ایستادن در تاریخ | آرمان ملی


داستان آدولف هیتلر و هر چیزی که مربوط به سرنوشت، زندگی و مرگ او است، بعد از هفتاد سال، هنوز خواندنی است؛ زیرا زندگی و مرگ او، چنان رازآمیز بوده که با هر روایت، جنبه‌های تازه‌ای از او آشکار می‌شود؛ آنطور که در رمان «پیشمرگ هیتلر» [La Goûteuse d'Hitler] نخستین اثر روزلا پوستورینو [Rosella Postorino] نویسنده ایتالیایی می‌توان دید. این رمان در سال 2018 منتشر شده و ترجمه فارسی آن توسط ابوالفضل اله‌دادی از سوی نشر نو منتشر شده است.

خلاصه رمان پیشمرگ هیتلر» [La Goûteuse d'Hitler]  روزلا پوستورینو [Rosella Postorino]

این رمان از زمان انتشار تا امروز به بیش از سی زبان ترجمه شده و موفقیت‌های چشمگیری برای نویسنده به ارمغان آورده است. علاوه بر جوایز مختلف ایتالیایی، کتاب توسط نشریه «لارپابلیکا» به‌عنوان یکی از کتاب‌های دهه ایتالیا انتخاب شد؛ تاجایی‌که کریستی لفتری نویسنده رمان مشهور «زنبوردار حلب»، آن را «رمانی تکان‌دهنده، قدرتمند و زیبا» توصیف کرد. می‌توان گفت، «پیشمرگ هیتلر» رمانی است که همچون «خالکوب آشویتس» جذابیت‌های بسیاری برای خوانندگان دارد.
رمان «پیشمرگ هیتلر» که عنوان اصلی آن «چشندگان» است، اثری است که نه‌تنها به یک داستان واقعی فراموش‌شده می‌پردازد، بلکه با نثری غنی و پرجزییات، تجربه‌ای عمیق و فراموش‌نشدنی را برای خواننده رقم می‌زند. این کتاب بر اساس زندگی واقعی مارگوت وُلک یکی از زنان چشایی‌گرِ غذای هیتلر، نوشته شده است و داستانی پرتنش، احساسی و درعین‌حال تأمل‌برانگیز ارائه می‌دهد.
روزِلا پوستورینو با دقت و مهارت داستان زن جوانی به نام رُزا را روایت می‌کند که در سال ۱۹۴۳ به اجبار به گروهی از زنان ملحق می‌شود که وظیفه‌شان چشیدن غذاهای پیشوای آلمان است تا از مسموم‌نبودن آن اطمینان حاصل شود. فضای داستان در قلب آلمان نازی، در مقر مخفی هیتلر (ولف‌شانزه)، شکل می‌گیرد؛ جایی که زنان هر روز با ترس از مرگ، غذا می‌خورند. این تصویر، تنها یک داستان از دل جنگ نیست؛ بلکه روایتی از ترس، بقا، خیانت و قدرت انتخاب در سخت‌ترین شرایط ممکن است.

گاهی اوقات داستان‌های تخیلی می‌توانند به اندازه‌ آثار مستند در روایت رویدادهای تاریخی مؤثر باشند. «جنگ و صلح» تالستوی، با توصیف‌های زنده‌اش از حمله‌ ناپلئون به روسیه در سال ۱۸۱۲، نمونه‌ای بارز از این موضوع است، همان‌طور که «در جبهه‌ غرب خبری نیست» اثر اریش ماریا رمارک راهنمایی عالی برای درک جنگ در جبهه‌ غرب در جنگ جهانی اول به‌شمار می‌رود. هیچ‌یک از این رمان‌ها جای واقعیت جنگ را نمی‌گیرند، اما جهانی خیالی خلق می‌کنند که فهم ما را از گذشته‌ پرآشوبمان عمیق‌تر می‌سازد.

همین موضوع درمورد رمان «پیشمرگ هیتلر» نیز صدق می‌کند. مدت‌ها گمان می‌رفت که آدولف هیتلر، مانند بسیاری از رهبران، از چشندگان غذا استفاده می‌کرد تا اطمینان یابد غذایش مسموم نشده است. او چنان دچار پارانویای شدید شده بود که پانزده زن جوان را مجبور کرد غذای او را در وُلف‌شانزه، پایگاه مخفی‌اش در پروس شرقی (که امروزه بخشی از لهستان است)، بچشند. هر لقمه می‌توانست آخرین لقمه‌ عمرشان باشد. همه‌ آن زنان زنده ماندند و سرانجام در سال ۲۰۱۳، تنها بازمانده‌ آن‌ها، مارگوت وُلک، سکوتش را شکست و این راز را فاش کرد.

در این زمان، روزلا پوستو‌رینو، نویسنده‌ جوان ایتالیایی، وارد صحنه شد و تصمیم گرفت داستان این زنان را روایت کند؛ زنانی که بدون اینکه حتی یک‌بار هیتلر را ببینند، برای او خدمت می‌کردند. بااین‌حال، مارگوت وُلک پیش از آنکه بتواند با او مصاحبه کند، درگذشت و نتیجه‌ کار، این رمان شد؛ روایتی خارق‌العاده از داستانی هولناک.

شخصیت اصلی این داستان، رُزا زاور است، زنی جوان از برلین که در خانه‌ خانواده‌ همسرش زندگی می‌کند، درحالی‌که همسرش در جبهه‌ شرقی می‌جنگد. تجربیات او بازتابی از سرگذشت وُلک و دیگر چشندگان غذا است.

اما داستان فقط درباره‌ وحشت ناشی از هر لقمه‌ غذا نیست. رُزا، دختری شهری در جامعه‌ای روستایی، فردی غریبه است که باید برای پذیرش در میان مردمی که به هم بی‌اعتمادند، تلاش کند. همچنین، زنان چشنده‌ غذا در وضعیتی دشوار قرار دارند: آنها از یک‌سو زندگی مجللی دارند و از سوی دیگر، اولین سپر دفاعی هیتلر در برابر مسمومیت هستند؛ بنابراین در این دنیای بسته و پر از ترس، کاملاً مهره‌هایی قابل چشم‌پوشی محسوب می‌شوند.

وضعیت از این هم پیچیده‌تر می‌شود، زیرا رُزا درگیر رابطه‌ای بدون عشق با یک افسر اس‌.اس می‌شود، که احساس گناه و ترس او را تشدید می‌کند. در یک پایان‌بندی غیرمنتظره، مشخص می‌شود که رُزا از جنگ جان سالم به‌در برده، اما ازدواجش از هم پاشیده است و او دیگر نمی‌تواند درباره‌ گذشته‌اش صحبت کند.

هیچ‌یک از این موارد را نمی‌توان در یک روایت تاریخی سنتی جای داد، اما پوستو‌رینو از طریق داستان‌پردازی، فضای تاریک و ناامیدکننده‌ پایگاه هیتلر در اعماق جنگل‌های پروس شرقی را به دقت بازآفرینی کرده است. شخصیت‌های واقعی نیز در داستان حضور دارند، از جمله کلنل کلاوس فون اشتاوفنبرگ، یکی از رهبران نقشه‌ نافرجام ترور هیتلر در ژوئیه‌ ۱۹۴۴، رویدادی که چشندگان غذا شاهد آن بودند و یادآور این نکته است که کار آن‌ها کاملاً در دل واقعیت جریان داشته است.

ارجاعات تاریخی دیگری نیز به ایجاد حس زمان و مکان کمک می‌کنند، مانند اجرای ترانه‌ی «لی‌لی مارلین» توسط مارلنه دیتریش و سرنوشت غم‌انگیز یکی از زنان چشنده که به‌خاطر داشتن اصالت یهودی به‌سرعت «ناپدید» می‌شود.
اما این‌ها مسائل جانبی‌اند؛ هسته‌ اصلی این رمان، داستان رُزا و همراهانش است؛ زنانی که در طرف اشتباه تاریخ قرار گرفته‌اند و در آنچه «منطقه‌ی خاکستری» نامیده می‌شود، گیر افتاده‌اند؛ جایی‌که تنها هدف، بقا است؛ به هر قیمتی. پوستو‌رینو با دقت و مهارت و زیباییِ هرچه تمام‌تر، این فضای بی‌رحم را به تصویر کشیده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...