اندوهبار؛ نه همچون زندگی | اعتماد


«انسان همین که شروع به فکر کردن می‌کند، دیگر نمی‌تواند زندگی را دوست داشته باشد.» این جمله احتمالا مختصرترین و بهترین معرفی از رمانِ کوتاهِ «سومین دروغ» [Le troisième mensonge] است. سومین دروغ، نوشته‌ آگوتا کریستوف [Ágota Kristóf] که پیش از این هم رنگ ترجمه فارسی را دیده بود، چندی پیش با ترجمه «قاسم صنعوی» و توسط نشر «ناهید» منتشر شد. این کتاب، داستان برادران دوقلویی است که در کودکی و طی اتفاقاتی از یکدیگر جدا می‌افتند و بعد از سال‌ها و اینک در میانسالی شاید یکدیگر را ببینند...

سومین دروغ» [Le troisième mensonge]  آگوتا کریستف [Ágota Kristóf]

کتاب از دو بخش مجزا و البته در پیوند باهم تشکیل شده است و هرکدام از بخش‌ها روایتگر سرگذشت یکی از برادران است. بخش اول کتاب مربوط به برادری است که پس از سال‌ها به شهر محل تولدش بازگشته است تا بلکه بتواند اثری از برادر و در کل، خانواده‌اش به دست آورد. برادر گمشده که روایت‌کننده‌ بخش نخست کتاب است جز خاطرات مبهم و هزاران سوال و راز پیوند دیگری با زادگاه و موطنش ندارد. حتی دیگر اجازه اقامت دائم در آنجا را هم ندارد و در واقع داستان از جایی شروع می‌شود که او به‌دلیل اتمامِ تاریخ ویزایش در زادگاهش بازداشت شده است. داستان با فلاش‌بک‌های مدام، ما را به آنچه بر این برادر رفته است آشنا می‌کند. اما هرچه پیش‌تر می‌رویم بر سوالات‌مان درباره این مرد اضافه می‌شود. این تعلیقات و سوال‌های بی‌شماری که در پی روایت دوران کودکی برادر برای خواننده به وجود می‌آید همان ابهاماتی است که از کودکی همراه برادری که خود را «کلوس» می‌نامد وجود داشته است و همچنان وجود دارد.

پسری که در خردسالی در بیمارستان بستری می‌شود، تقریبا کل کودکی‌اش را در بیمارستان است، نه ملاقات‌کننده‌ای دارد و نه آشنایی و سر آخر هم جنگ و بمبارانِ بیمارستان، به‌کل زندگی او را به وادی دیگری پرتاب می‌کند؛ وادی بی‌کسی و آوارگی. اما روی دیگر داستان، روایت آن دیگر قُل است که نام او هم کلوس است! برادری که در خیال آن یکی که نبود، پسری خوشبخت و به همراه خانواده در رفاه است. وقتی روایت آن برادری که بود شروع می‌شود کم‌کم تعلیق‌ها از میان می‌رود، می‌فهمیم که چرا پسرک در بیمارستان بی‌کس و تنها رها شده، می‌فهمیم که چرا آنکه بود بعد از این همه مدت انتظار از دیدن و پذیرفتن آنکه نبود سر بار می‌زند. می‌فهمیم که آن دیگر کلوس، نه در وادی خوشبختی افتاده بود و نه آن زندگی حسرت‌باری داشته که برادر گمان می‌کرده است.

در واقع اگر در بخش اول گمان می‌کردیم که سرنوشت از این تلخ‌تر هم نمی‌شد، بخش دوم به ما نشان خواهد داد که نه؛ زندگی در اندوهبار بودن هیچ حد یقفی ندارد. «سومین دروغ» همه‌ آنچه را یک داستان باید داشته باشد، دارد؛ در حالی که از وجودی‌ترین مسائل انسانی و تلخ‌ترین مصیبت‌های اجتماعی- خانوادگی صحبت می‌کند نه کسل‌کننده می‌شود و نه در دامِ بیانیه صادر کردن می‌افتد. کریستف با روایت خود، ما را با عمیق‌ترین رنج‌های بشری آشنا می‌کند؛ رنج‌هایی که شاید نتوان عمق‌شان را در کلمات نشان داد. همان‌طور که در کتاب می‌خوانیم؛ «کتاب هرقدر هم که اندوهبار باشد، به اندازه زندگی غم‌بار نیست.»

[این رمان نخستین‌بار با ترجمه اصغر نوری با عنوان «دروغ سوم: سه‌گانه‌ی دوقلوها، کتاب سوم» توسط نشر مروارید منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...