کبریت بکش به خاموشی | آرمان ملی


دهه هفتاد، دهه ملی شدن شعر امروز بود و دهه سهم خواهی رعایای جوان و جویای نام از نیماخان بزرگ. و چون پروسه انحصار وراثت خوب مدیریت نشد، هر یک از وراث، خان بزرگ مزرعه کوچک خود شدند و ادعای خودمختاری کردند و اینچنین بود که صدای نیماخان ناشنیده ماند و تکثر صدا جایش را به هیاهوی راسته مسگران بخشید و شعر وارداتی از کافی شاپ‌های غرب در گونه‌ها و فرم‌های مختلف به مقابله با میراث ادب هزار ساله پرداخت.

اعطرافاط» رضا روشنی‌

نزاع کهنه و نو محافل ادبی را به بیراهه کشاند. شاعران ما نه غزل را از حافظانگی خود ارتقا دادند و نه شعر نو را از مرحله پیشنهادی نیما پیش بردند. حافظ، غزلسرایان را به سایه کشاند و شاملو شعر نوگویان را. غیر از حافظ و شاملو بقیه شاعران سایه نشین عرصات ادبی شدند. ازشعر دهه هفتاد هم، جسارت شاعران جوانش در یادها ماند و چندین دفتر و دستک شعر شاعران جوان در انبار شعر ناشران. حال شاملو رفته است و همین طور براهنی دهه چهل. از دهه هفتاد سه دهه فاصله گرفته‌ایم نه شعری بزرگ و نه شاعری غیرمترقبه پا به عرصه وجود گذاشته و نه منتقدی توانا پرورش یافته و نه از زنان شاعر جانشینی برای فروغ پاپیش گذاشته ونه از مجلات ادبی دهه پیش خبری هست. دانشکده‌های ادبیات ما هنوز هم که هنوز است به قول ایرج میرزا با شعر نو لج کرده/ دهنش را به همه کج کرده. در نیمه شب مستان هنوز هم شعر کوچه جاریست. آنکه در دهه پنجاه پرچمدار شعر دانشجویی بود از کوچه باغ‌های نیشابور به پستوی تصحیح متون خطی خزیده است و آن همه سابقه درخشان را انکار می‌کند.

در همین هیر و ویر مجموعه شعر «اعطرافاط»( اعترافات) با املای غلط از انتشارات هشت اهواز دغدغه‌های فکری متولد ۵۱ را منتشر کرده است تا یکی جرات کند و بگوید این شعر نیست، نمایشنامه است همان شعر_ داستان سابق. اعترافات تکان‌دهنده یک بادبادک باز میانسال_ رضا روشنی‌. شعرهایی که از زبان یک راوی دانای کل در پاسخ به جناب فاشگر سروده شده است.به بخش از صدای اعطرافاط گوش می‌سپاریم:

جهان سرد شده است
بیا رضا روشنی را از متن بیرون بکش...

جناب روشنی شبیه پیرمرد بوف کور است که در انزوای خود به ازدحام موریانه‌ها تن سپرده و آرام آرام تن می‌ساید. و گاه در هیات روزنامه‌نگاری است که وقایع روز را می‌نویسد و مرور می‌کند، گاه شمس پرنده ای است که در آسمان کلمات به پرواز درآمده تا قونیه را سرشار از مولانا کند و گاه شازده کوچولویی که سیاره به سیاره از رویا به واقعیت گام برمی‌دارد و به سوالات درونی خود پاسخ می‌دهد. مجموعه اعطرافاط به دایی ماشالله تقدیم شده که پارادوکسیکال می‌نماید...سخن گفتن با نسل کهنه به زبانی نو.

رضا روشنی این مجموعه را با دو نیم‌پرده کلاغ و شش پرده آذین بسته و ما را از هزارتوی بازی‌های زبانی و ارجاعات بینامتنی عبور می‌دهد. با غلط نویسی و غلط خوانی‌های عمدی ما را به شک و یقین می‌رساند. خواننده متن اگر باهوش نباشد آن را یک متن گیج کننده خواهد دید و زیر لب خواهد گفت: بیهوده سخن بدین درازی / تفسیر کبیر شیخ رازی. و اگر حواسش جمع باشد به رمزگشایی پیام‌ها می‌پردازد و به لذت متن می‌رسد:

کبریت بکش به خاموشی
کبریت بکش به فراموشی
به علائم منفی حیات
به هرچه که از اعتبار و اعتیاد آمده است

رضا روشنی پرده به پرده با ما کنار آمده است تا شعرهایش را بخوانیم و پرده از اسرار شعرهایش بگشاییم. اعترافات شاید همان رازهای در گلو مانده شعر امروز باشد، دردهای مشترک این‌مرز پرگهر. شعر خوزستان باید به این اعترافات پاسخ گوید. بزرگان خوزستان باید او را به جامعه ادبی معرفی کنند تا او در جای واقعی خود بنشیند و قدر بیند.

برای رضا روشنی که در این تاریکی شن‌ها به روشنی با ما حرف می‌زند، موفقیت آرزومندم. امید که تلاش جوانان در ارتقا وصیت نیماخان موثر افتد و شعر نوگرا امروز ایران جوان و شاداب راه خود را ادامه دهد و رضا روشنی چشم روشنی شعر امروز و فردا باشد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...
طنز مردمی، ابزاری برای مقاومت است. در جهانی که هر لبخند واقعی تهدید به شمار می‌رود، کنایه‌های پچ‌پچه‌وار در صف نانوایی، تمسخر لقب‌ها و شعارها، به شکلی از اعتراض درمی‌آید. این طنز، از جنس خنده‌ و شادی نیست، بلکه از درد زاده شده، از ضرورت بقا در فضایی که حقیقت تاب‌آوردنی نیست. برخلاف شادی مصنوعی دیکتاتورها که نمایش اطاعت است، طنز مردم گفت‌وگویی است در سایه‌ ترس، شکلی از بقا که گرچه قدرت را سرنگون نمی‌کند اما آن را به سخره می‌گیرد. ...
هیتلر ۲۶ساله، در جبهه شمال فرانسه، در یک وقفه کوتاه میان نبرد، به نزدیک‌ترین شهر می‌رود تا کتابی بخرد. او در آن زمان، اوقات فراغتش را چگونه می‌گذراند؟ با خواندن کتابی محبوب از ماکس آزبرن درباره تاریخ معماری برلین... اولین وسیله خانگی‌اش یک قفسه چوبی کتاب بود -که خیلی زود پر شد از رمان‌های جنایی ارزان، تاریخ‌های نظامی، خاطرات، آثار مونتسکیو، روسو و کانت، فیلسوفان یهودستیز، ملی‌گرایان و نظریه‌پردازان توطئه ...
در طبقه متوسط، زندگی عاطفی افراد تحت تأثیر منطق بازار و بده‌بستان شکل می‌گیرد، و سرمایه‌گذاری عاطفی به یکی از ابزارهای هدایت فرد در مسیر موفقیت و خودسازی تبدیل می‌شود... تکنیک‌های روانشناسی، برخلاف ادعای آزادی‌بخشی، در بسیاری از موارد، افراد را در قالب‌های رفتاری، احساسی و شناختی خاصی جای می‌دهند که با منطق بازار، رقابت، و نظم سازمانی سرمایه‌دارانه سازگار است ...
صدام حسین بعد از ۲۴۰ روز در ۱۴ دسامبر ۲۰۰۳ در مزرعه‌ای در تکریت با ۷۵۰ هزار دلار پول و دو اسلحه کمری دستگیر شد... جان نیکسون تحلیلگر ارشد سیا بود که سال‌های زیادی از زندگی خود را صرف مطالعه زندگی صدام کرده بود. او که تحصیلات خود را در زمینه تاریخ در دانشگاه جورج واشنگتن به پایان رسانده بود در دهه ۱۹۹۰ به استخدام آژانس اطلاعاتی آمریکا درآمد و علاقه‌اش به خاورمیانه باعث شد تا مسئول تحلیل اطلاعات مربوط به ایران و عراق شود... سه تریلیون دلار هزینه این جنگ شد ...