با نگارش رساله‌ای درباره ابن‌سینا، از دانشگاه آکسفورد دکترا گرفت... در دانشگاه شیکاگو به عنوان استاد اندیشه اسلامی فعالیت کرد... ارایه راه‌حلی بر روش تفسیری سنتی آیه به آیه مسلمانان... تاثیر متقابل وحی الهی و تاریخ یعنی تاثیر جامعه عصر نزول قرآن... رویکرد ناقص، گزینشی و بیرون‌نگر به قرآن را نقد می‌کرد و از اینکه هنوز مفسران معاصر از این روش برای فهم قرآن استفاده می‌کنند، ناراضی بود


محسن آزموده | اعتماد


از میان متفکران معاصر مسلمان و نواندیشان جدید، فضل‌الرحمان (1988-1919) محقق و اندیشمند مسلمان پاکستانی، در ایران کمتر از بقیه شناخته شده است، حال آنکه چنانکه مهرداد عباسی، پژوهشگر ایرانی و از معدود محققانی که تا پیش از این درباره فضل‌الرحمان مطالبی نوشته، او را یکی از اصیل‌ترین و روش‌مندترین نواندیشان دینی در قرن بیستم خوانده است: فضل‌الرحمان «آثار تحقیقی مهمی درباره فلسفه ابن‌سینا، ملاصدرا و میرداماد نوشته است، شهرت او در میان اسلام‌شناسان بیشتر به سبب نوشته‌ها و تلاش‌هایش در باب رفع مساله تقابل اسلام و مدرنیته است.»

مضامین اصلی قرآن» [Major themes of the Qur'an] اثر فضل‌الرحمان

فضل‌الرحمان متولد منطقه هزاره هند، در خانواده‌ای مذهبی و زیر نظر پدری عالم پرورش یافت، سپس به انگلستان رفت و در سال 1950 با نگارش رساله‌ای درباره ابن‌سینا، از دانشگاه آکسفورد دکترا گرفت و در دانشگاه دورهام به تدریس پرداخت. در سال 1958 به کانادا رفت و در دانشگاه مک گیل به مرتبه دانشیاری رسید. سپس به دعوت ژنرال ایوب خان، رییس‌جمهور اصلاح‌طلب پاکستان به پاکستان بازگشت و ریاست موسسه تحقیقات اسلامی کراچی را برعهده گرفت، اما فعالیت‌هایش با مخالفت تندروها و افراط‌گرایان مواجه شد تا جایی که ناگزیر شد در سال 1968 پاکستان را ترک کند. او تا پایان عمر در امریکا به سر برد و در دانشگاه شیکاگو به عنوان استاد اندیشه اسلامی فعالیت کرد. بسیاری از امهات اندیشه‌های فضل‌الرحمان، در رویکرد جدیدش به سنت، آگاهانه یا ناآگاهانه در آثار مهم‌ترین نواندیشان دینی ایرانی یافت می‌شود. البته این تنها دلیلی نیست که رجوع به اصل آثار او را ضروری می‌کند. نگاه روش‌مند، دقیق و دغدغه‌مند این متفکر مسلمان، نه فقط ما را با اندیشمندان دیگر سرزمین‌های اسلامی آشنا می‌کند، بلکه ادبیات نواندیشی دینی به مثابه کوششی ارزنده برای یافتن قرائتی عقلانی و صلح‌آمیز از سنت دینی در دنیای وانفسای کنونی را غنا می‌بخشد. خوشبختانه در سال گذشته نشر کرگدن ترجمه‌های معتبری از دو تا از مهم‌ترین آثار فضل‌الرحمان منتشر کرده است: «مضامین اصلی قرآن» [Major themes of the Qur'an] با ترجمه فاطمه علاقه‌بندی و «اسلام و مدرنیته: تحول یک سنت فکری» با ترجمه زهرا ایران‌بان. این دو کتاب تحت مجموعه اسلام‌پژوهی و زیرنظر مهرداد عباسی، استاد رشته علوم قرآن و حدیث، عضو هیات علمی واحد علوم تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی منتشر شده است. به این بهانه با دکتر فاطمه علاقه‌بندی، پژوهشگر علوم قرآن و مترجم کتاب مضامین اصلی قرآن، درباره رویکرد تفسیری فضل‌الرحمان و اندیشه‌های او در این زمینه گفت‌وگویی صورت دادیم که از نظر می‌گذرد.

مضامین اصلی قرآن در گفت‌وگو با فاطمه علاقه‌بندی

نخست درباره انگیزه فضل‌الرحمان از تالیف این کتاب و اهمیت این کتاب در میان سایر آثاری که به شرح و تفسیر قرآن کریم می‌پردازند، توضیح دهید.

فضل‌الرحمان در مقدمه کتاب، هدف خود از تالیف این کتاب را اولا: ارایه راه‌حلی بر روش تفسیری سنتی آیه به آیه مسلمانان ذکر کرده است، چرا که معتقد است این روش تفسیر، علاوه براینکه کارآمد نبوده بلکه نمی‌تواند بینشی منسجم نسبت به هستی و زندگی انسان دهد. ثانیا: واکنش او نسبت به رهیافت‌های خاورشناسان خصوصا ونسبرا و مبنی بر شکل گرفتن قرآن در بستر مجادله‌های فرقه‌ای یهودی و مسیحی است. درباره اهمیت بین‌المللی مضامین اصلی قرآن، باید اضافه کنم که مرجع برخی کتب درباره مفاهیم قرآن است. دایره‌المعارف قرآن لیدن از جمله آثاری است که در 41 مدخل آن از این کتاب استفاده شده است. مدخل‌هایی مثل: خودپسندی، شجاعت، فرشته، ایمان، جبرئیل، بهشت، پارسایی، وحی و .... .

به نظر می‌آید فضل‌الرحمان یکی از متفکران و نواندیشان دینی مسلمان است که در سنت دینی اسلامی، به قرآن توجه ویژه‌ای دارد (مثل ابوزید یا سروش یا مجتهد شبستری یا عابدالجابری یا ...) . قرآن کریم در منظومه فکری او چه جایگاهی دارد؟

محور اندیشه فضل‌الرحمان همواره قرآن و دغدغه اصلی او ارایه روشی درست برای فهم و تفسیر قرآن بود. تاثیر متقابل وحی الهی و تاریخ یعنی تاثیر جامعه عصر نزول قرآن از سوی خدا به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در ذهن فضل‌الرحمان این سوال مبنایی را پایه‌ریزی کرد که چطور اصول و ارزش‌های قرآن بدون هیچ کهنگی در جوامع اسلامی قابل اجراست؟

فضل‌الرحمان در مقدمه کتاب حاضر و همچنین در مقدمه کتاب اسلام و مدرنیته، اشاراتی به رویکرد تفسیری خود و روش آن کرده است. جایگاه فضل‌الرحمان در میان جریان‌های تفسیری و به‌طور کلی تاریخ تفسیر در کجاست و او را در کدام دسته‌بندی قرار می‌دهند؟

او معتقد است اغلب تفاسیر مسلمانان، متن قرآن را آیه به آیه بررسی کرده‌اند. اشکال این رویکرد جزءنگرانه، تهی بودن آن از نگرش منسجم متن قرآن به هستی است. هر چند در سال‌های اخیر، تفسیر موضوعی در بین مسلمانان و غیرمسلمانان رواج یافته و این رویکرد به عنوان یک منبع موضوعی کارآمد است اما برای دانشجویی که می‌خواهد با دیدگاه قرآن درباره خدا، انسان یا جامعه آشنا شود، چندان کارآمد نخواهد بود. از نظر او اولین گام مطالعه کلی و جزیی متن قرآن است که می‌تواند مبنایی بر فهم حقیقی قرآن در سیاق اخلاقی-اجتماعی جامعه نبوی و تصویر روشن‌تر از کلام آن زمان باشد. پس مطالعه باید یک بیان قرآنی مفهوم و کلی و روشمند از اصول اخلاقی و ارزش‌های زیربنایی احکام دستوری، در بر داشته باشد. در اینجاست که اسباب نزول و نسخ از میان علوم شناخته شده تفسیری موثر خواهد افتاد. گام دوم مستلزم تلاش برای به کارگیری اصول اخلاقی و ارزش‌های کلی و روشمند مخاطب‌های عصر نزول است. یعنی به کارگیری ارزش‌های به دست آمده تاریخی در عصر حاضر که نیازمند تجزیه و تحلیل بسیار موشکافانه است.

فضل‌الرحمان، آثار غربیان درباره قرآن را به سه دسته کلی تقسیم می‌کند و معتقد است آثار دسته سوم که به محتوای قرآن اختصاص دارند، با وجود اهمیت از نظر او، کمتر هستند. آیا کتاب و نوع رویکرد خود او را می‌توان در این دسته قرار داد؟

پس از ترجمه‌های مختلف قرآن به زبان انگلیسی نخستین آثار مدرن غربی درباره قرآن به سه دسته اصلی قابل تقسیم‌اند: 1) آثاری که در جست‌وجوی ردپای تاثیرات اندیشه‌های یهودی و مسیحی در قرآن‌اند؛ 2) آثاری که در پی بازسازی ترتیب زمانی متن قرآن‌اند و 3) آثاری که به شرح محتوای قرآن، چه به‌طور کلی چه از برخی جنبه‌ها می‌پردازند. اگرچه انتظار می‌رود به آثار دسته سوم بیشتر توجه شده باشد، این آثار کمترین توجه را به خود جلب کرده‌اند. شاید محققان غربی این کار را وظیفه مسلمانان می‌دانند. به هر حال، قصور در تحقیقات قرآنی، از میان گروه‌های سه‌گانه ذکر شده، در سومین گروه که با محتوای قرآن سر و کار دارند، از بقیه مشهودتر است. بیشتر آنها به جوانب خاصی از قرآن پرداخته‌اند و هیچ یک در خود قرآن ریشه ندارند. فضل‌الرحمان در کتاب مضامین اصلی قرآن، چنانکه از توضیحات مولف در مقدمه آن برمی‌آید، بیش‌از هر چیز ‌در پی تصحیح و نقد روشی و محتوایی پژوهش‌های برخی قرآن‌پژوهان غربی از جمله جان ونسبرا (د. 2002)، در تبیین مفاهیم و مضامین قرآن (رویکرد دسته سوم) پرداخته است. بنای فضل‌الرحمان این بوده است که قرآن خود سخن بگوید؛ تفسیر فقط برای به‌هم‌پیوستن مفاهیم لازم دانسته شده و به کار رفته است.

فضل‌الرحمان در مقدمه کتاب اسلام و مدرنیته به روش دو حرکتی خود در تفسیر قرآن (و سنت به طور کلی) اشاره می‌کند. اگر ممکن است درباره این روش دو حرکتی توضیح بدهید.

روش فضل‌الرحمان برای فهم معانی آموزه‌های قرآنی، هرمنوتیک یا معناکاوی قرآنی بود. او رویکرد ناقص، گزینشی و بیرون‌نگر به قرآن را نقد می‌کرد و از اینکه هنوز مفسران معاصر از این روش برای فهم قرآن استفاده می‌کنند، ناراضی بود. فرآیند هرمنوتیک قرآنی نزد فضل‌الرحمان شامل دو حرکت ذهنی است: حرکت اول از حال به گذشته[زمان نزول قرآن] و حرکت دوم بازگشت به حال، زیرا قرآنی که وحی الهی است و از مجاری ذهن پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله گذشته، هم ناظر به موقعیت اخلاقی و اجتماعی عربستان زمان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بوده و هم برای همه زمان‌ها و مکان‌هاست. فضل‌الرحمان تصریح می‌کند که رفتارهای معین پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در شرایط خاص تاریخی صادر شده اما کاربرد آن تنها برای برهه خاصی از تاریخ نیست.

او وجه تمایز پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را از سایر بینش‌وران در همین جا می‌داند. از نظر او روح پیام الهی با اینکه در موقعیت خاصی شکل گرفته اما باید فراتر از عصر نزول جریان یابد. در واقع فضل‌الرحمان تحقیق در مورد وضعیت کلان اجتماع، مذهب، آداب و رسوم و به‌طور کلی شیوه زندگی در عربستان عصر نزول را برای فهم معنای هر آموزه قرآنی لازم می‌داند. او معتقد است که در حرکت نخست باید معنای قرآن را در کل و نسبت با پاسخ‌هایی که به موارد خاص داده است، بفهمیم. در این مرحله مفسر معنی اصلی و مدنظر آموزه‌ها به خصوص آموزه‌هایی که بار اجتماعی و حقوقی دارند را بر دو اساس مورد بررسی قرار می‌دهد: اول طبق ترتیب نزول و توجه به شرایط تاریخی و اجتماعی عصر نزول، دوم توجه به معنای کلی و روح کلی پیام. سپس در حرکت دوم، پاسخ‌های جزیی را تعمیم داده و به شکل آموزه‌های اخلاقی- اجتماعی عام که از متن خاص استخراج شده است، در عصر حاضر به کار می‌بندد. از آنجایی که قرآن در مجموع رویکرد و جهان‌بینی مشخصی دارد و اختلافی در آن نیست؛ نکته قابل توجه در این فرآیند عنایت به کل‌نگری در آیه‌هاست تا هر معنا، قانون و اصلی که تبیین می‌شود با سایر اجزا تناسب داشته‌ باشد.

در حرکت دوم مفسر روح کلی را بر شرایط خاص جامعه و عصر حاضر منطبق می‌کند تا پیامد آن دستورها را در عصر حاضر با شرایط خاص موجود هماهنگ کند و بدین طریق، معنای آیه‌ها در شرایط مختلف و خاص کار آمد می‌شود. حرکت اول با توجه به موارد خاصی که در قرآن آمده است، به تدوین اصول و ارزش‌های کلی و اهداف درازمدت می‌انجامد. در حرکت دوم که حرکتی از کل به جزء و از عام به خاص است، از این اصول و ارزش‌های کلی یکسری اصول معین برداشت و به کار گرفته می‌شود. این شیوه فهم قرآن، احکام کلی قرآن را در عصر امروز عملی می‌کند. آنچه مسلم است، گام اول در تخصص تاریخ‌نگاران و گام دوم در حیطه کار عالمان اجتماعی و در همه حال مهندسی اخلاقی، بر عهده عالمان اخلاق است. او تصریح می‌کند که نزول وحی همواره سببی داشته و تعالیم قرآن، مرتبط با رفتار پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در سیاستگذاری، فرمانروایی و تصمیم‌گیری عرضه شده است و جزو زندگانی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و محیطی که ایشان در آن می‌زیسته است، مبنایی برای انسجام بخشیدن به تعالیم قرآن وجود ندارد.

فضل‌الرحمان در همان مقدمه، ضمن توجه به رویکرد هرمنوتیکی گادامر، در مواردی با او مخالفت می‌کند. نسبتی که او با جریان‌های هرمنوتیکی معاصر برقرار می‌کند، چگونه است؟

فضل‌الرحمان در تلاش برای شرح روش سنت عقلانی در تاریخ با گادامر (2002-1900م) همفکر بود، اما دیدگاه حقوقدان و فیلسوف ایتالیایی امیلو بتی (د1968م) را در تئوری هرمنوتیک ترجیح داد و به صراحت برتری دیدگاه بتی را تصدیق کرد. فضل‌الرحمان و بتی هر دو طرفدار نظریه عینی‌گرا بودند. طبق این نظریه، تفسیر یک روند سه مرحله‌ای است. وقتی مفسر درک معنا‌داری از تجسم ذهنی پیدا می‌کند، به آن دست می‌یابد به‌طوری که فعالیت خلاق اصلی آفریننده را دوباره می‌سازد. عینی‌گرایی در مقابل نسبی‌گرایی است. طرح فضل‌الرحمان از هرمنوتیک یا معناکاوی قرآنی واکنشی به جزیی‌نگری غالب و رویکرد سده‌های میانی و حتی تفاسیر معاصر سنتی بود. این رویکرد انسجام و بخش زیربنایی پیام روشنگر را نادیده می‌گیرد و از زایش جهان‌بینی قرآنی که بر اساس خود قرآن است، جلوگیری می‌کند. نکته بارز رویکرد جزیی‌نگری قانون‌زدگی خشک و بی‌روح است. بر این اساس کسی در حیطه عملکرد شرعی به دنبال فرهنگ مشروع پویا و فعال نیست. قوانین و اصول مفسران، تاکید بر آیه‌های خاص دارند که عام را مخاطب قرار داده است. اما توجه چندانی به زیربنای کلی اصول اخلاقی آیه‌ها یا مضامین خاص نشده است. بدون داشتن نگرش دقیق به قرآن، مفسران مدرن قادر به بازشناختن آداب و رسوم و شرایط اجتماعی عصر نزول موثر بر وحی نخواهند بود. علاوه بر این آرمان‌گرایی، هرمنوتیک فضل‌الرحمان به شناخت وجه تاریخی و ارزش‌های قرآنی نیز مربوط می‌شود.

در رویکرد تفسیری فضل‌الرحمان، نگاه اخلاقی و توجه به سویه‌های اخلاقی به جای توجه به سویه‌های فقهی و تاریخی برجسته است. این رویکرد اخلاقی چه ویژگی‌هایی دارد؟

در یک کلام راه‌حل اساسی فضل‌الرحمان در پروژه اصلاح دینی، بازسازی یک نظام اخلاقی قرآن محور است. همان‌طور که اشاره شد، او برای رسیدن به این هدف، روش تفسیر دو حرکتی را ارایه می‌دهد. روش هرمنوتیک یا روش تفسیری «دوحرکتی» فضل‌الرحمان بر دو پیش فرض استوار است: اول اینکه آنچه در قرآن آمده یک کل منسجم است و بین اجزای آن ارتباط وجود دارد. دوم اینکه روح یا پیام این کل منسجم، پیامی اخلاقی برای انسان در تمام اعصار است. بر همین اساس، فضل‌الرحمان فهم و تفسیرهای گذشته را به غفلت از این دو پیش‌فرض متهم می‌کند. این غفلت باعث شده تا در برخی آموزه‌های اجتماعی-حقوقی مثل حقوق زنان تناقضی با روح و اخلاق زمان انسان معاصر ایجاد شود. فضل‌الرحمان با مطالعه قرآن در کنار سیره پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله گامی جدید از درک معنا و مراد قرآن برداشت. او که علت انحطاط جوامع اسلامی را فاصله گرفتن از قرآن و راز اصلاح آن را بازگشت به قرآن می‌دانست، با فاصله گرفتن از آرای فلاسفه سعی کرد با محور قرار دادن قرآن، نظامی اخلاقی و حقوقی متناسب با دنیای امروز بنا کند.

از دید شما به عنوان پژوهشگری که پیرامون آرای فضل‌الرحمان درباره قرآن تحقیق کرده‌اید، نقاط قوت و ضعف رویکرد او چیست؟

اگرچه عده‌ای در این امر که فضل‌الرحمان را از دانشمندان مهم مسلمان در میان دانشمندان اواخر قرن بیستم به شمار آورند، مردد هستند، اما به هر حال او به خاطر هوش، افکار قاطع، حافظه تحسین برانگیز و توانایی منحصر‌به‌فردش در تلفیق مسائل پیچیده به بیان روشن، فراموش نخواهد شد. او قادر به مخفی کردن باورهایش در برابر تعهد اخلاقی نسبت به حقیقت نبود. فضل‌الرحمان با صراحت در جست‌وجوی جنبه‌های انسان‌گرایانه اسلام بود. او با شور و شوق تمام، سعی بر یافتن تعادل معقول بین عقل و وحی داشت. من با نظر ابراهیم موسی در نقد فضل‌الرحمان کاملا موافقم. ابراهیم موسی، در سال 2009 با کمک انتشارات شیکاگو و اضافه کردن پیشگفتار بر این کتاب، اقدام به چاپ مجدد آن کرد. ابراهیم موسی، پروفسور مطالعات اسلامی، استاد دانشگاه نوتردام است. وی عضو دپارتمان تاریخ و انستیتو کرک در مطالعات بین‌المللی است. او با رویکرد تاریخ‌گرای تجددگرایانه، خود را از روابط بومی- سنتی رها کرده و هر چیزی را که با پیشرفت علمی و اقتصادی جوامع اسلامی مطابقت ندارد، رد کرده است. برای همین گاهی نگاه گزینشی به تحولات تاریخی داشته است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...