از نظریه‌بازی تا نظریه‏‌سازی | هم‌وطن


«سفر نظریه‌ها» کتابی است درباره مواجهه ما ایرانیان با نظریه‌‌ها در چارچوب استعاره سفر که نه‌تنها راوی نظریه را همچون مسافری در نظر می‌‌گیرد که تجربه‌هایش از سفر را در قالب نظریه باز می‌‌گوید که نظریه نیز همچون کاشف و توریست به سرزمین‌‌های گوناگون سفر می‌‌کند و در مواجهه با زمینه‌‌های متفاوت بازتفسیر می‌‌شود و تغییر می‌‌کند. با عباس کاظمی، جامعه‌شناس و نویسنده کتاب در«سفر نظریه‌ها» به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه می‌‌خوانید: ‌

سفر نظریه‌‌ها در گفت‌‌وگو با عباس کاظمی

بگذارید گفت‌وگو را با سفر فردی خود شما در حوزه جامعه‌شناسی شروع کنیم که به‌نظر می‌‌رسد یک چرخش گفتمانی از جامعه‌‌شناسی به مطالعات فرهنگی را تجربه کردید. زمانی نظریه‌‌های جامعه‌شناسی تدریس می‌‌کردید و بعد که به حوزه مطالعات فرهنگی وارد شدید از آن مباحث تئوریک به فهم پروبلماتیک زندگی‌‌روزمره و تجربه‌‌های زیسته پا گذاشتید. به کوچه و خیابان و بازار. حالا که کتاب «سفر نظریه‌‌ها» منتشر شده، انگار بار دیگر از حوزه انضمامی زیست اجتماعی دوباره به حوزه نظری علوم اجتماعی و مباحث انتزاعی آن بازگشتید. گویی خودتان هم به نوعی یک سفر جامعه‌شناختی را در این سال‌ها تجربه کرده‌اید. آیا با این روایت موافقید؟

پرسش خوبی برای ورود به این گفت‌وگو است، از این جهت که برخلاف تصوری که شاید در این سال‌ها به‌واسطه فعالیت‌هایم شکل گرفته، همیشه به مفاهیم و مباحث نظری علاقمند بودم و هستم اما با گیر کردن و درجا زدن در مباحث نظری و دور شدن از واقعیت روزمره مخالفم. انگیزه نگارش کتاب «سفر نظریه‌‌ها» نیز از همین دغدغه برآمده است. مسیری که شما ترسیم کردید شنیدنی است. من در جوانی از تدریس دروس نظری شروع کردم اما خیلی زود در دهه ۸۰ به مباحث «جامعه‌‌شناسی زندگی‌‌روزمره» روی آوردم، اما معنایش این نبود که روی آوردن به مسائل انضمامی ضرورتا به معنای دور شدن از امر انتزاعی است. به لحاظ روشی و پژوهشی متاثر از گئورگ زیمل علاقمندم که از دل واقعیت‌‌های انضمامی، انتزاعی‌‌ترین مفاهیم را بیرون بکشم.

بر این باورم که اگر نظریه‌‌ها از دل امر انضمامی و زندگی‌‌روزمره استخراج و صورت‌بندی نشود، کارایی چندانی در زندگی نخواهند داشت. از این رو، در این سال‌ها سعی کردم با ارجاع به زندگی‌‌روزمره و با پیوند با نظریه‌‌ها در حد مفهوم‌‌سازی حرکت کنم. گاهی بازی‌‌های زبانی با مفاهیم و مفهوم‌‌سازی مقدمه نظریه‌‌پردازی است درواقع دیالکتیکی بین امر ذهنی و امر عینی وجود دارد که نظریه‌‌ها از تعامل آنها برساخته می‌‌شود. در کتاب «امر روزمره در جامعه پساانقلابی» -که حالا در حال نگارش جلد دوم آن هستم که به دهه 90 در ایران می‌‌پردازد- با همین رویکرد سعی کردم تجربه‌‌ها و واقعیت روزمره جامعه را با مفهوم‌‌سازی‌‌های نظری صورت‌بندی و تحلیل کنم.

درواقع این کوشش‌‌ها برای بیشینه‌‌سازی دایره مخاطبان علوم اجتماعی در ایران است به عبارتی به‌گونه‌‌ای کتاب بنویسیم که علاقمندان به علوم انسانی و اجتماعی نیز بتوانند از آن بهره ببرند. در کتاب «سفر نظریه‌‌ها» که شاید به تعبیر شما بازگشتی به دوران جوانی من در پرداخت نظری به نظریه‌‌ها باشد، اما در این بازگشت قرار نیست صرفا از نظریه‌‌ها حرف بزنم بلکه محور بحث من نظریه‌‌زدگی در ایران است که خود تاکیدی است بر انفصالی که بین نظریه و واقعیت‌‌های زندگی‌‌روزمره وجود دارد. درواقع این بازگشت از پس نگاه انضمامی به امر انتزاعی رخ داده است.

‌این مساله را از زاویه دیگر هم می‌‌توان دید. گاهی با غرق شدن در واقعیت روزمره و تلاش برای فهم به‌ویژه مساله‌مند و فهم‌پذیر کردن آن دچار خلأ تئوریک می‌‌شویم و نیاز به رجوع به نظریه‌‌ها حس می‌‌کنیم. در این کتاب هم در عین نقد به نظریه‌‌زدگی، اهمیت و ضرورت نظریه‌‌ها مورد تاکید قرار گرفته و درواقع کتابی ضد نظریه نیست. نقد آن به کاربست غلط نظریه‌‌ها در نسبت با امر واقع است و تاکید می‌‌کند نظریه‌‌زدگی زمانی رخ می‌‌دهد که ما مرعوب یک نظریه شده و از آن نه برای تبیین مسائل که برای تزیین مطالب بهره می‌‌بریم.

بله دقیقا. کتاب «سفر نظریه‌‌ها» هم درباره بازگشت به نظریه است، هم درباره دور شدن از شکلی از مواجهه با آن. این درست است که بدون نظریه نمی‌‌توانیم جهان اطرافمان را توضیح دهیم، اما اگر مواجهه درستی با آن نداشته باشیم نیز به همان مقدار می‌‌توان موجب سوءتفاهم از جهان اطراف ما شود. این روزها مد شده علاقمندان در انواع کلاس‌های نظری بنشینند که در جای خود ارزشمند است، اما اقبالی اینچنین گاهی می‌‌تواند نشان‌دهنده پیروی از نوعی مد روشنفکرانه تلقی شود. انواع کتاب نظریه‌‌ها را خواندن و در کلاس‌‌های نظریه‌‌پردازی نشستن، نمی‌‌تواند ما را نظریه‌پرداز کند؛ این نوع نگاه ما به نظریه‌‌هاست که تعیین می‌‌کند چطور به موقعیت‌‌های اجتماعی نگاه کنیم.

همچنین این کتاب، سفر به درون خود نظریه نیز هست. یک تئوری برای اینکه درست پدیده‌‌ها را تبیین کند، نباید همانطوری توضیح دهد که در کشوری که تئوری تولید شده است توضیح می‌‌دهد. برای این تبیین باید زمینه‌‌های اجتماعی یک مساله در جامعه‌‌ای که تئوری‌‌ها قرار است در فهم مسائل آن به‌کار رود با مفاهیم آن تئوری پیوند بخورد تا به فهمی دقیق از مساله برسد که ممکن است در جامعه‌‌ای که مبدع آن تئوری است، چنین کارکردی نداشته باشد. به عبارتی دیگر، خوانش و بهره‌‌برداری از نظریه‌‌ها بین کشور مبدا و مقصد یکی نیست، گرچه ممکن است از یک نظریه و نظام مفهومی آن استفاده می‌‌شود. درواقع در هر جامعه‌‌ای با شکلی متفاوت از نظام اجتماعی و سیاسی مواجه هستیم که فهم‌پذیری تئوریک خاص خود را اقتضا می‌‌کند و تئوری‌‌ها در آنجا کاربستی بومی پیدا می‌‌کنند. خیلی از نظریه‌‌های جوامع غربی در جوامع شرقی نیاز به بازسازی پیدا می‌‌کند تا قدرت تبیین موقعیت‌‌های اجتماعی را حفظ کند.

درواقع کاربست نظریه‌‌های علوم اجتماعی و انسانی بدون توجه به مولفه‌‌های زیست-بومی کشور مقصد ممکن نیست. شکلی از نظریه‌‌زدگی مورد نظر من در جامعه ایرانی به معنای کاربست آنها بدون توجه به زمینه‌‌های اجتماعی، فرهنگی و تاریخی آن است.

‌آنچه من از مطالعه کتاب درک کردم این است که با دو خوانش از نسبت سفر و نظریه‌‌ها مواجه هستیم. یکی اینکه خود نظریه وقتی متولد می‌‌شود و در صیرورت جغرافیایی و تحولاتی که طی می‌‌کند تکمیل می‌‌شود. درواقع اگر در اینجا نظریه را به‌مثابه ابژه در نظر بگیریم در سفری که تجربه می‌‌کند سوژگی خود را برمی‌سازد و تکامل می‌‌بخشد. خوانش دوم به نوع مواجهه ما به‌عنوان عامل انسانی و کنشگر با نظریه است که وقتی وارد فهم یک نظریه می‌‌شویم گویی به مسافری می‌‌مانیم که سفری را آغاز کرده و در سیری که در یک نظریه و نظریه‌‌های مختلف و نسبت به آنها برقرار می‌‌کنیم درک‌مان از نظریه را تکامل می‌‌بخشیم. به‌عبارتی دیگر در اینجا استعاره سفر، هم به نظریه برمی‌گردد و هم به نظریه‌خوان.

بله، وقتی درباره حیات یک نظریه صحبت می‌‌کنیم و چشم‌اندازی وسیع می‌‌بینیم که نظریه‌‌ای مشخص در سالی‌معین متولدشده، به نقاط مختلف و متفاوت سفر کرده، تحولاتی پیدا کرده و حالا رسیده به این وضعیتی که ما از آن نظریه می‌‌شناسیم. یک‌بار هم درباره عاملان یا حاملان این نظریه صحبت می‌‌کنیم. یعنی نظریه‌پردازان و شارحان آن. یک‌بار هم با خواننده‌‌ای روبه‌رو هستیم که این نظریه‌‌ها و تحولات آن را دنبال می‌‌کند و ‌‌ای‌بسا خودش هم دچار تحول نظری و فکری شود. گاهی‌اوقات این خواننده در مقام روشنفکر، کنشگر اجتماعی یا حتی سیاست‌گذار باشد که می‌‌خواهد این نظریه‌‌ها را برای تبیین یا حل مسائل جامعه خود به‌کار ببرد لذا سفر نظریه در این معنا هم موقعیت پیچیده‌‌ای است، هم متنوع و چند لایه.

اما آنچه در این کتاب بیش از هر خوانش دیگری از سفر نظریه‌‌ها اهمیت دارد این است که تحول نظریه بدون عاملان و حاملانش ممکن نمی‌‌شود. این عاملان گاهی نظریه‌‌پردازان یک سنت فکری هستند و گاهی هم خوانندگان یا شارحانی که می‌‌خواهند آنها را فهم‌پذیر یا تدریس کنند. مثلا در کتاب به نظریه شی‌‌وارگی در تاریخ و آگاهی طبقاتی اشاره شد که در مجارستان توسط لوکاچ ابداع شد. چون لوکاچ مفهوم شی‌‌وارگی را در مجارستان در اواخر دهه 20 و اوایل دهه 30 تجربه کرده. این ایده در دهه 30 به آلمان می‌‌رود و آدرنو، دریافت دیگری از آن می‌‌یابد. درواقع شی‌‌وارگی که آدرنو از این نظریه می‌‌فهمد و شرح می‌‌دهد متفاوت از دریافت و روایتی است که لوکاچ از این مفهوم ارائه می‌‌دهد. همین ایده به فرانسه می‌‌رود و گلدمن از آن مفهوم دیگری صورت‌بندی می‌‌کند که به حوزه نقد ادبی و جامعه‌شناسی ادبیات وارد می‌‌شود و خوانش و کاربرد متفاوتی از این ایده شکل می‌‌گیرد.

در این تحولات البته ردپای ایده لوکاچی وجود دارد، اما به شکل دیگری که نزد لوکاچ احضار می‌‌شود مورد خوانش و استفاده قرار می‌‌گیرد. سفر نظریه‌‌ها به این شکل اتفاق می‌‌افتد و گاهی به‌واسطه یک رخداد یا تجربه تازه به انقلاب در نظریه هم منجر می‌‌شود. اغلب از درک شکل‌گیری یک نظریه در موقعیت سفرگونه خود، در ایران غفلت شده است. ما نظریه‌‌ها را در همان شکلی که در کشور مبدا یا ذهن مبدع آن شکل گرفت، شرح داده یا برای تبیین مسائل خودمان به‌کار می‌‌بریم بدون اینکه آنها را در زمینه و بافتار تاریخی جامعه خودمان مورد خوانش، بازنگری و بازآرایی قرار دهیم تا به تبیین وضعیت اجتماعی ما کمک کند و بتواند آن را توضیح دهد. به‌عبارتی با تمسک به یک نظریه در زمینه اجتماعی و بستر تاریخی جامعه خودمان مفهوم‌‌سازی نمی‌‌کنیم. درواقع ما بیشتر نظریه‌‌های غربی را در مقام مدرس، تدریس می‌‌کنیم، نه اینکه با آن مواجهه تاریخی پیدا کنیم و از آن برای فهم‌پذیری و تبیین مسائل خود بهره بگیریم. نه اینکه این نظریه‌‌ها و مفاهیم کلاسیک آنها کمکی به فهم مسائل نکرده باشد یا نکند؛ مثلا مفهوم «هژمونی» در دستگاه نظری گرامشی خیلی به ما کمک کرده تا جامعه ایران را تحلیل کنیم یا مثلا احیای شوراها در دوره خاتمی خیلی تحت‌تاثیر نظریه گرامشی درباره جامعه‌مدنی بوده است. درواقع این‌‌گونه نظریه‌‌ها، دستاوردهایی برای جامعه ما داشتند و خیلی خنثی و بی‌‌خاصیت نبودند، اما نمی‌‌توان گفت نظریه‌‌پردازی صورت گرفته و متفکر ایرانی بر مبنای نظریه‌‌هایی که با توجه به ویژگی‌‌های جامعه ایرانی دست به صورت‌بندی تازه‌‌ای زده باشد، انجام نداده است. ما باید یاد بگیریم در مواجهه با نظریه‌‌ها دست به صورت‌بندی‌‌های تازه‌‌ای بزنیم که به فهم، توضیح و بیانگری مسائل خودمان کمک کند. ضمن اینکه سخن این کتاب بیشتر ناظر بر ضرورت نظریه‌‌پردازی در فضای آکادمیک و دانشگاهی است؛ گرچه استفاده از مفاهیم نظری درست در نگارش متن، یادداشت و مقاله‌‌های رسانه‌‌ای و ژورنالیستی هم مهم است. ‌

آقای دکتر اگر ما نظریه‌‌پردازی و اساسا تفکر و اندیشه را فاقد مرزهای جغرافیایی تعریف کنیم که امری بشری و بین‌الاذهانی است آن‌وقت می‌‌توان گفت که نظریه تعلق یا تملک جغرافیایی به جامعه خاصی ندارد؟ یا به‌عبارت دیگر آیا ایده سفر نظریه‌‌ها برآمده از نگاه جغرافیایی و مرزبندی‌‌های ژئوپولیتیک و ایدئولوژیک درباره نظریه‌‌پردازی نیست که موجب می‌‌شود نظریه‌‌ها در مرزبندی‌‌های جغرافیایی صورت‌بندی شوند؟

اندیشه‌‌های بشری واجد عناصری استعلایی است. به این معنا که جنبه‌‌های مختلف از یک تئوری از هر جایی آمده باشد، عناصر جهان‌شمولی در آن هست، اما مملو از تجربیات و عناصر زمینه‌‌ای نیز هست که از تاریخ و جغرافیا یی خاص تاثیر پذیرفته است. مثلا تئوری فروید عناصر جهان‌شمول خوبی برای فهم روان انسان دارد، اما باید بدانیم که تئوری فروید نظریه مرد سفید‌پوست یهودی است که دریک دوره مشخص تاریخی می‌‌زیست و نگاهی مردانه به انسان داشت. معنای این سخن این است که هر نظریه‌‌ای در عین جهان‌شمولی از یک خاستگاه تاریخی و جغرافیایی مشخصی برخاسته و لذا امری غیر قابل مناقشه و خدشه‌ناپذیر نیست، بلکه باید با آن به شکل انتقادی مواجه شویم.

این رویکرد انتقادی به نظریه‌‌هاست که می‌‌توان ما را مجهز به مواجهه‌‌ای موثر و راهگشا با آنها کند. این نکته را هم اضافه کنم که سفر نظریه‌‌ها بین انسان‌ها، بین کشورها، ملل، بین خود نظریه‌‌ها و نظریه‌پردازان و پیروان آنها و درنهایت بین رشته‌‌ها رخ می‌‌دهد، یک تجربه چندوجهی است و صرفا نباید آن را بین جوامع غربی و شرقی محدود کرد. بخصوص سفر میان‌‌رشته‌‌ها اهمیت زیادی برای درک ایده سفر نظریه ‌‌دارد. متاسفانه در کشور ما صاحب‌‌نظران یک رشته به نظریات رشته‌‌های دیگر توجه و علاقه‌‌ای ندارند، تبادل و گفت‌وگوی بین‌رشته‌‌ای در حوزه وجود ندارد یا خیلی کم‌رمق است. کنفرانس‌‌های بین‌المللی(که گاهی محمل میان‌‌رشته‌‌ای دارند) یکی از آن جاهایی است که امکان خوبی برای سفر نظریه‌‌ها و تبادل ایده‌‌ها فراهم می‌‌کند که متاسفانه در ایران چنین فضاهایی کم شکل می‌‌گیرند. ‌

با ارجاع به مفهوم سفر نظریه‌‌ها پس هیچ نظریه‌‌ای به نقطه پایان نمی‌‌رسد و همواره در حال تکامل و صیرورت است. پس چرا می‌‌گویند فلان نظریه دیگر منسوخ شده است؟

بهتر است اینگونه بگویم که یک‌سری نظریه‌‌ها هستند که گنجایش تداوم تاریخی ندارند، برای یک دوره تاریخی یا جامعه خاصی طراحی شدند و در جاهای دیگر رشد نمی‌‌کنند، اما یک‌سری دیگر هستند که دائما در حال گردش بین دوره‌‌های تاریخی، جوامع و بین رشته‌‌های مختلف هستند. حتی ممکن است یک دوره دچار توقف شوند، اما به دلیل همان ظرفیت تاریخی نهفته در آن دوباره ازنو احیا می‌‌شوند. مثلا نظریه‌‌های زیمل که در ابتدای قرن20 متولد شدند دوباره در قرن21 احیا شده و مورد خوانشی مجدد قرار گرفتند. ضمن اینکه ما می‌‌توانیم روایت‌‌ها و خوانش‌‌های گوناگون از یک نظریه و نظریه‌‌پرداز داشته باشیم. مثلا در غرب تفسیرهای متفاوتی از مارکس وجود دارد و این‌طور نیست که فقط یک قرائت از اندیشه‌‌های مارکس تدریس یا مبنای تحلیل قرار بگیرد. ما در ایران اغلب فکر می‌‌کنیم قالب‌‌ها و کلیشه‌‌هایی وجود دارد که باید نظریه‌‌ها را در آن قالب‌‌ها قرار دهیم. به‌نوعی انگار نظریه‌‌ها را تبدیل به ایدئولوژی‌‌های کلیشه‌‌ای و قالبی می‌‌کنیم و همین راه را برای مواجهه انتقادی و تفسیرپذیر با نظریه‌‌ها می‌‌بندد. یا مثلا در ایران، مترجم یک نظریه به‌تدریج به‌عنوان یک نظریه‌‌پرداز شناخته شده، به یک بت تبدیل می‌‌شود و خودش هم باور می‌‌کند که در آن زمینه نظریه‌پرداز است، نه مترجم.

مجموعه این عوامل موجب شده که مواجهه با نظریه‌‌ها راهی به رهایی و گره‌گشایی از مسائل اجتماعی ما نیابد. متاسفانه برخی هم پشت ژست نظریه‌‌دانی پنهان می‌‌شوند تا هویتی روشنفکرانه برای خود دست‌وپا کنند و دغدغه‌‌ای نسبت به اثربخش کردن نظریه‌‌ها در زمینه اجتماعی ایران ندارند. ‌

برای اثربخش کردن نظریه در ایران چنانکه بتواند به گره‌گشایی اجتماعی منجر شود یا مرزهای مفهومی یک دانش را گسترش دهد، چه باید کرد؟

باید با رویکردی انتقادی و تحلیل‌گرانه، نه فقط تشریح‌گرانه به فهم جدیدی از نظریه‌‌ها رسید که متناسب با واقعیت‌‌های اجتماعی موجود در جامعه ما باشد و صورت‌بندی جدید و راهگشایی از آنها ارائه دهد. درواقع بین متفکران ایرانی و نظریه‌‌ها یک گفت‌وگوی مستمر و اثربخش اتفاق بیفتد. با استعانت از عراقی شاعر می‌‌توان گفت که نظریه باید گفت‌‌وگویی در زبان ما ایجاد کند، منجر به جست‌‌و‌‌جوهای جدید و سرآغاز داستان‌‌های جدید از جامعه ما شود. به‌ این معنا ما باید از مقام تماشاگری خارج شویم و به موقعیت بازیگری برسیم. ترجمه صرف، روایت و نقل مستمر این یا آن نظریه مشهور ما را درون فضای بسته اسیر کرده است. یکی از راه‌های رهایی از چنین دایره بسته‌‌ای رویارویی مستقیم با واقعیت‌های انضمامی در ایران و سفر رفت‌وبرگشتی مستمر میان واقعیت و نظریه خواهد بود. شاید راه دومی که بتوان طرح کرد، استمرار و دنبال کردن مفاهیم و نظریات ابتدایی است که محققان و متفکران ما خود دنبال کرده‌‌اند، در بسیاری اوقات دانشگاهیان ما بر ایده‌‌های خود نیز استمرار ندارند. راه سوم در خواندن آثار یکدیگر و ارجاع دادن به همدیگر است که در ایران کمتر اتفاق می‌‌افتد و نوعی سندرم ارجاع به منابع خارجی‌صرف برای فاصله‌‌گذاری عمدی از تحقیقات داخل است و به این شکل متمایز کردن خود از دیگر همکاران! درنهایت خروج از نگاه به نظریه‌‌ها به‌مثابه جعبه‌ابزار است. نظریه‌‌ها با سنت‌های فکری درگیرند و نمی‌توان آن را به جعبه‌ابزار محدود کرد این درحالی‌است که به‌نظر من مفاهیم نظری و جامعه‌شناختی می‌‌توانند جعبه‌ابزار باشند، نه نظریه‌‌ها، اغلب از تفاوت و مرزگذاری میان این دو غفلت شده است. ‌

در قسمتی از کتاب به تفکیک دومفهوم کوچ و سفر در نظریه‌‌ها می‌‌پردازید. تفاوت این‌دو را کمی توضیح دهید؟

به‌نظرم در کوچ تحول عمیق‌تری نسبت به سفر صورت می‌‌گیرد. هر کوچی می‌‌تواند یک سفر باشد اما هر سفری تجربه کوچ نیست. ما هم سفر توریستی داریم، هم سفر کاوشگرانه و هم سفری کوچ‌‌روانه. مثلا سفر کاوشگرانه از همه عمیق‌‌تر است حتی از کوچ. اتفاقی که در سفر نظریه‌‌ها رخ می‌‌دهد، می‌‌تواند گاهی توریستی هم باشد. در این سفر ما معمولا از زیبایی‌‌ها و جذابیت‌‌های نظریه‌‌ها لذت می‌‌بریم و وارد گفت‌وگو و تعامل با آن نمی‌‌شویم، اما در سفر مکاشفه‌‌ای ما در پایان به یک تحول و تجربه تازه می‌‌رسیم و استعاره من از سفر در نظریه‌‌ها و ضرورت آن بیشتر ناظر به همین معنا از سفر است. بنابراین مفهوم سفر از نظر من بسی فربه‌‌تر از مفهوم کوچ است و این قابلیت را دارد که گستره وسیعی را پوشش دهد.

‌پرسش پایانی اینکه آیا کتاب سفر نظریه‌‌ها را باید کتابی آسیب‌شناسی بدانیم یا راه‌حلی برای درمان درد نظریه‌‌زدگی؟

هر دو. درواقع هم شرح‌درد است و هم با تشریح سازوکار سفر نظریه و ویژگی‌‌های آن به‌نوعی نسخه‌‌ای از درمان را هم در خود دارد. درواقع درمانش همان تبیین چگونگی مواجه با نظریه‌‌هاست که این شیوه نباید بت‌‌واره، کالایی و تزیینی باشد؛ بلکه باید انتقادی و خلاقانه باشد تا بتوان بین نظریه‌‌ها و واقعیت‌‌های روزمره خود بستر گفت‌وگو و تعامل را فراهم کرد. درواقع کتاب سفر نظریه‌‌ها شرح کشتی گرفتن ما با تئوری‌هاست. اینکه چطور می‌‌توان با نظریه‌‌ها علم را توسعه داد یا امکان تفسیری کارآمد از آن فراهم کرد که به تغییری مثبت منجر شود یا نگاه ما را به جهان به‌شکل خلاقانه‌‌ای عوض کند. اگر هیچ‌کدام از اینها نباشد نظریه‌‌زدگی اتفاق می‌‌افتد. سخن نهایی من نیز این خواهد بود که اگر کار جامعه‌‌شناس این باشد که نگاه جامعه را تغییر دهد یا جامعه را به نگاه خاصی حساس کند، این کتاب در همین مسیر حرکت می‌‌کند و اگر توانسته باشد این کار را انجام دهد و اندکی نگاه ما را به نظریه‌‌ها و سازوکارهای تکوین آن تغییر دهد، به هدف خود رسیده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...