تحقیقات دیگری برای پیدا کردن کلمه یا اصطلاحات مناسب انجام دهم. اغلب به نویسندگان مشتاق می‌گویم به کلمات یا نام‌ها گیر ندهند، فقط آنها را به وضوح علامت‌گذاری کنند و بعداً موقع ویرایش به آنها بپردازند. طرفدار پروپاقرص این روش هستم که موقع نوشتن فقط تا حد امکان، کلمه روی کاغذ بیاورم.

برای خلق رمان خود از برنامه‌ای مثل «اسکریونر» استفاده می‌کنید؟ تا به حال مدت طولانی با قلم نوشته‌اید؟
از برنامه خاصی استفاده نمی‌کنم، فقط مستقیما در وُرد تایپ می‌کنم. سال‌ها پیش عادت داشتم بیشتر نوشته‌هایم را با قلم بنویسم، اما دچار بیماری انگشت ماشه‌ای و التهاب تاندون در ساعد شدم که نوشتن را با دست بسیار دردناک می‌کرد. انگشتان دستم واقعا می‌گرفت. فهمیدم تایپ کردن برای من چندان بد نیست، اگرچه هنوز در تاندون ساعد دست راستم التهاب دارم. اگر جسارت بیشتری داشتم، احتمالا نرم‌افزار «انشاء» را امتحان می‌کردم.

اگر ممکن است از کتاب بعدی خود بگویید.
در حال حاضر منتظر تجدید نظر درباره کتاب بعدی‌ام هستم که به‌طور آزمایشی با عنوان «دختران آتشین» ارایه می‌شود. این کتاب مربوط به خلبانان زن شگفت‌انگیزی است که در جنگ جهانی دوم در انگلستان برای سازمان هواپیمایی و در ایالات متحده به‌عنوان خلبانان ارتش کار می‌کردند. این زنان بسیار شجاع و بااستعداد بودند، اما ابتدا به دلیل انجام کارهایی که مردانه تلقی می‌شد، با آنها وحشتناک رفتار می‌کردند. بی‌صبرانه منتظرم این داستان را با خوانندگانم به اشتراک بگذارم.

چه توصیه‌ای برای نویسنده‌ای مشتاق دارید؟
فقط بنویسید. به‌طور جدی، اگر درحال نوشتن داستانی هستید، به نویسندگی بسیار نزدیک‌تر هستید از همه افرادی که می‌گویند می‌خواهند کتاب بنویسند اما به واقع نمی‌نویسند. سعی کنید هر روز بنویسید، حتی اگر فقط ١٠ تا ١٥ دقیقه باشد. تا می‌توانید بنویسید و سعی کنید سال‌های پیش از انتشار کتاب خود را به‌عنوان دوران کارآموزی در نظر بگیرید. شخصا طرفدار جدی تنظیم تایمر به مدت ١٥ دقیقه هستم، زمانی که تا حد امکان بدون حواس‌پرتی بنویسم. این کار را هر روز بارها و بارها انجام می‌دهم و دوست نویسنده دیگری دارم که با او کار می‌کنم. ما تایمرها و متن‌های‌مان را برای یکدیگر می‌فرستیم و می‌توانیم کاملا رقابتی پیش برویم. این ایده، ابزاری عالی برای ایجاد انگیزه است. حتی اگر در نقاط مختلف کشور زندگی کنیم، باز هم می‌توانیم با هم بنویسیم.
توصیه دیگرم این است که سعی کنید کتاب‌های مورد علاقه خود را بخوانید و به این فکر کنید که چرا داستانش را دوست دارید؛ به‌ دلیل کشمکش‌های داستان بوده یا کاراکترها؟ اتفاقات چطور بوده؟ درک درست از تعارض و کشمکش‌های داستان واقعا کمک می‌کند شخصیت‌های سه‌بُعدی بهتری ایجاد کنیم. زمانی که این مسأله را درست و حسابی فهمیدم، همان موقعی بود که اولین کتابم را فروختم. از طرفی حتما به یک انجمن نویسندگان بزرگ مانند «نویسندگان رومنس استرالیا» بپیوندید. پشتیبانی و توصیه‌هایی که می‌توانید از آنها بگیرید بی‌نظیر است.

الیزابت استورز

[رمان «سه زن» اثر ثریا ام. لین با ترجمه فیروزه مهرزاد در 352 صفحه و توسط نشر کوله پشتی‏‫ منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...