تقارن اصالت پرسشگری و گذشته | هم‌میهن


هر کسی در زندگی‌اش ممکن است لحظه‌ یا لحظه‌هایی خاص و سرنوشت‌ساز داشته باشد که روند زندگی‌اش را دگرگون کند. یک انتخاب، یک حادثه، یک اتفاق خارج از کنترل و البته ملاقات با یک آدم و... گاهی کسی می‌تواند با بودنش، نظرگاهش، صحبت‌هایش یا شخصیت خاص و متفاوت خودش، تاثیری عمیق روی زندگی آدم بگذارد. کیفیت حضور بعضی آدم‌ها ممکن است مثل زلزله‌ای عمل کند. آدم بعد از ملاقات و شناختن کسی، بعد از راه دادنش به متن اصلی داستان زندگی‌اش، دیگر آن موجود قبلی نمی‌شود و اگر شانس بیاورد، آن آدم و کیفیت حضورش تاثیری سازنده و مفید خواهد گذاشت. جوری که می‌شود زندگی را به دو نیمه تقسیم کرد؛ قبل از او و بعد از او.

خلاصه رمان الیزابت فینچ» [Elizabeth Finch]  جولین بارنز،

«الیزابت فینچ» [Elizabeth Finch] جدیدترین اثر ترجمه شده و آخرین اثر منتشر‌شده جولین بارنز، نویسنده بزرگ انگلیسی، رمانی است درباره همین نوع از ملاقات و شناختن. راوی اول شخص رمان، مردی است که خودش را با یک ویژگی اصلی معرفی می‌کند؛ استاد پروژه‌های ناتمام. مردی با احساس ناکافی بودن و ناکام ماندن. ناکام در عشق و ازدواج، با دو ازدواج ناموفق و ناکام در شغل، روابط بین‌فردی و البته در زندگی. مردی که در بزرگسالی و در سی و چند سالگی و پس از طلاق اولش، در یک دوره دانشگاهی ثبت‌نام می‌کند. دوره فرهنگ و تمدن با استادی به‌نام «الیزابت فینچ». اما این دوره‌ای معمولی نیست. قرار است راوی(نیل) پس از این دوره موجود متفاوتی شود. قرار است آشنایی و یادگیری از استاد فینچ، زندگی نیل را بلرزاند و همینطور هم می‌شود.

«الیزابت فینچ» استاد متفاوتی است. از منبع یا منابع درسی اجباری، از امتحان و نمره سر کلاس خبری نیست. از اطلاعات، نقل‌قول‌ها و رفرنس‌دادن‌ها هم. فینچ قرار است ذهنی پرسش‌گر در شاگردانش ایجاد کند. قرار است به آنها بیاموزد به گذشته با ذهنی رهاشده از پیش‌داوری و با پرسش‌گری نگاه کنند. به اینها بسنده نمی‌کند و با شیوه خاص و کاریزمای تاثیرگذارش، فلسفه زندگی و نگاه به آن را در دانشجویانش به چالش می‌کشد. به عبارتی، بارنز با خلق شخصیتی در قالب استادی که متفاوت می‌پوشد، متفاوت درس می‌دهد، متفاوت می‌اندیشد و حتی حین صحبت و ادای کلمات، متفاوت با هنجار عمومی یا کلیشه‌های رایج استادهای دانشگاه است و با قرار دادن ماده درسی فرهنگ و تمدن در دستان چنین استادی، تلاش می‌کند میراث فرهنگی و میراث تمدنی بشر را از منظری پرسش‌گرانه نگاه کند. اما این نوع از شکاکیت در نگاه به تاریخ و گذشته که در ظاهر امری ایستا، شکل‌گرفته و به نتیجه نهایی رسیده به‌نظر می‌رسد، در کلاس درس «الیزابت فینچ» به همین‌جا ختم نمی‌شود. او نه‌تنها پا را از حدود متعارف تاریخ‌اندیشی فراتر می‌گذارد و پرسش «چه می‌شد اگر فلان اتفاق تاریخی، رخ نمی‌داد» را در ذهن شاگردانش می‌اندازد، بلکه به فلسفه زندگی آنها، به استنباط‌شان از خوشبختی و نگاه‌شان به رنج‌های زندگی هم می‌پردازد. «الیزابت فینچ» زنی است چندوجهی. یک رواقی مدرن. یک بدبین رمانتیک. اما بیشتر جلوه‌ای امروزی است انگار از یک سقراط. خرمگس عرصه عمومی. آشفته‌کننده خوابِ خوشِ باورهای اکتسابی.

اما نگاه به گذشته تنها محدود به درس‌های «الیزابت فینچ» نمی‌ماند. چراکه خود او نیز به یک گذشته تبدیل می‌شود. مرگ او و وصیتش مبنی بر اینکه تمام کتاب‌ها و نوشته‌هایش به نیل (راوی داستان) برسد، او را هم به گذشته پرت می‌کند و رمان می‌شود صحنه تلاش راوی برای زنده کردن «الیزابت فینچ» در خاطراتش.

بارنز این دو چهره متفاوت از گذشته را با یک نخ به‌هم وصل می‌کند. با تکلیف انجام نشده استاد پروژه‌های ناتمام، درباره یک امپراطور تاحدودی فراموش شده و در بیشتر دوران تاریخ مورد لعن و نفرین قرار گرفته: فلاویوس کلادیوس یولیانوس ملقب به جولین مرتد. کشته شده در بیابان‌های ایران، با حکومتی به‌مدت تنها 18ماه. امپراطوری فلسفه‌خوانده و تا مغز استخوان دشمن مسیحیت در حال اشاعه. طرفدار سرسخت چندخدایی یونانی و فیلسوف-امپراطوری نه با ابزار قدرت و کشتار و شکنجه و تعقیب که با نوشتن، استدلال و نقد به جنگ خطری بزرگ می‌رود: اخراج خدایان و تثبیت اقتدار تنها یک خدا (خدای پدر در خوانش کلیسای رومی- مسیحی). حالا شخصیتی منفور که تلاش کرده بود چندخدایی را در برابر تک‌خدایی مسیحیت زنده نگه دارد، موضوع بازاندیشی شاگرد «الیزابت فینچ» قرار می‌گیرد و یک‌سوم رمان، به یک‌باره تبدیل می‌شود به جُستاری تاریخی که سخت مستعد است توی ذوق مشتاقان رمان در معنای معمولش بزند. اما اگر پای یکی از درخشان‌ترین نوابغ ادبی دوران معاصر در میان باشد، اینگونه از متن روایت خارج شدن و جُستاری تاریخی در حدود 60 صفحه را در دل داستان قرار دادن، هیچ لطمه‌ای به لذت خواندن رمان نمی‌زند.

این جُستار درواقع تلاش راوی داستان است برای تمام کردن تحقیق کلاسی‌ای که هیچ‌گاه انجام نشد. به کوشش‌اش برای جرأت اندیشیدن به یک پرسش فینچی: چه می‌شد اگر جولین مرتد بیشتر سلطنت می‌کرد؟ تاریخ را با این‌قبیل پرسش‌ها نمی‌نویسند. اما فینچ همان‌طور که اهمیتی نمی‌دهد بقیه به کفش‌های مردانه پوشیدن‌اش چه نظری دارند، همان‌طور هم به این ممنوعیت در اندیشه تاریخی اهمیتی نمی‌دهد و شاگردانش را به این چالش دچار می‌کند که به امکان‌های مختلف، چه در فرهنگ و تمدن انسانی و چه حتی در مورد زندگی فردی خودشان بیاندیشند.

مرگ «الیزابت فینچ» و وصیت‌اش، راوی را مشتاق شناختن شخصیت جذاب، اصیل و تاحدودی در پرده‌ای از ابهام و راز، استادش می‌کند. انگار فینچ خودش موضوع درس خودش می‌شود. زنی سرشار از اصالت، با رویکردی متفاوت به زندگی، هویت و واقعیت.

خواندن «الیزابت فینچ» مواجه شدن با دو چهره گذشته است. گذشته‌ای کلان در معنای فرهنگی و تمدنی‌اش و گذشته نوعی و فردی در معنای محدود خودش. درواقع تجربه این رمانِ مختصر و نه‌چندان حجیم، تمرینی است برای به صرافت شک افتادن در بدیهات فرهنگی، تمدنی و تاریخی و حتی خاطرات و محفوظات به‌ظاهر قاطع فردی. بارنز نه فقط در این اثر که در بیشتر آثارش نگاه ایستا و ثابت به گذشته را نقد می‌کند. در جهان بارنز، گذشته را می‌شود با تغییر نگاه و زاویه دید، حتی با رخدادی خارج از حدود کنترل و انتخاب و اراده، دوباره به گونه‌ای دیگر زیست. هر اثر ترجمه‌شده از جولین بارنز، یک رخداد مهم در فضای فکری و ادبی ماست.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...