اپرای عروسکی مولوی* به کارگردانی، نویسندگی و طراحی صحنه بهروز غریب‌پور، آهنگسازی بهزاد عبدی و اجرای گروه نمایشی آران به مدت 120 دقیقه برای اولین بار در بهمن ماه سال ۱۳۸۸ [جشنواره فجر] در تالار فردوسی بنیاد رودکی به روی صحنه رفت.
در بخشی از این اپرا اولین دیدار مولوی و شمس به تصویر کشیده شده است. اشعار این بخش با صدای همایون شجریان[شمس] و محمد معتمدی[مولوی] ضبط شده است:

اپرای عروسکی مولوی | بهروز غریب پور | 1388 ش.

....

شمس:
هر زمان (نفس) نو می‌شود دنیا و ما
بی‌خبر از نو شدن اندر بقا

پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتی‌ست
مصطفی فرمود دنیا ساعتی‌ست

«مثنوی معنوی، دفتر یکم، بخش ۶۲، ابیات ۳۸ و ۳۶»


شمس:
آزمودم مرگ من در زندگی‌ست
چون رهی (رهم) زین زندگی پایندگی‌ست

«مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۱۸۴، بیت ۹»


مولانا: کیستی تو؟
شمس: کیستی تو؟

مولانا: قطره‌ای از باده‌های آسمان

«مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۲۵، بیت ۲۷، مصرع اول»


شمس:
این جهان زندان و ما زندانیان
حفره کن زندان و خود را وارهان

«مثنوی معنوی، دفتر یکم، بخش ۵۰، بیت ۱۲»


مولانا: کیستی تو؟
شمس:
آدمی مخفی‌ست در زیر زبان
این زبان پرده است بر درگاه جان

«مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش ۲۱، بیت ۳»


مولانا: کیستی تو؟
شمس:
تیر پرّان بین و ناپیدا کمان
جان‌ها پیدا و پنهان جانِ جان

«مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش ۲۶، بیت ۷۸»


مولانا: کیستی تو؟
شمس:
ره نمایم همرهت باشم رفیق
من قلاووزم در این راه دقیق

«مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۷، بیت ۲۹»


مولانا: کیستی تو؟ همدلی کن ای رفیق!

شمس:
در عشق سلیمانی من همدم مرغانم
هم عشق پری دارم، هم مرد پری‌خوانم

هر کس که پری‌خوتر در شیشه کنم زودتر
برخوانمُ افسونش حراقه بجنبانم

... / هم ناطق و خاموشم، هم لوح خموشانم
هم خونم و هم شیرم، هم طفلم و هم پیرم / ...
 

«دیوان شمس، غزل شماره‌ی ۱۴۶۶، ابیات اول، دوم و سوم (مصرع دوم) + مصرع اول بیت ۹»


مولانا: کیستم من؟ کیستم من؟ چیستم من؟

شمس:
تا نگردی پاک‌دل چون جبرئیل
گرچه گنجی در نگنجی در جهان

«دیوان شمس، غزل شماره‌ی ۲۰۲۲، بیت ۸»


شمس:
رخت بربند و برس در کاروان

«دیوان شمس، غزل شماره‌ی ۲۰۲۱، بیت اول، مصرع دوم»


شمس:
آدمی چون کشتی است و بادبان
تا کی آرَد باد را آن بادران؟

«مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۸، بیت ۲۰»


مولانا: هیچ نندیشم به‌جز دلخواه تو

«مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۲۹، بیت ۴، مصرع دوم»


مولانا:
شکر ایزد را که دیدم روی تو
یافتم ناگه رهی من سوی تو

چشم گریانم ز گریه کُند بود
یافت نور از نرگس جادوی تو

بس بگفتم کو وصال و کو نجاح
برد این کوکو مرا در کوی تو

جست‌وجویی در دلم انداختی
تا ز جست‌وجو روم در جوی تو

خاک را هایی و هویی کی بُدی؟
گر نبودی جذب های و هوی تو

«دیوان شمس، غزل شماره‌ی ۲۲۲۵، ابیات ۱، ۲، ۳، ۸ و ۹»


شمس:
مخزن إنّا فتحنا برگشا
سرّ جان مصطفی را بازگو

مستجاب آمد دعای عاشقان
ای دعاگو آن دعا را بازگو
 

«دیوان شمس، غزل شماره‌ی ۲۲۲۷، ابیات ۵ و ۶»


مولانا:
چون دهانم خورد از حلوای او
چشم‌روشن گشتم و بینای او

پا نهم گستاخ چون خانه روم
پا نلرزانم نه کورانه روم
«مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۱۹۷، ابیات ۴۰ و ۴۱»

.....

* این اثر به صورت نسخه تصویری دی وی دی، توسط انتشارات نی داوود منتشر شده است.

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...