یک بشقاب خورش فسنجان لذیذ و جاافتاده | شهرآرا


کتاب «شعر را چگونه بخوانیم؟» [How to Read a Poem: And Fall in Love with Poetry] از آن کتاب‌هایی است که شما را عاشق شعر می‌کند و اگر عاشق شعر هستید، هم بر وسعت این عشق می‌افزاید و هم بر عمق آن، چراکه از یک طرف با معرفی چند شاعر و حدود شصت شعر (کتاب دوازده فصل دارد و در هر فصل به طور میانگین پنج شعر آورده است) درخشان، کم نظیر و ــ به احتمال فراوان ــ برای خوانندگان فارسی زبان «جدید»، دایره شعری شما را وسیع تر می‌کند و از طرف دیگر، با ارائه تحلیل‌هایی دقیق، موشکافانه و به شدت هنرمندانه که با زبانی سلیس و درعین حال فاخر و شاعرانه ارائه می‌شوند، درک شما را از شعر عمیق تر می‌سازد.

شعر را چگونه بخوانیم؟ دل باختن به شعر» [How to Read a Poem: And Fall in Love with Poetry]  ادوارد هرش [Edward Hirsch]

تا یادم نرفته عرض کنم که نویسنده کتاب، ادوارد هرش [Edward Hirsch] هم شاعر است و هم پژوهشگر شعر و -شاید از این دو مهم تر- «عاشق شعر»؛ و عشق او به شعر را می‌توان از لحن شورمندانه اش، هنگامی که به شرح شعرها می‌پردازد، تشخیص داد. او تاکنون 9مجموعه شعر چاپ کرده و 5کتاب تحقیقی پیرامون شعر، و برنده چند جایزه مهم ادبی نیز شده است، ازجمله جایزه آکادمی شاعران آمریکا و نشان افتخار پابلو نرودا، شاعر بزرگ شیلیایی و برنده جایزه نوبل ادبی 1971 که اتفاقا فصل نهم کتاب حاضر به تحلیل چند شعر از او می‌پردازد.

همان طور که عرض کردم، کتاب دوازده فصل دارد که در هر فصل آن یکی از موضوعات مرتبط با شعر و شاعری مورد بحث قرار می‌گیرد، البته نه به شکل درس نامه‌ای و با لحنی آموزشی، بلکه با لحنی سرخوشانه و شورانگیز، و حین تشریح و تحلیل شعرها. شاید بتوان سبک نویسنده در این کتاب را مشابه سبک یک آشپز حرفه‌ای دانست که به جای برگزاری کلاس نظری آشپزی و توضیح گام به گام فرایند آماده سازی و پخت مثلا خورش فسنجان، یک بشقاب خورش فسنجان لذیذ و جاافتاده را که عطر و بخاریْ هوس انگیز از آن برمی خیزد، جلو شما قرار می‌دهد و همان طور که شما درحال نوش جان کردن آن غذای مطبوع هستید، شروع می‌کند به تشریح نکات ریزی که حین طبخ رعایت کرده است، و بدین ترتیب با یک تیر دو نشان می‌زنَد و هم زمان شما را هم به فرایند علاقه مند می‌سازد و هم به فراورده.

کتاب به موضوعات جذابی می‌پردازد، مانند دسته بندی شعر (ص32)، «سطر اهدایی» یا همان جوشش (در برابر «کوشش»، با وام گیری اصطلاح از کتاب «جوشش و کوشش در شعر»، اثر دکتر موسوی گرمارودی، نشر هرمس، 1393) در شعر (ص44)، قافیه‌های مذکر و مؤنث در شعر انگلیسی (ص57)، جریان «عروض گرایان اقتدارطلب» در شعر فرانسوی (ص111)، دو قالب اساسی در شعر به زعم ارسطو، یعنی ستایش و نکوهش (ص115)، خودمرثیه گویی (ص125)، تداعی در شعر (ص167)، شعر و تاریخ (عنوان فصل هشتم که موضوع اصلی آن هم هست)، ترانه‌های کار که برای هماهنگ کردن ریتم کارگران در مزارع و کارخانه‌ها به کار می‌رفته و بر شعر قرن بیستم آمریکا تأثیر گذاشته است (ص278)، نام آواها و اثر آن‌ها در شعر (ص334)؛ و در کنار این‌ها به شاعران مهم کلاسیک و معاصری می‌پردازد چون خانم‌ها امیلی برونته، امیلی دیکینسون، آنا آخماتووا و ویسواوا شیمبورسکا (برنده جایزه نوبل ادبی 1996)، و آقایان رالف والدو امرسون، والاس استیونس، ازرا پاوند، تی. اس. الیوت (برنده جایزه نوبل ادبی 1948)، ناظم حکمت، پابلو نرودا، والت ویتمن، پرسی شلی، پل والری، ویلیام باتلر ییتس (برنده جایزه نوبل ادبی 1923) و جیمز رایت. در فصل‌های مختلف کتاب و متناسب با موضوع موردبحث در آن فصل، از شاعرانی که نام بردم -و البته از چند شاعر دیگر- شعرهایی نقل شده و مورد تحلیل و بررسی قرار می‌گیرد.

افزون بر این ها، کتاب سرشار است از ستایش شعر و شاعری، و جمله‌های ماندگار پیرامون این پدیده سحرآمیز که حیفم می‌آید بدون نقل چند تا از آن‌ها این نوشته را تمام کنم: «شعر ادبیات اعماق است و در درون من حس و ادراکی لرزه آور از وجود جهانی دیگر پدید می‌آورد» (ص23)؛ پس از نقل شعری از والت ویتمن، «این شعر قدرت وردگونه وافری دارد، چراکه تکرارها در آن ‘عقل’ را به سود ‘خیال’ تضعیف می‌سازند» (ص40)؛ «ما از نزاع با دیگران لفاظی می‌سازیم، ولی از نزاع با خودْ شعر» (ص68) که جمله‌ای است از ویلیام باتلر ییتس، شاعر ایرلندی؛ جمله‌ای از شارل بودلر، شاعر نمادگرای فرانسوی: «شاعر از امتیاز بی همتای ‘خودبودن’ و ‘دیگری بودن’ با آزادی عمل کامل سود می‌برد. او می‌تواند همچون روحی سرگردان، هرگاه اراده کند، وارد کالبد فردی دیگر شود... . به هر پیشه و حرفه‌ای که بخواهد رو می‌آورد و شادی‌ها و رنج هایشان را احساس می‌کند» (ص192)»؛ «زندگی‌های ما چنان شتابی به خود گرفته است که کمابیش توانمان را برای سکون، برای تأمل در تنهایی، از دست داده ایم.... شعر غنایی توان ما را برای حیرتْ تازگی و طراوت می‌بخشد» (ص348).

و به رسم همیشگی، این نوشتار را با سپاس صمیمانه از مجتبی ویسی مترجم محترم به پایان می‌رسانم که با تلاشی ستودنی و -به قول معروف- «با عرق ریزان روح» برگردان درخور و شایسته‌ای از متن اصلی ارائه داده است که شاید مهم ترین ویژگی آن انتقال لحن شاعرانه نویسنده در جای جای کتاب به ویژه هنگام تحلیل شورمندانه شعرهای محبوبش باشد. همچنین، دانش زمینه‌ای مترجم درباره شعر و شاعری سبب شده است که این کتاب 350صفحه‌ای حتی یک جمله نامفهوم در برگردان فارسی نداشته باشد و از این حیث، مستقل از موضوع کتاب، نمونه‌ای است از ترجمه دقیق و هنرمندانه.

[این کتاب نخستین بار با ترجمه علیرضا سیف‌الدینی تحت عنوان «شعر چگونه خوانده می‌شود» منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...