کاین همه نقش عجب در گردش «پرگار» | خبرآنلاین


تازه ترین کتاب حسین انتظامی «پرگار» است. نمی‌دانم شاید به دلیل دلبستگی ام به دنیای رسانه باشد که از وقتی این کتاب 300 صفحه‌ای به دستم رسید متوجه نشدم ساعت‌ها چگونه گذشت و خواندنش خیلی زود تمام شد.

حسین انتظامی «پرگار تجربه نگاری و جستارهایی در مدیریت فرهنگی آرما

«پرگار از مهمترین ابزار ریاضی است که حد و مرز می‌سازد و در ادبیات حکما و شاعران نشانه حکمت و تدبیر و نظم و انتظام است.» این توضیح را انتظامی در توصیف نام کتابش می‌نویسد و ادامه می‌دهد: «پرگار دایره را می‌سازد که کامل ترین شکل هندسی است و در اینجا کنایه‌ای از فرهنگ و مدیریت فرهنگی به شمار می‌آید که زیربنای واقعی است».

پرگار حسین انتظامی اما در سه بخش به دیدگان مخاطبانش می‌رسد؛ اولی معاونت مطبوعاتی، دومی سازمان سینمایی و سومی جستارهای عمومی که هر کدام از این بخش‌ها حاوی نکته‌ها و خاطرات جالب توجهی است که لااقل در این رده مدیریتی کمتر به صورت کتاب، منتشر شده است.

مدیری فرمالیست؟
برخی انتظامی را مدیری «فرمالیست» می‌نامند؛ فرمالیست یعنی توجه به فرم بیشتر از محتوا. او اما از این نوع شیوه مدیریتی دفاع می‌کند و معتقد است هرچیز باید روشن باشد و برای این روشن سازی نیازمند به قلم آوردن الگوریتم‌هایی هستیم که در ذهن ذی‌نفعان مشترک دارد.
انتظامی اصرار دارد هر جا مسوول است برای همه کارها، آیین نامه، شیوه نامه، نظام نامه و بخشنامه مکتوب داشته باشد، حتی برای بدیهیات.
او مکتوب کردن الگوریتم‌ها را متمایز با کاغذبازی و نوعی بوروکراسی مطابق با تعریف ماکس وِبِر می‌داند (این جامعه شناس و اقتصاددان مشهور آلمانی، بوروکراسی را حاکمیت قانون و منشا اقتدار توصیف می‌کند.)

بچه لوس‌ها
نویسنده پرگار معتقد است این کتاب خاطره نویسی یا گزارش نیست بلکه تلاشی است برای بیان برداشت‌ها و یافته‌های مدیریتی که ممکن است برخی از آنها مختص حوزه فرهنگ نباشد و سایر حوزه‌ها را مشمول شود.

پیرو همین اصل مثلا درباره جانمایی غرفه‌ها در نمایشگاه مطبوعات سال 1393 می‌نویسد: «رفتار قاطع و بدون تبعیض البته سبب رنجش بچه لوس‌ها هم شد؛ ولی کوتاه نیامدیم. بعضی رسانه‌ها فکر می‌کردند از آنجا که خود را مهم تلقی می‌کنند یا به صورت سنتی، مدیران از آن‌ها می‌ترسند، دقیقه 90 هم که بیایند با اهلا و سهلا مواجه می‌شوند و همه‌ی طراحی‌ها به خاطر آنان به هم خواهد خورد. در نمایشگاه سال 1393 فهمیدند آن نازپروری‌ها تمام شده و به همین دلیل در نمایشگاه‌های بعد، به موقع آمدند».

مو لای درز بعضی اقدامات می‌رود!
انتظامی در این کتاب مدعی نیست که تمام سیاست‌هایش در سمت‌های اجرایی درست بوده، او پاره‌ای از کارهایش را هم ناموفق می‌شمارد و به ذکر دلایل ناکامی‌ها هم می‌پردازد تا نشان دهد ادعا ندارد که یافته‌های او درست است یا مو لای درز هیچ یک از اقدامات وی و همکارانش نمی‌رود. پیرو این عقیده، نویسنده کتاب، طرح اشتراک رایگان نشریات را ناموفق می‌داند و با ذکر دلایلی می‌گوید که این طرح به اهداف خود نرسید و معدل کارنامه را هم پایین آورد.

ما یک رییس بد اخلاق داریم
انتظامی که در دوره‌ای مسوولیت سازمان سینمایی را بر عهده داشته ظاهرا می‌دانسته که بعضی مدیران این سازمان توسط یکی دو دستگاه خاص یارگیری شده و عملا در کارشان مداخله می‌شده است به همین دلیل همان روزهای اول به مدیرانش گفته اگر به روال سابق از دستگاه‌های دیگر تماس گرفتند و خواسته‌ای داشتند به آنها بگویند: «ما یک رییس بد اخلاق داریم و او به ما گفته با خودش تماس بگیرید».

فیلم سینمایی خانه پدری کیانوش عیاری سال 1389 ساخته شد که به دلیل ممیزی موفق نشده بود پروانه نمایش بگیرد.
انتظامی درباره حواشی خانه پدری می‌نویسد:« با آقای عیاری صحبت شد که در سکانسی که صحنه‌های خشن داشت -جزییات کشته شدن دختر به دست برادر و پدرش- اصلاحاتی انجام دهند. پروانه نمایش توسط شورا صادر شد و فیلم روی پرده رفت. چند روز پس از اکران، فیلم توسط دادستانی توقیف شد. می‌گفتند فیلم در نقد اسلام است.»
انتظامی این ماجرا و حاشیه‌های آن را آزمونی بزرگ برای خود و مجموعه تحت مدیریتش می‌نامد: «این آزمونی بزرگ برای ما بود. آیا پای مجوزهای خود می‌ایستیم یا مثل بزدل‌ها سکوت می‌کنیم؟» انتظامی در نهایت موفق می‌شود با همکاری قوه قضاییه و معاون فرهنگی آن آقای دکتر صادقی فیلم را به اکران برگرداند.

کارتابل بینی و احساس خدمت!
پایان مطلب آن که کتاب پرگار پر از غافلگیری است از آن جهت که بیان چنین حرف‌هایی از طرف یک مدیر رده بالای دولتی است. مثلا در بخشی از کتاب با عنوان «کارتابل» می‌نویسد: «مدیران دولتی گمان می‌کنند اهمیت آنان به کارتابل‌هایی است که می‌بینند. مدیر پس از یکی دو ساعت کارتابل بینی، وقتی تکلیف آخرین نامه را هم روشن می‌کند نفسی از ته دل می‌کشد و احساس می‌کند خیلی به کشور و مردم خدمت کرده است!»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...