نشست نقد و بررسی کتاب «امدادگر کجایی؟» روز سهشنبه ۸ شهریور در خبرگزاری مهر برگزار شد. در این نشست مرتضی قاضی، مدیر انتشارات مرزوبوم، معصومه رامهرمزی نویسنده کتاب، محمدمهدی شاکری و محمد قائم خانی به عنوان منتقد به همراه جمعی از چهرههای فرهنگی، نویسندگان و مترجمان آثار فرهنگ مقاومت حضور داشتند.
به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، در ابتدای نشست مرتضی قاضی، به عنوان مجری و کارشناس با مقدمهای درباره نشر این کتاب، گفتوگو را آغاز کرد. او ضمن اشاره به دیگر به کتابهای نویسنده با عنوان «من میترا نیستم»، «راز درخت کاج» و «یکشنبه آخر»، درباره اثر مورد بحث نویسنده گفت: چاپ اول این کتاب سال ۹۷ منتشر شد و چند ماهی است که چاپ جدید آن را نیز با شمایل و گرافیکی نو وارد بازار کردهایم. تلاش کردیم رونمایی این اثر جدید را در آبادان نیز داشته باشیم که به علت شرایط کرونایی لغو شد. قاضی ضمناً از تلاش مرحوم روحالله رجایی، خبرنگار فقید برای برگزاری رونمایی این کتاب در سازمان هلال احمر تقدیر به عمل آورد.
محمد قائم خانی، نکات اول خود را در نقد کتاب با اشاره به خط محوری داستان و وجه دراماتیک آن آغاز کرد. او گفت: خط محوری داستان خصوصاً در دو فصل اول بسیار خوب پیش میرود. پراکنده شدن یک خانواده در جریان یک بحران ملی، محور دراماتیک این قصه است که در عین مستند بودن بسیار پرداخت داستانی خواندنی و جذابی را پیش روی مخاطب میگذارد.
او افزود: موقعیتهای کمدی خیلی خوب از کار درآمده و این موضوع از دو وجه بسیار مهم است؛ اول وجه روایی است که در میان تصاویر خشن جنگ و موقعیت بسیار پرتنش آن، طنزهایی به کار میرود که فضا را تلطیف میکند و به شدت هم خندهدار هستند که در اصل محصول شخصیت خود راوی یعنی آقای عچرش است اما در داستان هم به خوبی پرداخته شده است. وجه دوم موقعیتهای کمدی صرفاً برای استراحت و تلذذ در جریان داستان وارد نشدهاند بلکه با نوعی طنز اجتماعی در شکل اعتراضی آن، مواجهیم.
او ادامه داد: روایت نوعی بیپردگی و رکگویی دارد که برای خواننده بسیار جذاب است و باید اشاره کنم که تصاویر بکری که در میانه و پایان کتاب استفاده شدهاند هم بیسابقه و منحصربهفرد هستند و به روایت کمک میکنند.
قاضی سپس توضیح داد: این کتاب درباره امدادگران داوطلب در جنگ منحصر به فرد است چرا که نمونههای قبلی تا جایی که به یاد دارم درباره امدادگران وابسته به شاخههای نظامی نوشته شدهاند. در تقریظ رهبری بر کتاب «شانههای زخمی خاکریز» نوشته آقای صباح پیری به این نکته اشاره شده است باید زندگی اقشار مختلف مردم در کمک به جنگ در زمان دفاع مقدس تصویر شود.
او در ادامه با تاکید بر ضرورت ثبت این روایتها بخشی از تقریظ رهبری را خواند: «ویژگی مهم این کتاب آن است که حال امدادگران را شرح میکند. بسیار لازم بوده و هست که جبههگیان رستههای غیر رزمی مانند: جهادگران، امدادگران، رانندگان، آشپزها و تدارکاتیها که هر کدام عالم مخصوص به خود داشتهاند و بعضاً فداکاریشان از رزمندگان خطوط مقدم کمخطرتر نبوده بلکه حتی پرخطرتر هم بوده مثل (سنگرسازان و خاکریززنان)، نیز شرح خود را بنویسند، یا بگویند و کسی بنویسد».
شاکری، منتقد دوم برنامه از تلاش نشر مرزوبوم برای انتشار ترجمههای عربی، انگلیسی و فرانسوی این کتاب تقدیر کرد و گفت: این کتاب، تصویرگر موضوع بکری بود چرا که ما هیچ تصویر جامعی از زنجیره درمان در طول دفاع مقدس نداریم. این که چه زنجیرهای از خدمات درمانی به یک مجروح از لحظه جراحت تا انتقال به پشت خط و سپس بیمارستان و بهبود ارائه میشود، جزو مجهولات ماست. البته اطلس بهداری رزمی به همت مرکز اسناد منتشر شده اما همچنان این زنجیره ناپیداست. این پروژه هماکنون در سازمان تعریف شده اما در ضمن خاطرات آقای عچرش، تصویری از این زنجیره به مخاطب ارائه میشود.
او ادامه داد: یکی از مسائل ما در ترجمه انگلیسی و خصوصاً فرانسوی این بود که نمیدانستیم به آقای عچرش در جنگ واقعاً کدام عنوان در بخش امدادگری را بادی اطلاق کرد. چرا که عنوان «امدادگر» در فارسی یک لفظ عام است که شامل همه بخشها از رانندگی آمبولانس گرفته تا پانسمان و جراحی میشود اما در فرانسه این طور نیست و هر کدام از خدمات زنجیره درمان، نام مختص به خود را دارد. بنابراین باید عنوانی پیدا میکردیم که به آقای عچرش بخورد.
او در نقد دیگری به عنوان کتاب افزود: اسم کتاب کلاً هم مناسب نیست. در هیچ کجای متن کتاب به جمله «امدادگر کجایی؟» اشاره نمیشود بلکه تنها در بخش روایت حج به صورت گذرا اشاره میشود اما کل آن بخش هم، قطعهای اضافی در روایت و پازل آن است که باید به طور کلی در ترجمهها حذف گردد چرا که مخاطب انگلیسی و خصوصاً فرانسوی، چیزی در این رابطه نمیداند و شرح این بخشها و مبانی معرفتی آن، خواننده را از اصل بحث دور میکند.
شاکری ادامه داد: این کتاب برای مخاطب خارجی بسیار کتاب خوبی است و انتخاب آن برای ترجمه به این زبانها، انتخاب دقیقی است چرا که روایت یک شهروند غیرنظامی و معمولی آبادانی است که حتی تفنگ هم ندارد و هیچ وقت از تفنگ در جنگ استفاده نمیکند. او یک امدادگر است و در کتاب نگاه ایدئولوژیک، سیطره ندارد که موجب فاصله گرفتن مخاطب غیر ایرانی و ناآشنا با فضای فکری دفاع مقدس از کتاب شود.
او افزود: «امدادگر کجایی؟» در واقع تاریخ اجتماعی جنگ را روایت میکند و نه روایت یک رزمنده در ردههای نظامی است و نه یک امدادگر جنگی بلکه میخواهد بگوید که مردم چطور در طول جنگ، زخم برداشتند و چطور مقاومت کردند و برای چه وارد این جریان شدند. این نگاه در تاریخ شفاهی جنگ خیلی کم روایت شده و از این جهت خاطرات آقای عچرش منحصر به فرد است.
شاکری با ارائه پیشنهادی ادامه داد: ما میتوانیم بخشی از رویدادهای این کتاب را با دیگر کتابها تقاطع بدهیم تا به تصویری کاملتر از یک رویداد در روایتهای مختلف برسیم. ۳ رویداد از اتفاقات موجود در کتاب در کتابهای دیگر هم وجود دارد که بسیار مهم هستند. اول رویداد شهادت برادر خانم حسینی، راوی کتاب «دا» است و آقای عچرش، راننده همان آمبولانسی است که خانم حسینی و پدرش را برای شناسایی شهید به سردخانه میبرد. جالب این است که خود خانم حسینی، در کتابش روایت دقیقی از آن لحظات ارائه نمیدهد چرا که حتماً لحظات سختی بوده و شاید به علت سنگینی درد، فراموششان شده باشد اما آقای عچرش نقل میکند که من کلت برادرشان را برداشتم و خانم حسینی در آن لحظات که طبیعتاً هر بازماندهای به یادگار عزیز از دست رفتهاش حساس است، به آقای عچرش گفته کلت را به عنوان یادگار برگرداند.
تقاطع دوم با کتاب «شماره پنج» نوشته خانم فاطمه جوشی است. واقعه سینمارکس آبادان هنوز در اسناد ما بسیار مبهم است و غیر از بریدههای روزنامه چیزی از آن در دست نداریم. آقای عچرش به عنوان یکی از حاضران در جریان دادگاه سینمارکس، روایتی به مراتب دقیقتر از سایر روایتها ارائه میدهد و خانم جوشی هم در همین دادگاه حاضر است اما روایت او به نسبت اطلاعات کمتری ارائه میدهد. تقاطع سوم در ماجرای خواهران بسیج آبادان اتفاق میافتد که خانم جوشی تصویر کاملتری از آن ارائه داده است. باید تمام اینها را مانند پیکسهای یک تصویر کنار هم بگذاریم تا به یک نمای کامل از رویداد برسیم.
قاضی با اشاره به اهمیت روایت جنگ از نگاه «جنگزدهها» که در روایت رسمی با عنوان «آسیبدیدگان جنگی» برای اشاره به این افراد استفاده میشود و در کنار هم چیدن خردهروایتهای این افراد در کنار هم، تریبون را به رامهرمزی داد.
معصومه رامهرمزی ضمن تاکید بر نقش محقق یا همان نویسنده در آثار مستند و تاریخ شفاهی جنگ گفت: چیزی که در کتاب میبینید و خط روایی که در آن پرداخته شده، کار محقق است و نه راوی. ما محققان هستیم که از حساسیتهای رویدادها آگاهیم، نقاط تاریک و روشن را میشناسیم و از قبل میدانیم که به دنبال کدام بخشهای روایت باید بگردیم و این بخشها را در ضمن سوالات از ذهن راوی بیرون میکشیم.
او افزود: برای شخص من همواره روایت زندگی در جنگ مهم بوده است و دوست داشته و دارم که بدانم زندگی هر قشر و هر یک از مردم در جنگ چطور گذشته است. شما تا اتمسفر زندگی افراد را ندانید، تا دنیای آنها را کشف نکنید نمیتوانید کتاب خاطرات خوبی دربیاورید. در بحث خاطرهنویسی رویکردهای متفاوتی وجود دارد که بسیاری از آنها ما را به سمت اطلاعات محض میبرند و نویسنده را به این سمت سوق میدهند که فقط هر میزان اطلاعات موجود را از راوی استخراج کند. این جاست که روایت نخواندنی میشود و باعث میشود که تصاویر و قابها را نبندیم و دنبال درآوردن داستان زندگی و تصویرسازی نباشم. به نظرم من با تجربهای که هر نویسنده در ضمن کار کسب میکند متوجه میشود از کار چه میخواهد.
او ادامه داد: برای من به عنوان کسی که تجربه زیسته امدادگری جنگ را داشته این مهم بود که کسی سراغ این دسته از امدادگران نرفته است. علتش هم این است که این افراد، افرادی غیرنظامی بودند که به ضرورت جنگ وارد امدادگری شدند و بعد هم پراکنده شدند و به دنبال زندگی خودشان رفتند و کسی نبود که داستانشان را ثبت کند. این افراد یک تریبون رسمی مثل نشر ۲۷ متعلق به لشگر ۲۷ محمدرسولالله ندارند. این روایتها محصول فعالیتهای شخصی است. اگر امکانات شخصی، تهراننشینی و ارتباط فامیلی من با راوی این کتاب هم نبود شاید همین مقدار را هم نمیتوانستیم به سرانجام برسانیم و این نقطه ضعف ماست که کار را برای روایت این قصهها سخت میکند.
او اضافه کرد: موضوع مهاجرت برای من به شدت مسئله است. کسی به آسیبهای جنگ نپرداخته است درحالی که بسیاری از این آسیبهای اجتماعی مشترک هستند و ما در زلزله سرپلذهاب شاهد بودیم که بسیاری از آن آسیبهای تلخ ناشی از وضعیت بحرانی اتفاق افتاد درحالی که اگر تجربه قبلی از جنگ جایی ثبت شده بود میتوانست جلوی بسیاری از این آسیبها را بگیرد.
رامهرمزی در پاسخ به نقد عنوان کتاب توسط شاکری گفت: من در زمان نوشتن به علت حساسیت ثبت خاطرات راوی به صورت عین به عین، به خودم اجازه نمیدادم که در این حد در متن دست ببرم که جملهای را که در روایت جا دارد و آسیبی به آن نمیرساند در بخشهای مرتبط برای حفظ مبنای نام کتاب، جاگذاری کنم. اما شاید اگر امروز بود این کار را میکردم. ما مستندنگارهای و نویسندگان تاریخ شفاهی، به شدت با وسواس و احتیاط مینویسیم و ما خیلی مظلوم و مهجور و محدود هستیم چرا که مستندنویس و تاریخنگار هستیم و این کتابها برای تاریخ میماند و به عنوان منبع مورد رجوع قرار میگیرد. اگر در موارد بسیار در کتاب که آقای عچرش، توسط مجروحان مورد خطاب قرار میگیرد، این جمله را ذکر کرده بودم دیگر امروز این مشکل وجود نمیداشت. در هر صورت ارتباط تنگاتنگ نویسنده و مترجم میتواند بخش زیادی از این مشکلات را رفع کند. در مواردی نظیر موضوع حج هم مترجمانی که فضای فکری زبان مقصد را میشناسند بهتر میتوانند بگویند که اگر موضوعی در میان مخاطب آن زبان، قابل فهم نیست بهتر است برداشته شود یا نه و مشکلی از این جهت وجود ندارد.
او ادامه داد: گرههای پژوهشی این کتاب بسیار زیاد بود و مسائلی مثل نام انواع و اقسام ستادهایی که به اقتضا جنگ به وجود آمدند و بعداً هم منحل شدند، باعث میشد که ردیابی نامها و اتفاقات سخت شود. با تمام اینها من موفق شدم حتی مصوبات مجلس درباره این ستادها را پیدا کنم. به هر حال تحقیق این کتاب، بسیار طول کشید و بسیار سخت بود اما در ظاهر داستانگونه آن چندان پیدا نیست.
رامهرمزی گفت: درباره تقاطعهای این کتاب با سایر کتابها و مشخصاً درباره سینمارکس باید بگویم که این کتاب تمام شده و آماده چاپ بود. شبی که من خدمت آقای عچرش، کتاب را برده بودم تا تأیید و امضا کند، در تلویزیون مستندی درباره سینمارکس پخش میشد. ناگهان ایشان گفت «یادش بخیر دادگاه سینمارکس!» این درحالی بود که من قبلاً مطالب مرتبط با ن را از راوی گرفته بودم اما هنوز اشاره نکرده بود که در کمپ امداد سینمارکس بوده و همان جا دوباره پروسه تحقیق در این موضوع اضافه شد و چاپ کتاب، یک سال عقب افتاد. اما مهم بود چون بخش مهمی از تاریخ انقلاب ماست.
او ادامه داد: کتاب خاطرهنویسی، دو وجه دارد؛ وجه تاریخی و وجه ادبی. ما این وسط دوزیست هستیم. هم باید حواسمان به خط دراماتیک داستان باشد و هم مسائل تاریخی و سندی. در بخش روایت برادر خانم حسینی هم با ایشان تماس گرفتم و موضوع را در میان گذاشتم و گفتم من روایت آقای عچرش را به همین شکل میآورم. ممکن است بخشی را شما به شکل پررنگپ و دقیق به یاد نداشته باشید و بخشی را ایشان اما لازم است که موضوع با راویهای مختلف تطبیق داده شود.
خانی، با اشاره به این که رویکرد تاریخی هم میتواند صرف ذکر وقایع تاریخی نباشد و آوردهای برای امروز ما داشته باشد، گفت: تاریخ صرف گزارش گذشته نیست و باید بپرسیم که برای امروز ما چه دارد. کتاب «امدادگر کجایی؟» روی شکافهای سیاسی و اجتماعی روز ما میایستد و روزهای بیداری را روایت میکند. زاویهدید روایت آن هم مردم هستند.
او افزود: متأسفانه روایت رسمی دارد به سمت خالصسازی حرکت میکند. حتی اگر این خالصسازی را بپذیریم حالا این مسیر به حذف و هرس زوائدی رسیده که شاید برای برخی گفتمانها یا نهاد قدرت جذاب نیست. اما کتاب «امدادگر کجایی؟» با رؤیت بخش مربوط به انبار مشروب به مبارزه با این شکل خالصسازی در روایت رسمی میرود. شاید بگوییم که مردم خصوصاً آنها که در زمان انقلاب و جنگ بودهاند این چیزها را میدانند و میگویند اما مهم است که متن به آنها بپردازد و این کتاب از معدود متونی است که این روایتها را ثبت و ضبط کرده است. ما باید جلوی یکدست شدن روایتها را بگیریم و کاری که این کتاب کرده بسیار ارزشمند است و نشان میدهد که یک متن مستقل از رویات رسمی تولید شده است.
او ادامه داد: کتاب به مسائل اجتماعی مختلفی اشاره میکند که روایتشان قابل تحسین است. یکی از آنها شعار دادن در ماجرای تظاهرات خلق عرب است که در عین کمدی بودن، نشان میدهد چقدر مسئله زبان در ایجاد تضادهای سیاسی و اجتماعی مهم است. درباره سینمارکس هم اعتراف شجاعانه این روایت به این احتمال که واقعه میتوانسته واقعاً برخاسته از انگیزههای برخی گروههای اسلامگرا باشد، باز هم زاویه اثر با روایت رسمی را نشان میدهد؛ موضوعی که روایت رسمی در پی حذف احتمال آن است. این اتفاق تصویر بزرگتری از جحریانهای درگیر در انقلاب ارائه میدهد و نشان میدهد که گروههای مختلف واقعاً چه انگیزههایی داشتند و تا چه اندازه حاضر بودند برایشان هزینه بدهند.
او گفت: مسئله منطقه سیاحی کاملاً به موضوع مورد بحث در مطالعات توسعه مرتبط است. در این بخش میبینیم که یک رشد پایین به بالا وجود دارد درحالی که در پژوهشهای توسعه، اذعان میشود که توسعه اساساً یک مسئله از بالا به پایین و مرکزگرایانه است. در این ماجرا میبینیم که در یک منطقه آن هم در شرایط بحرانی جنگ، چطور توسعه مبتنی بر مشارکت مردمی و آن هم نه مشارکت سهمخواهانه بلکه مشارکت خودانگیخته، اتفاق میافتد. این روایتها باید حتی در مطالعات و پژوهشها دانشگاهی مورد توجه قرار گیرد و سیاستمداران کشور بخوانند و به نیروهای اجتماعی ایمان بیاورند و به آنها اعتماد کنند و بستر حضور خلاقانه و آزادانه نیروهای اجتماعی را فراهم کنند.
خانی افزود: موضوع تعارض منافع بخش جالب دیگری است که در این کتاب مطرح است و نشان میدهد در نحوه حکمرانی ما چه شیوههای کمدیواری وجود دارد که در زندگی روزمره هم دیده میشود. وقتی که یک قاعده با یک ابلاغیه مدتها بر روابط مردم حاکم میشود بدون این که با وضعیت موجود تطابق و سازگاری پیدا کرده باشد و بعد که مراجعه میکنید و از مبنای عمل به آن قاعده میپرید تنها پاسخ این است که این طور ابلاغ شده و سر همین ابلاغیه، زندگی مردم برای چندین سال مختل شده است اما کسی هم به فکر نمیافتد که این قاعده و این ابلاغ باید تغییر کند. این هم وضعیت کمیک و البته تلخی را ایجاد میکند که در زندگی روزمره ما هم دیده میشود.
شاکری در بخش دوم صحبتهای خود به مسئله قومیتگرایی در کتاب اشاره کرد و گفت: خاطرات آقای عچرش نشان میدهد که چطور ماجرای اعدام عربهای خوزستان توسط عراقیها، باعث دور شدن عشیره عرب در ایران و تقابل آنان با عراق میشود. تغییر بافت عشیرهای اعراب که تا پیش از جنگ بسیار مهم است در ضمن خاطرات آقای عچرش که خودش هم یک عرب خوزستانی است، به خوبی تصویرسازی میشود و متوجه میشویم که جنگ چطور این مسائل کماهمیت را به حاشیه میبرد و حذف میکند و خود این عرب خوزستانی بدون این که اصلاً به مسئله فکر کند، به خواستگاری یک خانم ایرانی میرود، مسئله عرب و عجم حل میشود و خود او هم جزئی از نیروهای داوطلب جنگ میشود. طبیعتاً یک مخاطب عربزبان هم با این روایت که از زبان یک عرب گفته شده ارتباط بیشتری میگیرد و ما این موضوع را در ترجمه عربی مدنظر داشتیم.
شاکری ادامه داد: کتاب از وجه ادبی هم کاملاً قابل اعتناست و در بخش مربوط به کارخانه آبجوسازی و انهدامشان، این وجه به شدت دیده میشود که در توصیفات، کاملاً وجوه ادبی به کار رفته است.
قاضی، مدیر انتشارات مرزوبوم در این میان توضیح داد: در نشر مرزوبوم از زمانی به بعد، وجود اعلام را الزامی کردیم. این اتفاق به یافتن اسامی و تسهیل استفاده متون برای پژوهشگران کمک مؤثری میکند. از کارهای دیگر، استخراج دانشنامه جنگ است که با همین نگاه درحال پیگیری است.
رامهرمزی در بخش آخر این نشست گفت: برای من اشاره به تمایز روایت رسمی و غیر رسمی بسیار جالب بود و باید تصریح کنم که همواره در جستوجوی روایت غیررسمی بودهام چون این بخش جامانده در روایت جنگ است. ما وقتی دائماً یک جور روایت کنیم، نه برای کسانی که اهل مطالعه به قصد لذت و سرگرمی هستند، و نه برای پژوهشگران و نه برای تاریخ، آوردهای نخواهیم داشت. حتی خود من که پژوهشگر هستم وقتی میردم تا یک روایت مردمی ناب را در میان خاطرات پیدا کنم به سختی به این هدف میرسم. دنبال این بودم که روایت غیررسمی مردمی از جنگ، پرداخته شود. ما بچه انقلاب هستیم. از بین رفتن مغازههای مشروبفروشی و انبارهای آبجو، یکی از حوادث خاص انقلاب است و در همه شهری هم اتفاق افتاده است اما وقتی میگدید چیزی درباره آن روایت نشده است. چرا؟! این موضوع مهمی است.
او ادامه داد: آقای عچرش فردی است که نام زندگی پیش از جنگ او را «دوران سرخوشی» گذاشتهایم. فردی است که در دنیای خودش است، فوتبال بازی میکند، سینما میرود، با دوچرخه میگردد، آدمی است که دارد از زندگی لذت میبرد و اصلاً نمیداند در کشور چه خبر است و انقلاب و ساواک چیست. اما یکی دو سال قبل از انقلاب و حوالی سال ۵۶ با سخنرانیها و افزایش اطلاعات آرامآرام در جریان قرار میگیرد. ما در آبادان دو طیف داشتیم: عدهای شرکتنفتیها بودند که هم از تنعم بیشتری برخوردار بودند و هم سیاسیتر بودند اما بخش دیگر که به آنها شهری میگفتیم، آدمهای معمولی بودند که از مواهب شرکتنفتیها برخوردار نبودند و از چیزی هم خبر نداشتند. آقای عچرش در جریان انقلاب قرار میگیرد و بعد هم با گروههای دیگر به انقلاب میپیوندد. چرا نگفتیم که آدمهای این چنینی درگیر انقلاب شدند؟! چرا تصویر این آدمها در کتابهای ما مفقود است؟!
او افزود: منی که اینها را میگویم قطعاً کتابم مورد اقبال دستگاه رسمی کشور قرار نمیگیرد. شاید نه تشویقی شود و نه در جشنوارهای دیده شود. برای من این مسئله خیلی عادی است و مشکلی با آن ندارم اما حرفم این است که ما به عنوان نویسنده اگر لذت کشف و خلق را در این کتابها ببریم به هیچ چیز دیگری فکر نمیکنیم. همه سختیهای پژوهش و شببیداریها و خستگیها را به جان میخریم چون کشف دنیای این آدمها لذتبخش و البته مهم است.
رامهرمزی تصریح کرد: در این کتابها خلق صورت گرفته است. این حرفی است که امروز میزنم و شاید سه سال پیش این را نمیگفتم. اما حالا اذعان میکنم که این ورود و خروجها مال نویسنده است. راوی گفته اما قاببندیها مال نویسنده است و این مسئله در حوزه پدیدآوری تعریف میشود. ما نمیتوانیم منکر این خلق بشویم. بزرگان ما میگویند ما نویسنده نیستیم، ما نویسا هستیم. ما ضبط صوتیم. چرا که در مستندنگاری اصلاً نویسندگی را قبول ندارند. میگویند ما وکیل بیانات آن فرد هستیم. این اشکالی ندارد. ما با طیب خاطر این را میپذیریم چون این آدمها آن قدر بزرگ هستند که ما برویم دو زانو جلویشان بنشینیم و منتشان را بکشیم تا حرفهایشان را بگویند چون او دارد تجربه معنوی روزهای زندگیاش را در اختیار من قرار میدهد چیزی که سرمایه تمام عمر اوست. من از این استخراج لذت میبرم اما امروز باید اساتید ما به این مفاهیم طور دیگری نگاه کنند. ما دیگر در دهه ۶۰ و ۷۰ نیستیم و اگر میخواهیم روایتمان را معاصرسازی کنیم که به درد امروزمان بخورد و جوان ما آن را بخواند و در زندگی خود از آن بهره ببرد، باید نویسندگی نویسنده جنگ را بپذیریم و از او حمایت کنیم.
او افزود: این همه متولی برای روایت جنگ داریم از حوزه هنری گرفته تا مراکز پژوهشی داریم اما یکی از آنها نمیآید دو تا اتاق به نویسنده جنگ بدهد که مجبور نباشد در خانه راوی یا کافیشاپ قرار بگذارد. نمیگویند شما که دارید برای انقلاب و جنگ کار میکنید بیایید در این اتاق که امکاناتی حداقلی وجود داشته باشد. من اشک ریختم وقتی دیدم نویسندگان جنگ در اندیمشک در آن گرمای طاقتفرسا، در صفحات شخصیشان طلب کمک کرده بودند برای یک کولر گازی که فقط بتوانند کارشان را جلو ببرند! مدیران فرهنگی ما کجا هستند؟! این نگاه باید تغییر کند. البته اگر تغییر هم نکند ما راه خودمان را خواهیم رفت و معطل این چیزها نخواهیم شد. اما باید شیوه حمایتهایمان را تغییر دهیم و شکل برخوردمان با روایت جنگ را عوض کنیم. ما به روایت غیررسمی مردمی نیاز داریم. باید به سراغ همه مردم برویم و برای این کار ما حاضریم حتی از جیب و جان بگذریم. چون به کارمان اعتقاد داریم.
او ادامه داد: ما در یکی از گروههای جمعخوانی با حضور ۵ هزار نفر در کل کشور در فضای مجازی پرسیدیم که اگر بخواهید به یکی از مقاطع تاریخی کشور برگردید و تجربهاش کنید، کدام مقطع را انتخاب خواهید کرد. چهرههای جوانی که شاید از نظر شما هیچ نسبتی به انقلاب و دفاع مقدس نداشته باشند، پاسخ داده بودند که دوران جنگ! حتی خودم هم باور نمیکردم! چون این دوران، دوران طلایی بالندگی ماست. اگر ما بخواهیم این دوره را درست حفظ کنیم و به عنوان یک ودیعه، یک تحفه و ارمغان آن را به جامعه اهدا کنیم باید در بسیاری از عملکردهایمان خصوصاً در مبانی نظری که از سوی اساتید تعریف میشود، تغییر ایجاد کنیم. ما نیاز به نگاه معتدل مردمی داریم. این کتابها نه تاریخ محض هستند و نه ادبیات محض و این کشمکش بین ادبیات و تاریخ، ما را به افراط خواهند کشاند؛ کتابهایی نوشته خواهند شد که به لحاظ تاریخی بسیار مستند هستند اما خوانده نمیشوند و کتابهایی منتشر خواهند شد که از لحاظ ادبی بسیار شیرین هستند اما قابل اعتماد نیستند. باید به نگاه میانهای برسیم و بپذیریم که این عرصه اگر بخواهد جان بگیرد به نویسنده حرفهای نیاز دارد.