اگر روزی فرانسه از جهل حکومت‌های صلیبی و جنگ‌های مقدس‌شان به قراردادهای اجتماعی و امیل و تعلیم و تربیت و حقوق بشر و اعلامیه انقلاب و روح‌القوانین می‌رسید، امروز آن شکل جنگ صلیبی به خراش دادن احساسات بخشی از جهان مبادرت می‌کند. هر چه هست نه شارلی روزنامه است و نه کاریکاتورهایش چیزی جز توهین. چرخه خشونت به ظاهر لاییک را با توهین به شخص مورد احترامی آغاز می‌کنند که هزاران دانشمند، به او به عنوان الهام‌بخش خویش در تاسیس نظامیه‌ها و دانشگاه‌ها می‌نگرند و احترام می‌گذارند. اگر به مردم عامه و بیش از یک میلیارد مسلمان که آرزوی سفر زیارتی دیدار با مراد خویش را دارند، این کارتن‌های خشن، وقعی نمی‌گذارند، لااقل تاریخ ورود علم و طب و فلسفه را به اروپا در قرون سیاه مذهب صلیبیون و حاکمیت قرون وسطایی را مطالعه کنند که به چه کسی مدیونند؛ به همین مسلمین تحقیر شده و تا مدتی پیش مستعمره اروپا. اروپا شاگرد بوعلی، فارابی، ابن‌خلدون و خوارزمی است و همه این دانشمندان، عالم دین محمد (ص) و سر سپرده او هستند.

شارلی ابدو و خشونت لاییک | علی صارمیان

اگر عامه به خشونت تولید شده شارلی واکنش تلخ نشان می‌دهند، اهالی علم یا خبرنگاران، سری به تاسف تکان می‌دهند که آیا دموکراسی یک کشور بر مبنای احیای جنگ‌های صلیبی بنا شده است؟ خشونت مقدس نشریه شارلی ابدو، پیش از قربانی کردن تحریریه خویش، زیرساخت جنگ‌های مذهبی کاردینال‌هایی که از هیچ جنایتی در توسعه قلمرو صلیب پاپ دریغ نمی‌کردند، بنا می‌کند. خشونت مذهبی از آغازگر و محرک تا پاسخ‌گر و منفعل خشن محکوم است. ممکن است کسانی که دلخور از نظام دینی ایران باشند به قاعده دشمن دشمن من، دوست من است، حرکت اولیه و ثانویه شارلی ابدو را عین آزادی بدانند. اما آزادی اولا مرزی به نام حریم دیگری دارد. دوم آنکه به بهانه آزادی نمی‌توان امر مقدسی در ذهن بخشی از جهان را منهدم کرد چون واکنش به این انهدام چرخه خشونت را کامل می‌کند. مگر چه فرقی دارد بیانیه‌ جنگ‌های صلیبی با کاریکاتورهای شارلی علیه پیامبر؟ هر دو بیانیه خشونت‌آمیز و موهن جنگ‌طلبی است. نه در ایران که در هر جای جهان، آزار افراد به خاطر مذهب، رنگ و نژادشان محکوم است.

نمی‌توان نصف چرخه خشونت که در عکس‌العمل به دست می‌آید را محکوم کرد، باید تمام چرخه را محکوم کنیم. باید نیمه اول آن نیز که مبتنی بر توهین و تحقیر و مبارزه‌طلبی علیه مسلمانان بی‌نماینده فرانسه و سپس همه هم‌کیشان آنهاست را محکوم کرد. در هیچ دموکراسی نباید خشونت از هر شکلش تقدیس شود. اگر رفتار فیزیکی پلیسی در امریکا یا فرانسه یا ایران، حق کرامت و مصونیت انسان‌ها را تباه می‌کند، به همان اندازه خشونت عقیدتی نیز باید محکوم و زوال‌پذیر باشد.

عقاید خشن یک‌بار اروپا را به نازی‌ها سپرد و پاریس را اشغال کرد. یک‌بار دیگر در سربرنیتسا و کوزو و حالا نیز در چرخش است. نمی‌شود یک ببر درنده را با رنگ دموکراسی به گهواره مردم نزدیک کرد و شمایل پلنگ صورتی به درنده‌ای داد. دموکراسی و آزادی بیان نمی‌تواند، خشونت و تنفر را توجیه کند و جهان هنر و نقاشی و تجسمی و کاریکاتور نمی‌تواند تنفر و خشونت و لحاظ نکردن کرامت میلیون‌ها انسانی که لاییک یا مسیحی نیستند را در خود بگنجاند. هنر کاریکاتور اگر ترسیم وضع موجود و کاراکترهای ظلم، فساد، بی‌عدالتی، استبداد و استعمار و تحقیر انسان روزگار ماست، سوژه‌های جالبی در اروپا و فرانسه دارد که البته شجاعت پرداخت و هزینه آن زیاد است. در هیچ کدام از آنها چهره پیامبر مهربانی دخالتی نداشته است. شارلی با نگاه حقوق بشری، دستگاه خشونت صلیبی است تا روزنامه.

اعتماد
 

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...