زیستن در انزوا | الف


ژرژ پرک از آن دسته از نویسندگان فرانسوی است که آثار خلاقانه‌ای را در نیمه‌ی دوم قرن بیستم به نام خود ثبت کرده‌اند. او عضو انجمن اولیپو بود که اعضای آن تلفیق ادبیات و علومی همچون ریاضی و فیزیک را مبنای کار خود قرار داده بودند. او در این انجمن همگام با ایتالو کالوینو و رمون کنو به نوشتن داستان‌هایی پرداخت که قواعد ریاضی را با فرم‌های ادبی می‌آمیختند. یکی از برجسته‌ترین آثارش در این زمینه رمان «ناپدیدی» است که بازی‌های زبانی و فرمی بدیعی را در خود جای داده و او را نزد منتقدین به نویسنده‌ای بی‌نظیر در سبک خود تبدیل نموده است.

مردی که خواب است» [Un homme qui dort یا The Man Who Sleeps ژرژ پرک

این نویسنده‌ی پرکار تجارب خود را در رمان‌های بعدی‌اش چنان بسط داد که کتاب «زندگی روش استفاده» از او برنده‌ی جایزه‌ی مدیسی شد و رویکرد منحصربه‌فردش در خلق پیچیدگی‌های فرمی در داستان را به همگان نشان داد. رمان «مردی که خواب است» [Un homme qui dort یا The Man Who Sleeps] از مشهورترین آثار اوست که در عرصه‌ی ادبیات توفیق زیادی کسب نموده و از آن فیلمی نیز به همین نام ساخته شده است.

شخصیت اصلی رمان «مردی که خواب است» دانشجویی است که از هیاهوهای پوچ زندگی و از درگیری‌های روزمره با مسائل مختلف جامعه به تنگ آمده و میل به عزلت دارد. رها کردن همه چیز و پناه بردن به جایی که همه‌ی جهان را به حال خود واگذارد، فکری است که او در سر دارد و درصدد اجرای کامل آن است تا از همه چیز و همه کس ببُرد و فارغ از هر موضوعی که او را به نوعی به اجتماع وصل می‌کند، زندگی تنها و منزوی خود را بگذراند؛ زندگی‌ای که به نظر او با دیگران پوچ، خسته‌کننده و کسالت‌آور است.

قهرمان داستان جهانی کافکایی را پیش روی خود می‌بیند؛ جایی که همه‌ی عناصر دست به دست هم داده‌اند تا نابودی بی‌چون و چرای آدم‌ها را رقم بزنند. شبیه آن‌چه که در مسخ و محاکمه‌ی کافکا رخ می‌دهد، این شخصیت خود را در پنجه‌ی نیروهایی حس می‌کند که عاری از منطقی قانع‌کننده او را محکوم به جرم و مجازاتی می‌کنند که حدود و اندازه‌شان مشخص نیست. جهانی ناامن که جز پوچی، حاصلی برای ساکنان خود ندارد و دیر یا زود به مرگ محتوم و بی‌معنای آن‌ها حکم می‌دهد.

منظر روایت‌گر داستان دوم شخص است و گویی قهرمان رمان درصدد است پیش از آن که کسی بابت زیسته و نزیسته‌اش از او حسابی بکشد، خودِ او برای این مؤاخذه پیش‌قدم شود. او می‌کوشد خودش را درباره‌ی جزئی‌ترین عناصر زندگی و کوچک‌ترین وقایع دور و برش مورد پرسش قرار دهد. حتی کوچک‌ترین اجزای تن در این پرسش‌گری از قلم نمی‌افتند و مورد بازخواست واقع می‌شوند. این مسأله نشان از وسواس عمیقی دارد که در ذهن شخصیت کلیدی داستان نهفته و لحظه‌ای رهایش نمی‌کند.

دانشجوی این رمان شاید بسیار کم‌تر از قهرمان مسخ کافکا قربانی سرنوشتی ناگزیز باشد. او که در سوربن جامعه‌شناسی می‌خواند با این استدلال که آمیختن با جامعه جز تیره‌روزی و جنون حاصلی در پی ندارد، از تحصیل کناره می‌گیرد. او در واقع همان نوع از عزلت‌گزینی را پیشه می‌کند که بسیاری از نخبگان درون‌گرا پیش می‌گیرند و بر آن‌اند که ثابت کنند دنیا از درک آن‌ها عاجز است و مدام در آزارشان می‌کوشد. آن‌ها در این مسیر از هرچه به زندگی جمعی و ارتباط با آدم‌ها پیوند می‌خورد، فاصله می‌گیرند و می‌کوشند در خلوت خویش راه نجاتی بیابند. شخصیت محوری داستان نیز تلاش می‌کند به نقطه‌ای از خودبسندگی برسد که دیگر نیازی به مراوده با هیچ کس نداشته باشد. این ایده در ابتدا برای او که خسته از هیاهوی جهان است بسیار کارآمد به نظر می‌آید، اما به‌تدریج چالش‌هایی سر بر می‌آورند که حل‌شان چندان راحت نیست و او در مصاف با آن‌ها تنها و بی‌دفاع است.

ژرژ پرک در این رمان در پی ارزیابی موضوع انزوا در میان جهانی است که انسان را در چنبره‌ی خویش گرفته است و به‌ندرت راه رهایی را به روی او باز می‌کند. او سعی می‌کند عملی بودنِ کناره‌گیری از دنیا و آدم‌ها را محک بزند و در راهی پرپیچ و خم و طی بازی‌های کلامی و فرمی بر آن است که از انسان بپرسد اکنون که جهان جای ناامن و بی‌ثباتی برای زندگی است، آیا می‌توان به طور کامل آن را ترک گفت و در حاشیه‌ای امن و منزوی از آدمیان زیست؟

پاسخ به این پرسش ساده نیست و ابعاد بسیاری را برای تحلیل درست و بی‌نقص می‌طلبد که پرک از بررسی آن نیز ابایی ندارد. پیش‌درآمد کتاب به نقل قولی از کافکا می‌پردازد که آدمی را به رها کردن جهان و بی‌اعتنایی به آن دعوت می‌کند. اما در این کلام هم نکته‌ای نهفته است که آیا با کناره‌جویی از دنیا می‌توان آسوده زیست و آیا جامعه‌ای که از آن جدا می‌شویم و به خلوت خویش پناه می‌بریم نیز ما را رها خواهد کرد؟ پرک مخاطب را دراین‌باره بر سر دوراهی جبرگرایی و انتخاب قرار می‌دهد. او نمی‌تواند آراء نویسندگانی همچون کافکا را بی چون و چرا بپذیرد و باید قهرمان خود را از هزارتویی از تجارب گوناگون بگذراند تا به نتیجه‌ای متقن برسد. او همچون یک ریاضی‌دان خستگی‌ناپذیر و بازیگوش با موضوع انسان و ارتباطش با جهان پیرامون برخورد می‌کند و فرمول‌های بدیع در اختیار مخاطبش می‌گذارد. فرمول‌هایی که اثباتشان مستلزم عبور از راهی پرخطر و سرشار از فراز و نشیب است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...