از راز من هیچ ندانی آسوده تری! | الف


در طول دهه‌های اخیر فراوان از پایان عصر رمان، سخن گفته شده؛ به خصوص با مرگ نویسندگان نامداری که آخرین بازماندگان نسل‌های طلایی گذشته بودند. اما تجربه نشام داده خیلی نباید چنین پیش‌بینی‌هایی را جدی گرفت. هر دوره نویسندگان خودش را دارد. نویسندگانی که الزاما قرار نیست نقش پیشکسوتان خود را بازی کنند. «قلبی به این سپیدی» [A heart so white] اثر خابیر ماریاس [Javier Marías] با ترجمه مهسا ملک مرزبان یکی از تازه ترین عناوینی ست که در مجموعه جهان نو در نشر چشمه منتشر شده است.

قلبی به این سپیدی» [A heart so white] خابیر ماریاس [Javier Marías]

«قلبی به این سپیدی» مصداق بارز یکی از اساسی‌ترین قواعد بازی در رمان نویسی است؛ قاعده ای که می‌گوید اگر بتوانی در همان ده بیست صفحه اول خواننده را جذب خود کنی، بازی را برده ای در غیر این صورت بخت نویسنده باید خیلی بلند باشد تا خواننده رمان را زمین نگذارد و یا اینکه خواننده به دلیلی خاص به خواندن کتاب ادامه بدهد. البته موفقیت یک شروع خوب زمانی کامل می‌شود که با یک ادامه منطقی و پر کشش همراه شود.

خابیر ماریاس شروعی تکان دهنده و نفس گیر را برای خواننده کتاب تدارک دیده و چنان او را درگیر داستان می‌کند که همراه شدن مخاطب با این ایده امری مسلم محسوب می‌شود. اما او همانقدر که هنر یک شروع خوب را دارد، ایجاد کشش برای ادامه داستان نیز تواناست.

«خابیر فرزند چهارم خانواده ماریاس بود. در سال ۱۹۵۱ در مادرید به دنیا آمد. سه تا از برادرهایش دستی در هنر داشتند. پدرش خولیان ماریاس هم فیلسوف برجسته‌ای بود که به خاطر فعالیت‌های جمهوری‌خواهانه‌اش بعد از جنگ‌های داخلی اسپانیا روانه‌ی زندان شد. مادرش دولورس فرانکو قبل از ازدواج مترجم و ویراستار مجموعه منتخب آثار ادبی اسپانیا بود. خانه‌ای داشتند پر از کتاب، هنر و بحث‌های مرتبط با آن و خابیر عموی فیلم‌سازی داشت که در نوجوانی بیش از همه تحت تاثیر او قرار گرفت»، نویسندگی را زمانی که بسیار جوان بود آغاز کرد، دستاورد در این زمینه چهارده کتاب بوده است که اغلب به مهمترین زبان‌های زنده جهان ترجمه شده اند. «ماریاس در دهه‌ی هشتاد در کنار ترجمه‌ که آن را به صورت حرفه‌ای دنبال می‌کرد و رمان‌هایی مثل «تریسترام شندی» اثر «الرنس استرن» را به اسپانیایی برگرداند که جایزه‌ی ملی بهترین ترجمه را برایش به ارمغان آورد، دو رمان منتشر کرد.» از این نویسنده پیش از این نیز در ایران مجموعه ای از داستان‌های کوتاه در قالب کتابی با عنوان «آن زمان که فانی بودم» و نیز رمان «مرد است و احساسش» منتشر شده است.

خابیر ماریاس رمانهای موفق کم ندارد، از این رو در انتخاب بهترین رمان او نظرها مختلف است، برخی رمان «تمام جانها» که در سال ۱۹۸۹ منتشر شده بهترین رمان او محسوب می‌کنند، برخی هم کتاب حاضر را. «ماریاس تا پیش از «قلبی به این سپیدی» رمان‌های دیگری هم نوشت که خوش‌اقبال بود اما این »قلبی به این سپیدی» بود که او را به جهانیان معرفی کرد. بعد از موفقیت چشمگیر این رمان در اسپانیا، به دلیل توجه منتقدان نامدار ادبی اروپا توانست در کشورهای دیگر هم توجه خوانندگان بی‌شماری را جلب کند، حتی بیش از سه میلیون نسخه از این کتاب در آلمان به فروش رسید و بعد از آن بود که جایزه‌ی ایمپک دوبلین را برد.» به هر روی باید گفت«قلبی به این سپیدی» یکی از شاخص ترین و در عین حال جذاب ترین آثار در کارنامه این نویسنده است؛ کسی که اورهان پاموک او را شایسته دریافت جایزه نوبل دانسته است.

روبرتو بولانیو نیز معتقد است خابیر ماریاس بهترین نویسنده اسپانیایی زبان معاصر است و... از این قسم اظهار نظرها که بر شایستگی آثار و قدرت قلم این نویسنده تاکید دارند فراوان است. قلبی به این سپیدی در سال ۱۹۹۷ برنده جایزه بین المللی ایمپک دوبلین شده است.

اغلب منتقدان نیز نظرهایی پر از ستایشی درباره این رمان ابراز کرده اند. یکی از مایه‌های جذابیت بخش آن برخورداری از اتمسفری ویژه است، جهانی پر رمز و راز و پیچیده که بردن خواننده به جهانی ناشناخته تعبیر شده است. البته این ناشناختگی بسشتر بر بکر بودن پهلو می‌زند تا عجیب و غریب بودن.

داستان از سر میز غذا در یک روز به ظاهر معمولی آغاز می‌شود. همه با آرامش مشغول غذا خوردن هستنند اما زنی به نام ترزا بعد از ترک کردن میزا غذا به حمام می‌رود و با شلیک گلوله به زندگی خود خاتمه می‌دهد.

این شروع غیر منتظره تلنگری می‌شود برای تحریک کنجکاوی خواننده و به وجود آمدن این انتظار که از دلایل این خودکشی رازگشایی شود. بنابراین مخاطب برای کشف دلایل این تصمیم غیرمنتظره با ولع ادامه داستان را خوانده و پیش می‌رود.

نویسنده با تدارک دیدن چنین موقعیتی که به طور بالقوه از بار دراماتیک درونی بسیاری برخوردار است که می‌تواند با پرورش درست کشش درونی و بیرونی قدرتمندی برای رمان به وجود آورد. با روایتی اول شخص مخاطب را به دل ماجرایی پر رمز راز می‌برد. بنابراین می‌توان با مترجم رمان هم عقیده بود که «این کتاب درباره رازهایی از زندگی است که آدم‌ها نباید بدانند چون دانستن آن‌ها باعث تغییر مسیرهایی در زندگی‌شان می‌شود و نتایج ناخواسته‌ای برای‌شان به‌وجود می‌آورد.»

راوی کتاب یک زبان شناس است، نویسنده رمان با استفاده از چنین تمهیدی تاکیدی که روی اهمیت زبان به عنوان عنصری که نقش ویژه ای در روابط انسانی بازی می‌کند، به شکلی آشکار تر در معرض دید خواننده قرار می‌دهد.

قلبی به این سپیدی اگرچه به ظاهر رمانی داستان محور به نظر می‌رسد، اما به واقع به شدت اثری درونگرایانه است و می‌کوشد از منظری روانکاوانه به انسانها و روابط چالش برانگیز میان آنها بپردازد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...
خاطرات برده‌ای به نام جرج واشینگتن سیاه، نامی طعنه‌آمیز که به زخم چرکین اسطوره‌های آمریکایی انگشت می‌گذارد... این مهمان عجیب، تیچ نام دارد و شخصیت اصلی زندگی واش و راز ماندگار رمان ادوگیان می‌شود... از «گنبدهای برفی بزرگ» در قطب شمال گرفته تا خیابان‌های تفتیده مراکش... تیچ، واش را با طیف کاملی از اکتشافات و اختراعات آشنا می‌کند که دانش و تجارت بشر را متحول می‌کند، از روش‌های پیشین غواصی با دستگاه اکسیژن گرفته تا روش‌های اعجاب‌آور ثبت تصاویر ...
به قول هلدرلین، اقامت انسان در جهان شاعرانه است... شعر در حقیقت تبدیل ماده خامی به نام «زبان»، به روح یا در حقیقت، «شعر» است. بنابراین، شعر، روح زبان است... شعر است که اثر هنری را از اثر غیرهنری جدا می‌کند. از این نظر، شعر، حقیقت و ذات هنرهاست و اثر هر هنرمند بزرگی، شعر اوست... آیا چنان‌ که می‌گویند، فرازهایی از بخش نخست کتاب مقدس مسیحی که متکی بر مجموعه کتب مقدس یهودیان، یعنی تنخ است، از اساطیر شفاهی رایج در خاور نزدیک اخذ شده یا خیر؟ ...