یک رمان نوجوان سیاسی و تاریخی | مهر


رمان «رد انگشت‌های اصلی» نوشته حسین قربانزاده خیاوی به‌تازگی توسط انتشارات مهرک به چاپ رسیده و نظر مثبت منتقدان را به خود جلب کرده و از منتخبان جایزه رمان انقلاب حوزه هنری و جایزه شهید اندرزگو شده است. خیاوی از نویسندگانی است که علاقه به نوشتن رمان تاریخی و بومی دارند و مخاطب کم اما عمیق را به مخاطب زیاد اما علاقمند به رمان‌های عامه‌پسند ترجیح می‌دهد.

رد انگشت‌های اصلی» حسین قربانزاده خیاوی

«رد انگشت‌های اصلی» داستان پسر نوجوانی به‌نام اباذر است و در همان شروع، خواننده نوجوان می‌فهمد با قهرمانی سر و کار دارد که در میانه بلا تنهاست. بلایی نه از جنس کل‌کل‌های نوجوانی بلکه خطرهایی که می‌تواند تا گرفتن جان او پیش رود. اباذر گیر افتاده در دستان دو همکلاسی قلدر که سرش را از شکاف برج «کهنه قالا» آویزان کردند. وقتی اباذر آسمان بالای سر قلعه تاریخی در مشکین‌شهر را تماشا می‌کند ترس تمام وجودش را برمی‌دارد و سنگ و خاک‌ریزه روی سر و صورتش می‌ریزد. همکلاسی‌ها می‌خواهند او دست از سر دختری به نام «گل‌آرا» بردارد و عشق او را فراموش کند. توصیف این صحنه خشن درهم می‌شود با توصیف فضای قلعه قدیمی و دره «خیاوچای» و قله ساوالان و یخچال‌های قطور و دریاچه ساوالان و کمی از خشونت فضا کم می‌کند. خواننده در خیال به دل طبیعت و فضای باستانی مشکین‌شهر می‌رود و خودش را اباذری می‌بیند تنها در نقطه‌ای تاریخی و جدا افتاده که از قضا از تنهایی رو به مخروبه بودن می‌رود. همین است که او را وا داشته انشایی درباره اهمیت نگهداری برج کهنه‌قالا بنویسد و همین حسد همکلاسی‌ها و خشم آنها را نسبت به او بیشتر کرده است.

در همان صفحات ابتدایی این رمان تاریخی نوجوان است که راوی عشق اباذر گیر افتاده در دستان همکلاسی‌ها به گل‌آرا را هم با طبیعت مشکین‌شهر توصیف می‌کند: «تهدیدهای آشکار فرخ اگر قالب یخ «جهنم دره‌سی» در دل زمستان هم بود، در برابر لبخند گل‌آرا آب می‌شد، برای همین در نهان گل‌آرا زمزمه می‌کرد و در آشکارا به دیدنش می‌رفت...» این میزان از بهره بردن از طبیعت و توصیف این شهر نشان از دغدغه نویسنده برای معرفی مشکین‌شهر و فرهنگش دارد. این دغدغه البته تنها به معرفی جغرافیا و آثار باستانی ختم نمی‌شود. از قپوز نوازی اباذرِ قصه هم می‌گوید تا گریزی به فرهنگ این خطه بزند و بُعد دیگری از شخصیت نوجوان قصه را نشان دهد. نوجوانی اهل قلم، خواندن تاریخ و نواختن ساز که البته مانند همه نوجوان‌ها هم می‌ترسد و هم عاشق می‌شود و هم در موقعیت‌هایی کله شقی دارد؛ چه آنجا که با وجود همه تهدیدها و ترس‌ها، چه از سوی همکلاسی و چه پدر گل‌آرا، شبانه با اسب به تاخت به نزدیکی خانه معشوق می‌رود و چه آنجا که ندانسته محموله‌ای غیرقانونی را از یک گروهک ضد شاهنشایی می‌گیرد و خارج شهر می‌برد و پنهان می‌کند.

رد انگشت‌های اصلی از همان ابتدا تکلیفش را با خواننده نوجوان روشن می‌کند و صریح و واضح می‌گوید قرار است قصه‌ای تعریف کند در بستر حوادث قبل از انقلاب و می‌خواهد رمانی تاریخی و دغدغه‌مند و چندلایه باشد؛ حوادث رمان سال ۱۳۵۶ اتفاق می‌افتد و پدر قهرمان قصه آشیقی قوپوز نواز است که ترجیح می‌داده است جای نواختن در خانه اعیان و اشراف در خانه فقرا ساز بزد. پدر طی اتفاقی مرموز کشته شده است و یکی از دلمشغولی‌های اباذر این است که راز مرگ پدر را کشف کند... اما کسانی که می‌شناسد از بازگویی ماجرا طفره می‌روند و همین دل مشغولی او را بیشتر می‌کند و ظن و گمان‌هایی را در دلش می‌کارد. به‌ویژه درباره عموی روحانی‌اش که سرپرست او هم هست و نمی‌داند عمو چرا به خونخواهی پدر برنخاسته و همیشه هم از برادرش با ملامت و سرزنش یاد می‌کند.

نویسنده قصه عشق اباذر و گل‌آرا را در لایه رویی قرار داده است تا پیگیری داستان در زیرمتن و درک فضای سیاسی و فرهنگی و تغییر و تحول شخصیت اباذر برای مخاطبش راحت‌تر باشد و قصه جذابیت خودش را با ماجرای عاشقانه حفظ کند. ماجرایی که از دو نوازی اصلی و کرم توسط اباذر وگل‌آرا در مدرسه شروع می‌شود. اصلی و کرم از منظومه‌های معروف قدیمی به فارسی و ترکی است که البته اصل منظومه به زبان ترکی است. این همنوازی منظومه‌ای عاشقانه این نوید را می‌دهد که بر عاشقانه این دو نوجوان همان خواهد رفت که بر کرم و اصلی. اصلی عنوان رمان هم اشاره به همان اصلی منظومه دارد. چراکه فضای ملتهب قبل از انقلاب است و پدر گل‌آرا سرهنگ شهربانی که در مقابل عموی روحانی و انقلابی اباذر قرار می‌گیرد. عمویی ضد شاهنشاه و فردی تاثیرگذار در شهر که پایگاهی اجتماعی نیز دارد.

حضور طیف‌های مختلف از جریان‌های سیاسی یکی از نکات برجسته کتاب است. نویسنده با جسارت به دل این جریان‌ها زده و فضایی ساخته که برای خواننده بزرگسال هم جالب می‌شود که بداند در پایان قصه چطور به سرانجام می‌رسد؛ معلمی دغدغه‌مند و عاشق‌مسلک که او هم اهل نواختن است، عمو و سرپرستی روحانی و انقلابی، گروه مجاهدین خلق، توده‌ای‌ها و هوادارن نظام سلطنتی همه نقشی پررنگ در قصه دارند و می‌خواهند این‌نوجوان عاشق‌پیشه و قپوزنواز را جذب خود کنند. نوجوانی که در سال‌های شناخت خود و تشکیل هویت به سر می‌برد، خود را در میان چند جریان سیاسی با تفکرهای مختلف میابد و همه او را تشویق به عضویت در رسته و گروه خود می‌کنند. به او می‌گویند تو می‌توانی یکی از بهترین اعضای ما باشی و رشد کنی و روحیاتت به ما می‌خورد. اباذر هم مانند اغلب نوجوانان پتانسیل هرکاری را در خود می‌بیند اما به حرف هیچ کدام گوش نمی‌دهد و انتخاب خودش را می‌کند، بلوغ و رشد نوجوانی که هم شجاع است و هم ترسو، هم عاقل است و هم کله‌شق و یکی است از جنس مخاطبان خودش. مخاطب نوجوانی که قصه را تنها به قصد لذت بردن از ماجرا و هیجان اتفاقات نخواند، می‌تواند از لایه رویی و عشق و عاشقی اباذر فراتر برود و این لایه‌های عمیق‌تر را هم درک کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...