سرطان نارواداری | مرور
«…بسیاری از شهروندان عادی که از برخی حکومتهای ایدئولوژیک دفاع و ستمها و زشتیهای آنان را توجیه میکنند، مردمانی سادهدل، کماطلاع و تحت سیطرهی روانی مزمن و گستردهی بنگاههای تبلیغاتی حکومتاند و نه اشراری ستمگر و جانیانی درندهخو و ددمنش…» به این سطرهای کتاب که میرسم یکی از تصویرهایی که این روزها در شبکههای اجتماعی بسیار دیدهام در مقابلم ظاهر میشود، زنی که خشم تمام وجودش را پر کرده و چشمهایش دارد از کاسه بیرون میزند، چشمهایی که دستمایهی کار گروهی ازکاریکاتوریستها، طنزپردازان و منتقدان شده است.

تصویر، بخشی از یک درگیری است بین چند زن در مترو، اعتراض یک زن به نوع پوشش زنی و در مقابل اعتراض گروهی به شیوه برخورد آمرانه او و تندی و خشمی که مدیریت و کنترلش از دست همهی آنها خارج شده؛ یکی از صدها مقابلهای که مردم هر روز در محیطهای مختلف شاهد آنند، برخوردهای تندی که گاه در فضاهای مجازی و سایتهای خبری، خیلی ساده انگارانه «دعوای زنان» نام میگیرد؛ این زن نمونهی تمام کسانی است که فکر میکنند الگوی اندیشگانیشان آن قدر کامل و بینقص است که باید به دیگران تحمیل شود، کسانی که تاب تحمل تکثر و دگراندیشی را ندارند، کسانی که آنچه آموختهاند و به آن باور دارند، آنان را به نارواداری و درگیری دعوت میکند و رفتار بر اساس آن آموزهها را تکلیف اجتماعی و شرعی خود میدانند و تنها با ارجاع به یک ایدئولوژی و قانونهای صادره از آن به خود اجازه میدهند دیگران را با زور و ارعاب به رنگ خود درآورند بی آن که برای دیگری حق و هویتی قائل باشند و به نقش گفتمانهای صلحمحور و همزیستی مسالمتجویانه در پیشرفت و توسعهی همه جانبهی جامعه آگاه باشند.
یکی میگوید «الان عکست رو میگیرم میفرستم برای سپاه که بفهمی زیر پا گذاشتن قانون مملکت یعنی چی» طرف مقابل هم میگوید «من هم عکس تو رو میگیرم و پخش میکنم که همه بفهمن شما چه آشغالهایی هستید» آن وسط دستی هم هست که سعی میکند جلوی دوربین را بگیرد و با صدایی ضعیف بگوید خانم نگیر! خانم بس کن! خانم کوتاه بیا! صدایی ضعیف که میان جیغهای این خشم و خشونت گم میشود و احتمالاً آن که زودتر از همه کوتاه میآید صاحب آن صداست. به کوتاه آمدن فکر میکنم که در برخی از لغتنامههای چندمنیِ فارسی معادل «مدارا» آورده شده است، آیا واقعا «کوتاه آمدن» «مدارا کردن» است؟ من که با همین نگاه سطحی به مدارا بارها گفتهام: مدارا تا کی؟ مدارا تا کجا؟ نمیدانم اگر خود را در چنین موقعیتی ببینم چقدر میتوانم رفتار صبورانه از خود نشان دهم؟! صبر تا کی؟ صبر تا کجا؟ صبوری در مقابل چه چیزی و چه کسی؟
اگرچه به نظر میرسد تمام معانی مدارا نگرهای مثبت به دست میدهند اما بیتفاوتی، انفعال، احساس سرخوردگی و ناکامی و احساس ناتوانی هم از جمله عوامل منفی هستند که روی دیگر مدارا را مینمایانند؛ همچنین میتوان گفت همهی این معانی به کنترل کنندههای خشونت و زور اشاره دارند.
فهم چیستی مدارا به عنوان یکی از الزامات و اقتضائات دنیای امروز و فرایند و منطق شکلگیری آن فراتر از آشنایی با گروه پیوستاری واژههایی است که بر مدارا دلالت دارند: رواداری، رعایت کردن، صلح و آشتی، سلوک، مداهنه، لین، ملایمت، آرامی، تسامح، تحمل، آهستگی، نرمی، رفق، مماشات، همکاری، همراهی، همزیستی با دیگران، تساهل، ملاطفت و حسن خلق، آسان گرفتن، با همدیگر آسانی کردن، به یکدیگر آسان گرفتن، اغماض و چشم پوشی، نرمی و ملایمت به پاس خاطر کسی، جوانمردی کردن و سرکردن و… برخی از معناهایی که برای واژههای این طیف معنایی آوردهاند در واقع ناظر بر ویژگیهای اخلاقی و انسانیای است که متضمن و پیش شرط مدارا است: تابآوردن، خم به ابرو نیاوردن، تحمل کردن، بردباری، شکیبایی، برتافتن، مهربانی کردن، ملاطفت، سازش؛ حتی بخشش و بزرگواری و…
میتوان گفت همه این معانی اشاره به ظرفیتها و حد تحمل انسانها دارد و آنچه این ظرفیتها و میزان تحمل را ـ علاوه بر ویژگیهای شخصیتی و فردی ـ تعیین میکند انگیزه و دلایل مداراست؛ خردورزی و مهرورزی دو عامل مؤثر بر افزایش آستانه تحمل و سازشکاری هستند، اگرچه به نظر میرسد تمام معانی مدارا نگرهای مثبت به دست میدهند اما بیتفاوتی، انفعال، احساس سرخوردگی و ناکامی و احساس ناتوانی هم از جمله عوامل منفی هستند که روی دیگر مدارا را مینمایانند؛ همچنین میتوان گفت همهی این معانی به کنترلکنندههای خشونت و زور اشاره دارند و مهمتر آن که موضعگیری ذهنی و عملی فرد نسبت به «دیگری» را در بر دارند. «دیگری» و«صلح» دو مرکز ثقل همه این مفاهیم است.
به طور کلی میتوان گفت در معنای سنتی، مدارا یک ارزش، فضیلت، روش و منش فردی محسوب میشود، که بر کیفیت رفتار و برخورد انسان با دیگری نظر دارد، در این معنا مدارا تا نهادینه شدن آن در روابط اجتماعی و نظام حقوقی جامعه و حقوق شهروندی وبه طور کلی حقوق بشر فاصله دارد؛ اما در معنای امروزی مدارا یکی از مؤلفههای شکل گیری جامعه مدنی و یک ارزش، روش و باور سیاسی، فرهنگی و اجتماعی محسوب میشود.
رواداری و مدارا مفهومی چند ساحتی است که اندیشمندان حوزههای مختلف فلسفه، روانشناسی و علوم اجتماعی و علوم سیاسی و… در پروردن آن نقش داشتهاند؛ اولین اندیشمندان در قرون ۱۵ و ۱۶ میلادی در اروپا این مفهوم را به عنوان آزادی انتخاب مذهب به کار بردهاند همانجا که شواهد تاریخی نشان میدهد اختلافات مذهبی، همبستگی اجتماعی و همزیستی انسانها را به مخاطره انداخته است؛ اما به تدریج قلمرو مدارا گسترده شد و به عنوان یک عنصر ضروری برای شکلگیری و دوام جامعه و فرهنگ دموکراتیک مطرح شد. در جامعه جهانی معاصر مدارا نوعی توانایی و تعهد به شناخت، احترام، مشارکت کردن، گفتگو و توافق با کسانی است که متفاوت هستند و با توجه به این که دامنهی این تفاوتها بسیار گسترده است و روابط بین انسانها نیز گستردهتر شده است و شهروندان جهان کنونی ناگزیر از رابطه و تعامل با دیگرانِ متفاوتاند، ضرورت پرداختن به مدارا و شناخت ریشههای نارواداری بیشتر از قبل موضوعیت پیدا کرده است، چرا که مدیریت تکثر و مواجهه منطقی با «دگراندیشان» و «دگرباشان» محیطهای اجتماعی سالم و امنتری ایجاد میکند وصد البته که تحقق این آسان، آسان نیست؛ و بسیارند عوامل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی که مانع رشد روحیه نقادی، اعتماد اجتماعی و روابط سالم انسانی فارغ از قطب بندیهای ایدئولوژیک میشوند.
ضرورت و اهمیت مدارا باعث شده است این مفهوم در مدل نظری اندیشمندان و نظریه پردازان بسیاری جای خود را باز کند و پس از تعریف و توجیه چرایی مدارا، برای آن انواع و صورتهایی را برشمارند؛ مانند مدارای سیاسی، اخلاقی، اجتماعی (وگت) مدارای سیاسی، عقیدتی، هویتی (دینی وقومی) و رفتاری (مدارای با مجرمان و مدارای جنسیتی) (کینگ) مدارای فعال و منفعل (گلداشمیت)، که مخرج مشترک همهی آنها «پذیرش دیگری» است.
کتاب «رواداری» (پژوهشی درباره حق بر ناحق بودن) نوشتهی محمدامیر قدوسی یکی از کتابهایی است که در چندماه اخیردر تبیین معنا و ابعاد و مؤلفههای رواداری از سوی نشر نگاه معاصر منتشر شده است، نویسنده در این کتاب با تأکید بر فارسی بودن واژه «رواداری» بهکارگیری آن را به جای واژه «مدارا» مناسبتر دانسته است و با تکیه بر مطالعات وسیع و بهرهگیری از منابع موجود در تعریف رواداری تعاریف متعددی ارائه نموده است ازجمله:
«۱- رواداری تصمیمی عمدی است برای برخورداری از ممنوع کردن، مانع شدن یا دخالت قهرآمیز در رفتارهایی که فرد مخالف آنهاست؛ گرچه فرد قدرت ممنوع کردن، مانع شدن یا دخالت قهرآمیز را دارد. ۲- اقدام به رواداری، خودداری عمدی و اصولی یک فرد از منع اشخاص مخالف، در شرایط تنوع است. زمانی که فرد باور دارد که دارای قدرت منع است. ۳- رواداری یعنی تلاش نکردن برای تغییر رفتاردیگران، در حالی که رفتار دیگران برای ما عمیقاً ناپسند است». همچنین در مصادیق رواداری علاوه بر «شهروندان روادار» یعنی شهروندانی که «حق دیگران مبنی بر مطابق میلِ ما نبودن» را به رسمیت میشناسند، حکومت «بی طرف» را هم از مصادیق رواداری میداند به معنی شناسایی حق شهروندانِ «کاملاً برابر» در تدبیر عمومی (دموکراسی ) و احترام به حقوق انسان از آن رو که انسان است (حقوق بشر) و حاکمیت بر مبنای قانون.
این کتاب در ۱۹۲ صفحه و ۳ فصل به چاپ رسیده است و دو دیباچهی روشنگرانه به قلم ابوالقاسم فنایی و علی اکبر گرجی ازندریانی اشتیاق خواننده برای مطالعه کتاب این نویسنده و پژوهشگر جوان را بیشتر میکند و این دو دیباچه با هدف توجیه چرایی پرداختن به موضوع رواداری در واقع بخشی از بدنهی اصلی کتاب به حساب میآیند؛ پس از مقدمهی کوتاه نویسنده، فصل اول در تبیین مفهومی رواداری نوشته شده است و فصل دوم مبانی توجیهی رواداری را برشمرده است و در آن چهار دلیل مستقل به سود مدارا و رواداری در جامعه معاصر اقامه میشود.؛ در فصل سوم نویسنده به رواداری در فرهنگ مسلمانان پرداخته است و با ارجاع به متون مقدس، میراث فقهی و میراث عرفانی، شواهد و نشانههایی از رواداری در فرهنگ اسلامی را آورده است؛ که به نظر میرسد این بخش تا حدودی مستقل از مباحث نظری کتاب است.
در بخشی از این کتاب «آزادی بیان» به عنوان یکی از حقوق شهروندان، از جلوههای بیطرفی دولت ذکر شده است؛ «روشن است که هر شهروند، ترجیحات و انتخابهایی دربارهی دین، اخلاق و سبک زندگی دارد و محق است در چارچوب ترجیحات خود زندگی کند و نیز مجاز است به دور از تحمیل و اجبار، دیگران را به نظام خیرِ برگزیدهی خود دعوت کند. کاری که هر شهروند در یک دولت مشروطه از آن منع میشود، تحمیل سخت یا نرم ترجیحات خود به دیگران است…» شهروند روادار دیگر شهروندان را موظف نمیداند که با عینک او به جهان نگاه کنند و بر این باور نیست که شهروندانی که چون او فکر و زیست نمیکنند، احمق، مزدور و… اند و از حقوق اجتماعی کمتری برخوردارند. دولتهای بیطرف مانع انتقاد و اعتراض شهروندان نمیشوند زیرا هر نظر و باور سرکوب شده میتواند در بردارندهی بخشی از حقیقت باشد.»
نویسنده در بخش دیگری از کتاب به نقش «هنر» و « تعاملات بینافرهنگی» در گسترش رواداری پرداخته است. هنر قوهی تخیل انسانها را برمیانگیزد و آنان را از قفس تنگ یگانه تجربهی زیستهی خود آزاد میکند … فقدان تخیل ناتوانی از گذاشتن خود به جای دیگران را در پی دارد و اطاعت کورکورانه از آتوریتههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اجتماعی که به «ابتذال شر» دامن میزند و به قول هانا آرنت از انسانهای معمولی هیولاهایی میسازد که قادرند همنوعانشان را در کورههای آدمسوزی جزغاله کنند.

تعاملات بینافرهنگی هم اکسیری است که از تنگنظری انسانها میکاهد و «یخ سرد تعصب و خودبرترپنداری را به گرمای مهرانسانی آب میکند » و از همه مهمتر این که «توهم توطئه» را که در فرهنگ جوامع کمتر توسعه یافته ریشه دارد و ابزاری برای سرکوب هر گونه تعامل فراملی است را کماثر و به تدریج بیاثر میکند.
از مصادیق رواداری آورده شده در این کتاب «رواداری با نوابغ» و «رواداری با اشخاص دارای معلولیت» و «رواداری با سنخهای گوناگون روانی» است؛ «تاریخ سرشار از نخبهکشیهای ناشی از عدم درک پدیدهی نبوغ و استلزامات آن بوده است… جامعهای که در برابر نوابغ خود رواداری پیشه میکند، یعنی حق متفاوت بودن آنان را به رسمیت میشناسد و نمیکوشد به هر قیمتی که شده آنان را در قالبهای ذهنی متعارف خود بگنجاند و خلاقیت آنان را سرکوب کند، سرمایه گذاری عظیمی برای مصالح بلندمدت خود انجام داده است… بسیار مهم است که با نوابغ به مثابه شخص برخورد شود نه «سرباز» یا «وسیله» برای پیشبرد جنگ فکری- فرهنگی یا پروژههای سیاسی- عقیدتی … شکوفایی ارادی نوابغ در مسیر خودانگیخته و خودخواسته در برآیند کلی، جامعه را نیز شکوفا خواهد کرد.»
از جلوههای مهم رواداری در جوامع امروزی، رواداری در برابر افراد دارای معلولیت است و پذیرش این امر که آنها زائدهای بر پیکرهی جامعه نیستند و زنده بودنشان عاریتی نیست و حق برابر با همگان دارند و برقراری عدالت در حق آنها در معنای درست و دقیق آن، حمایت از آنها و تسهیل زندگی آنان است. و این نکته را هم نباید فراموش کرد که «بسیاری از دشواریها و تنگناهای زندگی افراد دارای معلولیت، به ویژه معلولیتهای خفیف، نه ناشی از نقص فیزیولوژیک آنان که ناشی از رفتارهای حماقت آلود، ضدفرهنگی و تحقیرآمیز شهروندانِ «جهان معلول سازِ» ماست.»
رواداری در برابر سنخهای گوناگون روانی از مهمترین مصادیق رواداری است. «دنیای درون آدمیان، دنیایی پیچیده و هر شخص وجودی مستقل و بسیار متفاوت از سایرین است … از تفاوتهای سادهای نظیر درونگرایی و برونگرایی، جزئینگر و کلینگر یا قضاوتگری و ادراکی بودن گرفته تا تفاوتهای پیچیدهتری در روان آدمیان که بودگیهای متفاوتی را از هر نفس شریف انسانی در جهان، به منصه ظهور میرساند که بسیار متفاوت از حتی پدر و مادر و خواهران و برادران اوست…» از این رو ژرف اندیشان توصیه میکنند افراد در جامعهای که سودای نیک بختی و رواداری دارد، فارغ از شغل و تحصیلات تخصصی، قدری روانشناسی بخوانند…
در پایان یکی از اشارات این کتاب را میآورم که آگاهی از آن برای ما فرصت تفکر ایجاد میکند، تفکر درعرصهای که میتواند در تحمل آگاهانهتر و منطقیتر شرایط کنونی یاریگر ما باشد و مگر نه این که در مجموع رواداری حاصل «آگاهی» است و نارواداری خبر از «ناکارآمدی شناختی» میدهد: «یکی از مهمترین جلوههای رواداری، رواداری با کسانی است که در تشخیص راه و روش مناسب مبارزه با حکومتهای تمامیت خواه با ما همنظر نیستند. متأسفانه در میان نیروهای تحولخواه، گریبانگیری از یکدیگر با رکیکترین دشنامها و سنگینترین فشارها، که چرا با صدای بلند از رئیس کشور بدگویی نمیکنید؟ چرا شغل دولتی خود را ترک نمیکنید؟ و چرا در اعتصابات عمومی شرکت نمیجویید؟ شیوع فراوانی دارد … هر مبارزی میتواند تشخیص مبارز دیگر را نقد کند، دلایل او را سست و بیاعتبار بشمارد، با صدای بلند او را دعوت به شکستن تقیه کند و او را به خطشکنی و شجاعت فرا بخواند، اما هرگزحق ندارد به مخالف فکری خود توهین کند و او را برای پیوستن به صفوف مبارزه به آن سبک و سیاقی که خود میپسندد، تحت فشارهای ناروا و طاقت فرسا قرار دهد …»
کتاب «رواداری» را میبندم و بر میگردم به دنیای نارواداری که گرم پلمب کردن فروشگاهها و پارکهای طبیعتگردی و سرای عامری کاشان و کافه رستوران تالار شهر قزوین و… است فقط به دلیل نوع پوشش مراجعانشان؛ برمیگردم به دعواهای مترو، اتوبوس و معابر؛ بر میگردم به اخبار اخراج دانشجویان بهایی، معترض، کنشگر و… و در این اندیشهام که ما کی کتاب «رواداری » را بستهایم؟