هشدار به مخاطب نوجوان | قدس


در ادبیات کودک و نوجوان هستند آثاری که با هدف آگاهی‌بخشی به معضل قاچاق پرداخته‌اند. رمان نوجوان «اردک سیاه» [Black duck]، نوشته ژانت تیلور لایل [Janet Taylor Lisle]، از این دست آثار است. رمان درباره‌ پسر نوجوانی است که در شهری ساحلی در آمریکا زندگی می‌کند. شهری که محل تجارت‌های کلان قاچاقچیان است.

خلاصه رمان اردک سیاه» [Black duck]، نوشته ژانت تیلور لایل [Janet Taylor Lisle]

مسأله‌ قاچاق همواره یکی از مسائلی است که جوامع مختلف با آن دست به گریبان‌اند. منفعت فراوانی که از طریق این تجارت غیرقانونی به دست می‌آید، باعث می‌شود خیلی‌ها بدون توجه به خطرات این کار، به قاچاق روی آورند. تا آن‌جا که عده‌ای از مردم عادی نیز به دلیل مشکلات مالی به سوی این تجارت پر منفعت و غیرقانونی جذب می‌شوند. تجارتی داغ که گاه شعله‌های سوزانش دامن این افراد را می‌گیرد. تجارتی که علاوه بر زیان رساندن به افراد درگیر در این مسأله، می‌تواند آسیب‌های زیادی نیز به اقتصاد و فرهنگ جامعه وارد کند.

«قاچاق پدیده‌ای پیچیده است و می‌تواند با همه اجزای امنیت جامعه مرتبط باشد، زیرا به واسطه‌ی ماهیت پنهانی خود در لایه‌های مختلفی رسوخ می‌کند... در وجه اجتماعی و فرهنگی، قاچاق کالا به دنبال سلسله آثار خود پس از تحمیل بیکاری ممکن است به بحران‌های کارگری و اعتراض‌های اجتماعی منتهی شود و به ابزاری ضدفرهنگی برای به ابتذال کشاندن و آسیب رساندن به هنجارهای اجتماعی و الگوهای سنتی تبدیل شود» (خاندل و ملک‌پور افشار، 1401: 2).

در ادبیات کودک و نوجوان هستند آثاری که با هدف آگاهی‌بخشی به معضل قاچاق پرداخته‌اند. رمان نوجوان اردک سیاه، نوشته ژانت تیلور لایل، از این دست آثار است. رمان درباره‌ پسر نوجوانی است که در شهری ساحلی در آمریکا زندگی می‌کند. شهری که محل تجارت‌های کلان قاچاقچیان است. تجارت‌هایی بسیار پرمنفعت. گردانندگان این تجارت چند مافیای بزرگ و مرموزاند که با حمایت دستگاه‌های اداری و امنیتی فاسد منطقه به حیات خود ادامه می‌دهند. اکثر مردم عادی منطقه نیز از قاچاق سود می‌برند و با قبول کارهایی چون باربری و حمل و نقل، انبارداری و... برای این باندهای قاچاق پولی به جیب می‌زنند. میل به ماجراجویی و ثروت هنگفت و بادآورده، چنان آن‌ها را وسوسه می‌کند که بی‌توجه به خطرات کار، پا در این راه می‌گذارند. «آن روزها بیست دلار، برای یک پسر بچه پول کمی نبود. اما فقط پول نبود که برایم جذابیت داشت...» (ص131). روبن، پسر نوجوان داستان هم به همین شکل درگیر این کار می‌شود و قبول می‌کند عضو خدمه‌ی قایق اردک سیاه شود. قایق تندرویی که آوازه‌اش سر زبان‌ها افتاده است. قایق معروفی که هیچ‌وقت به دست پلیس نیفتاده و به خاطر داشتن دو موتور هواپیما سرعتی بی‌نظیر در فرار از دست گارد ساحلی دارد. قایقی که بارها از طریق گارد ساحلی تهدید شده است. «باز هم نمی‌دیدیم یا نمی‌خواستیم ببینیم. بالاخره شنیدن هشدار گوش شنوا می‌خواهد» (ص272).

در اولین سفر دریایی روبن اما اتفاقی هولناک می‌افتد. اردک سیاه که ماموریت شبانه‌اش لو رفته، به وسیله‌ی گارد ساحلی محاصره و به رگبار بسته می‌شود و تمام خدمه‌ی قایق قتل عام می‌شوند. روبن که در جایی مخفی شده، به شکلی معجزه‌آسا زنده می‌ماند و از نزدیک شاهد این کشتار وحشتناک و مرموز است. کشتاری که دلیلی جز مبارزه‌ی گارد ساحلی با قاچاق دارد. کشتاری که گویا در آن مافیای بزرگ و پلیس فاسد دست دارند. روبن بعد از حادثه ماجرا را به مردم اطلاع می‌دهد اما از دست کسی کاری بر نمی‌آید و گارد ساحلی به راحتی تبرئه می‌شود. قربانی این ماجرا تنها جوانان ماجراجوی محلی‌اند که به دنبال کسب درآمدی پا در این راه بی‌بازگشت گذاشته‌اند. جوانانی که بازیچه‌ی باندهای بزرگ قاچاق‌اند. باندهای مخوفی که هیچ‌کس نمی‌داند گردانندگانشان چه کسانی‌اند. «به عرشه‌ی ادرک سیاه رفتم. سه جسد را روی عرشه کنار هم خوابانده بودند. بالای سرشان رفتم و نگاهشان کردم. بیلی بردی، آلفرد بیگز و برناردو روزاریو، شانه به شانه، با چشم‌های بسته، کنار هم خوابیده بودند. در نگاه اول مرده به نظر نمی‌آمدند. صورتشان آرامش خاصی داشت. انگار پسر بچه‌هایی بودند که در یک اردوی تفریحی، در حالی که ستاره‌ها را نگاه می‌کردند و برای هم قصه می‌گفتند، خوابشان برده بود.» (ص292). اردک سیاه، هشداری است به مخاطب نوجوان از سوی نویسنده. تا مراقب باشد که چطور گام برمی‌دارد و قدم در چه راهی می‌گذارد. بدون تردید مخاطب نوجوان با خوانش این اثر، ضمن لذت بردن از ماجراجویی‌ها و تعقیب و گریزهای داستان، به خوبی با خطرات چنین کارهایی آشنا می‌شود و درخواهد یافت که قدم گذاشتن در چنین راهی چه سرنوشت غم‌باری می‌تواند برایش رغم بزند.

...
- تیلور لایل، ژانت (1392). اردک سیاه. نسرین وکیلی، پارسا میهن‌پور. تهران: افق.
- خاندل، سیده صدیقه، ملک‌پور افشار، عزت‌الله (1401). برسی تأثیرات قاچاق بر ترک تحصیل نوجوانان پسر شهرستان میناب. دومین کنفرانس ملی مطالعات کاربردی در فرایندهای تعلیم و تربیت. (1401).

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...