در راه... بی‌مقصد! | سازندگی


«هفت قدم تا سنگر» اولین کتاب داستانی محمد حیاتی مترجم و داستان‌نویس است. کتاب روایتگر قصه‌هایی است که به‌سر رسیده‌اند اما سنگینی‌شان را بر دوش می‌کشیم، همراه آنها در تاریکی قدم برمی‌داریم و به دستنیافتنی می‌رسیم. هفت داستان مجموعه، هفت قدمی هستند به‌سوی ناشناخته‌ها. هفت قدم در «نور کم‌رمق ماه». «سال گذشته در امامزاده طاهر»، «هفت قدم تا سنگر»، «از اینجا تا پردیس»، «قصه‌ ما به سر رسید»، «ماعالمولک»، «پرستو» و «خضره‌ ام‌اللیف».

هفت قدم تا سنگر محمد حیاتی

این هفت داستان به‌مثابه‌ تمثیلهایی تاریخیاند. تمثیلی که هم‌زمانی داستان‌ها را با زمانه‌ امروز بیان می‌کند. سنگر حقیقتی تاریخی است که هویت گذشته‌اش را از دست داده و به یک شیِ دستنیافتنی تبدیل شده. هفت به‌عنوان عامل متعالی و دستنیافتنی، با هر قدم، هاله‌ای از ترس، گناه و لذتِ شناخت را توامان همراه دارد. درواقع هفت در آن محدوده متوقف می‌شود. به‌قول کافکا «مقصدی هست اما مسیری نیست، آنچه ما مسیر می‌نامیم تنها دودلی و تردید است.» در این قدم‌هاست که نویسنده تاریکی را می‌بیند. تاریکیِ حال و تیرگی و ابهامی که از نسل‌های گذشته بر زمانه‌ ما سایه افکنده است.

این مجموعه نمایش‌دهنده‌ یک نسل است؛ نسلی که طعم گس ترس را چشیده، ناکامی و استیصال را زیسته و در راه بازمانده. نسلی‌که نه از گذشته‌اش دلِ خوش دارد و نه به تجربه‌ای امن رسیده است. شخصیت‌های داستان‌ها همواره از چیزی می‌گریزند که به‌ناچار آن را بر دوش می‌کشند. انسان‌های تک‌افتاده که همچون «کویظم» در داستان «خضره ام‌اللیف»، قصد دارند بیدار بمانند اما ترس و جبر مانع می‌شود. مدام با یک عامل ناشناخته، با خضره ام‌اللیف یا تصویری محو از استبداد تهدید می‌شوند. تصویری به‌وضوح آویخته از هرطرف. چه در تاقچه‌ خانه‌ ابرامِ داستان «هفت قدم تا سنگر» و چه در بیلبوردِ تبلیغاتیِ داستان «از اینجا تا پردیس». داستان‌هایی که خواندنشان ساده نیست و درعین‌حال خواننده را محصور می‌کنند. نویسنده درحالی‌که «به مغاک چشم دوخته است» از قصه‌های به‌پایان‌رسیده می‌نویسد، ولی از ارتباط میان تاریخ و آغاز ماجراها بی‌خبر نیست. به‌قول آگامبن، هم‌‌زمان اوست که نگاهِ جدی خود را به زمانه دوخته از برای آنکه نه نور، بلکه تاریکی را دریابد.

در داستان «قصه‌ ما به‌سر رسید» غیبت نور را می‌بینیم. «بی‌سایه، ولی مثل نگاتیو، طوری‌که انگار خود نور، سایه‌ای پشت‌ورو باشد» یا در داستان «هفت قدم تا سنگر» ابرام می‌گوید: «با آن پیراهن سیاهش، توی تاریکی سیاه‌تر شده بود. خود شب شده بود.» یا در داستان «سال گذشته در امامزاده طاهر» راوی می‌گوید: «تصویر گنگی پشت دود غلیظ سیگار است... شب شدها.» داستان‌ها به سایه‌های درون نورها پا میگذارند و با تاریکی و شب عجین میشوند. ابرام در «هفت قدم تا سنگر» می‌گوید: «داشتیم نزدیک می‌شدیم. ولی انگار سنگر راه افتاده بود و خودش را رسانده بود به ما.» و در جایی دیگر: «سنگر مات می‌زد» تصویر سنگر وارونه می‌شود. در قالب ترس، تردید و انباشتی از فرهنگ و اعتقادات به سمت زمانه حاضر در حرکت است.

تهدید عامل دیگری است که احساسات فرد را عقب می‌کشد و درونی می‌کند. تهدید یکسره‌ ننه احریشه در «خضره ام‌اللیف»، تهدید مرد کوتاه‌قد در «از اینجا تا پردیس» و تهدید مادر ابرام در «هفت قدم تا سنگر». در ذهن، مثلث ترس/سنگر/کافر شکل گرفته و نهادینه شده است. ولی راوی در پایان، سنگر را بیشتر شبیه گنبد می‌بیند. هنگامی که به سنگر می‌رسد آن را مثل شیِ مقدسی لمس می‌کند.

لحن‌های گوناگون در روایت، آشنایی با تکنیک‌های ادبی، زبان را پویا نگه داشته و نثری پرتوان و خشونت‌آمیز میسازد. علاوه بر لحن، نکته دیگر تفاوت در فرم‌های روایی است. داستان‌ها حاصل روح‌وارگی و هم‌زمانی شخص و پرسه‌زدن در جزیی‌ترین مسائل و سخت‌ترینشان است. نویسنده یا راوی همچون روحی‌ است که بی‌صدا حرکت می‌کند و می‌نویسد و در داستان‌هایش تکه‌ای از خود برجای می‌گذارد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...